مصاحبه روزنامه کردستان با آقای یوسف عزیزی بنی طرف در رابطه با تاثیرات سیاسی فعالیتهای داعش بر مسلمانان خاورمیانه

آرش لرستانی: با توجه‌ به وجود گروههای اسلامی بنیادگرا و تندرو در خاورمیانه‌، علل پیدایش دولت اسلامی عراق و شام (داعش) چیست؟ 

یوسف عزیزی بنی طرف: در 1400 سال گذشته‌ یعنی از پیدایش اسلام به‌ این سو در عراق همواره‌ سنی ها حاکمیت داشتند و در مجموع شیعیان طی این چهارده‌ قرن 70 یا 80 سال حکومت کرده‌اند. شیعیان در دوران آل بویه‌، صفویان و شاید یکی دو سلسله‌ی کوچک دیگر حاکمیت داشتند اما بقیه‌ یعنی حدود سیزده‌ قرن، حاکمیت عراق همواره‌ در دست عربهای سنی بوده‌ است. لذا تغییراتی که‌ از سال 2003 تا امروز در عراق اتفاق افتاده، هضم این تغییرات برای عربهای اهل سنت در عراق دشوار است. یعنی یکدفعه‌ عربهای سنی را از حاکمیت برانداختند و شریکان دیگری همچون کردها و شیعیان برای آنها پیدا شدند. شراکت کردها برای عراقی‌ها به‌ هر حال به دلیل مبارزاتی که‌ خلق کرد در عراق داشته‌ قابل هضم است‌. مسئله‌ ملی کردها در عراق کم کم و طی چند دهه گذشته جا افتاده‌ و همواره‌ به دنبال راه‌ حلی برای آن بوده‌اند و تفاوت مذهبی نیز وجود ندارد ولی مسئله‌ در مورد شیعیان فرق میکند. اینها به‌ نظر من ریشه‌های تاریخی قضیه‌ است. به‌ اینها دخالتها و نفوذ بی‌سابقه‌ی ایران در عراق بویژه‌ در دوره‌ی نوری المالکی را اضافه‌ کنید. این دخالتها و نفوذ ایران مزید بر علت شد. خصوصا حاشیه‌ قرار دادن سنی ها و رهبران اهل سنت که در دوره‌ی حاکمیت نوری المالکی به‌ اوج خود رسید. در برنامه‌ و نقشه‌ی سیاسی که‌ در 2003 ترسیم شد جایی برای اهل سنت در نظر گرفته‌ شد و مشارکتی از سوی آنها هم انجام گرفت. با آن تقسیم قدرت ریاست پارلمان را به‌ سنی‌ها و ریاست جمهوری به‌ کردها رسید که آنها نیز سنی هستند. بنابراین این امر نباید برای اهل سنت اشکالی می‌داشت. ولی این تقسیم قدرت با توجه‌ به‌ هژمونی و حاکمیت تاریخی سنی ها خیلی کمرنگ بود و برایشان خیلی خوشایند نبود. منتها در دوره‌ مالکی این به‌ حاشیه‌ راندن‌ها و کنار نهادن‌ها مخصوصا در سالهای اخیر به‌ اوج خود رسید. بگونه‌ای که‌ حتی احزاب میانه‌رویی مانند حزب اسلامی که‌ به‌ حزب اهل سنت عرب عراق معروف هستند از فرایند به‌ حاشیه‌ راندنها در امان نماند. به عنوان مثال دیده شد که‌ چه‌ وضعیتی برای طارق هاشمی معاون نخست وزیری بوجود آوردند. ایشان مجبور شدند به‌ اربیل بروند و از آنجا به‌ ترکیه‌ رفتند و اکنون در همانجا هستند. طارق هاشمی یکی از سمبل‌ها و نمایندگان اهل سنت معتدل در حاکمیت عراق بود که در اثر این ندانم کاریها و در واقع استبدادگرایی به‌ این وضع کشیده‌ شد. یا اینکه‌ احمد علوانی نماینده‌ شهر رمادی در پارلمان عراق که‌ دستگیرش کردند و قبل از دستگیری برادرش را در آن تظاهرات مسالمت امیزی کشتند که‌ اهل سنت در استان انبار و در مرکزش یعنی شهر رمادی برگزار کردند و احمد الوانی هنوز هم در زندان به سر می‌برد. به‌ اینها اعتراضات توده‌ای مردم رمادی و فلوجه‌ که‌ نزدیک به‌ یکسال طول کشید و در نهایت مالکی با خشونت با آنها روبرو شد را نیز اضافه کنید. همه‌ این عوامل و رویدادها باعث شد تا عربهای سنی احساس ستم و غبن بکنند. در نتیجه‌ اولین نیروی قدرتمندی که‌ ظاهر شد این مردم به آن گرایش پیدا کردند. من فکر میکنم اینها دلایل شکل‌گیری دولت اسلامی عراق و شام است.
آرش لرستانی: جامعه‌ عرب و خصوصا مسلمانان سنی که در عراق و سوریه‌ سالها تحت ستم بودند با چه‌ دیدی به‌ داعش نگاه‌ میکنند؟ میزان تاثیرگذاری داعش بر این مردم ستمدیده‌ی عرب سنی چگونه‌ است؟   
یوسف عزیزی بنی طرف: داعش یا دولت اسلامی آنگونه‌ که‌ اکنون خودشان را نامگذاری کرده‌اند در واقع گزینه‌ مطلوب اهل سنت نیستند. شاید میان بد، بدتر و بدترین مردم مجبور به‌ این انتخاب شدند. بدترین همان وضع موجود و حاکمیت انحصاری شیعیان به وسیله‌ی مالکی، هم‌کیشان و همفکران اوست. من فکر میکنم که‌ عربهای سنی به‌ داعش به‌ عنوان نیروی درهم شکننده‌ی حاکمیت فرقه‌ای- مذهبی شیعی و به‌ عنوان نیرویی که‌ نفوذ ایران در عراق را به‌ چالش می‌طلبد نگاه‌ میکنند اما به‌ نظر من همه‌ اهل سنت با داعش نیستند. نیروهای عشایر انقلابی یا بعثی‌ها و نظیر آنان که‌ آشکارا از داعش انتقاد میکنند. من دیدم که‌ رهبران عشایر که‌ صاحب نفوذاند بارها در تلویزیونها از داعش انتقاد کردند و حتی برخی از آنها هم اکنون در اربیل هستند. لذا در صورتی که‌ تغییراتی در حاکمیت بغداد و از آن هم مهمتر تغییراتی در قانون اساسی عراق انجام بگیرد و به‌ نوعی برابری حقوق کامل برای اهل سنت در نظر گرفته‌ شود، به‌ حاشیه‌ رانده‌ نشوند و در حد نفوذ و وزن و جمعیتشان به‌ آنها در حاکمیت و ثروت عراق سهم داده‌ بشود، عربهای سنی انگیزه‌ای برای ماندن در کنار داعش نخواهند داشت و حتی ممکن است‌ عکس آن هم پیش بیاد. هم اکنون خبرهایی از موصل و شهرهای تحت نفوذ داعش می آید که‌ حاکی از مخالفت گروههای سنی این شهرها با دولت اسلامی است. البته‌ این حرکتها و گروهها هنوز گسترده‌ نیستند ولی میتوانند در آینده‌ نقش داشته‌ باشند و به‌ تضعیف داعش بپردازند.
آرش لرستانی: وجود این جریانات اسلامی مثل داعش جامعه‌ عرب در کلیت خودش از مصر گرفته‌ تا خاورمیانه‌ را به‌ کدام سو میبرد؟ 
یوسف عزیزی بنی طرف: وجود چنین جریانات اسلامی افراطی نه‌ تنها برای جامعه‌ عرب بلکه‌ برای کل خاورمیانه‌ خطرآفرین است. این جریانها و مخصوصا داعش اساسا ضد زن، دمکراسی، هنر و حقوق ملیتها هستند. اینها در واقع لایه‌های خفته‌ و پنهان جامعه‌ عرب هستند که‌ بر اثر فعل و انفعالات سیاسی از عمق تاریخ گذشته‌ سر برآوردند. البته قدرت یابی این ‌جریانها نشانگر ضعف نیروهای لیبرال، دمکرات و چپ در کشورهای عراق و سوریه‌ هم هست. به‌ نظر من داعش نه‌ تنها نیروی خطرناکی برای آینده‌ خلقهای سوریه‌ و عراق است بلکه‌ برای لبنان، اردن و سعودی‌ نیز این خطر وجود دارد. این جریان حتی میتواند بر ایران هم که‌ حدود ده‌ تا پانزده‌ درصد سنی دارد تاثیر بگذارد. اگر راه‌ حلی برای جلوگیری از گسترش این جریانهای اسلامی افراطی پیدا‌ نشود میتواند در واقع به‌ یک فرانکنشتاین تبدیل گردد. البته‌ به‌ نظر بنده‌ نیروهای مترقی در برابر این نیروهای تاریک اندیش دست به‌ سینه‌ نخواهند بود اما متاسفانه‌ در این لحظه‌‌ی زمانی ضعف و چندپارگی باعث نیرومندی دولت اسلامی شده‌ است.
آرش لرستانی: اتحادیه‌ عرب چگونه با مسئله‌ داعش برخورد خواهد کرد؟ اتحادیه‌ عرب میتواند چه‌ اقداماتی به‌ نفع جامعه‌ عرب و علیه‌ داعش انجام دهد؟ 
یوسف عزیزی بنی طرف: اتحادیه‌ عرب تا جایی که‌ من رویدادهای جهان عرب را دنبال میکنم بطور مشخص موضع‌گیری نکرده‌ یا لااقل من نشنیدم. اما در گفتمان سابق اتحادیه‌ عرب نسبت به‌ حوادث سوریه‌ طی دو الی سه‌ سال گذشته‌ حمایت خودش را ازاپوزیسیونی همچون ارتش آزاد سوریه‌ و اپوزسیون لیبرال و دمکرات داخلی سوریه‌ اعلام کرده‌ بود. من به‌ هرحال گفتمان اتحادیه‌ عرب را میدانم و به نظر من متاسفانه‌ اتحادیه‌ عرب با تمام تلاشی که‌ برای حل بحران سوریه‌ انجام داد نتوانست راه‌ حلی ایجاد کند. علاوه بر آن اکنون جامعه‌ بین الملل در حل مسئله‌ داعش مانده‌ است. در نتیجه‌ به‌ نظر من پوششها و تلاشهای جامعه‌ بین الملل، اتحادیه‌ عرب و کشورهای موثر منطقه‌ میتواند در جلوگیری از گسترش داعش موثر واقع بشود اگر این هماهنگی بین آنها ایجاد گردد.
آرش لرستانی: با توجه‌ به‌ اهمیت تاریخی و استراتژیک عراق و سوریه‌ برای خاورمیانه‌، تاثیرات فعالیت جریاناتی مثل داعش بر منطقه‌ و خصوصا ایده‌ خاورمیانه‌ جدید را چطور ارزیابی میکنید؟ 
یوسف عزیزی بنی طرف: ایده‌های مذهبی نزدیکترین ایده‌ها و ایدئولوژیها به‌ انسانهای معمولی هستند. یعنی یک انسان معمولی، یک شهروند معمولی در خاورمیانه و مخصوصا در عراق و سوریه‌، قبل از اینکه‌ برود به‌ ایدئولوژیهای دیگر‌ گرایش پیدا کند، آن چیزی را که‌ به صورت سنتی در وجودش هست و از پدر و مادر و جد و نیاکانش به‌ ارث برده‌ که‌ همان مذهب است به آن چنگ می‌اندازد. این یک پدیده‌ای است که‌ ما شاهد آن هستیم و نتیجتا باعث گسترش ایده‌های اسلامی هم در ایران و هم در کشورهای منطقه‌ شده‌ است. اما فراموش نکنیم که‌ عراق و سوریه‌ طی صد و اندی سال گذشته‌ شاهد ظهور اندیشه‌ها و جریانهای مختلف ناسیونالیست، سکولار، لیبرال و چپ هم بوده‌ است. اگر چه‌ این جریانات اکنون ضعیف هستند اما بی شک در آینده‌ای نه‌ چندان دور در برابر موج سهمگین داعش خود را منسجم‌تر خواهند کرد و واکنش نشان خواهند داد. ممکن است ما شاهد نبرهایی مثل نبرد داخلی اسپانیا باشیم که‌ در یک سو فالانژهای دیکتاتوری فرانکو و از سوی دیگر نیروهای مترقی و جمهوری خواه‌ قرار داشتند که‌ از حمایت شخصیتها و احزاب مترقی و دمکرات بین المللی برخوردار بودند. البته‌ این صحبت به‌ چند دهه‌ پیش برمیگردد. منتها تفاوتی که‌ در این دوره‌ تاریخی وجود دارد اینست که‌ کشورهای دمکرات جهان هم در کنار نیروهای دمکرات عراق و سوریه‌ قرار دارند. هم اکنون طلیعه‌ این امر را در نبرد ملت کرد با داعش می‌بینیم. یعنی اینها به‌ عنوان نیروهای دمکرات و ضد واپسگرایی وارد نبرد با داعش شدند. البته‌ خطر بلاواسطه‌ی داعش برای ملت کرد نیز در این رویارویی وجود داشته‌ است. اما منظورم اینست که‌ در آینده‌ ممکن است نیروهای دیگری از خود عربها از نیروهای سکولار، چپ و لیبرال وارد نبرد بشوند در صورتی که داعش واقعا به‌ توسعه‌ مناطق تحت نفوذ خودش ادامه‌ دهد. به عبارتی دیگر اگر داعش در میان مدت ضربات سختی دریافت نکند در بلند مدت ممکن است جنگ و رویارویی میان این نیروهای به‌ غایت واپسگرا و نیروهای مترقی دو کشور با حمایت نیروهای دیگر کشورهای همسایه‌ و حتی نیروهای جهانی امکان پذیر شود. وضع عراق و سوریه‌ با افغانستان تفاوت دارد. در اینجا اگر بخواهیم مقایسه‌ بکنیم پیدایش و قدرت گیری طالبان را با داعش، نیروهای ضد داعش در اینجا ریشه‌دارتر هستند و گرایشهای ناسیونالیستی  و جریانهای چپ در دو کشور عراق و سوریه‌ وجود دارد گرچه‌ اکنون گرفتار ضعف و تشتت شده‌اند.
آرش لرستانی: با توجه‌ به‌ وضعیت بحرانی ملت عرب در ایران، تاثیرات کوتاه‌ مدت و بلند مدت گروههایی مثل داعش بر آینده‌ ملت عرب چه‌ خواهد بود؟
یوسف عزیزی بنی طرف: سوال بسیار خوبی است. من فکر میکنم تاثیر داعش بر ملت کرد و شاید بر ملت بلوچ و بطوری کلی بر اهل سنت ایران بیشتر از ملت عرب در ایران است. به دلیل آنکه‌ هم کیشند و میتوانند احساسات اهل سنت ایران را با شعارها و سمبلهایی مثل خلافت اسلامی و مسائلی از این قبیل تحریک کنند. با توجه‌ به‌ اینکه‌ اهل سنت در ایران همواره‌ سرکوب شده‌اند ممکن است بخشهایی از جامعه‌ کرد، بیشتر از بلوچ و سایر اهل سنت در ایران یک همنوایی نشان بدهند. به‌ هر حال نمونه‌های آن را اگرچه‌ کوچک ولی دیدیم. تظاهراتی در سنندج مشاهده‌ کردیم که‌ در حمایت از داعش انجام شد که‌ سلفی‌های کرد انجام دادند، واکنشهایی هم در مهاباد و سایر شهرهای دیگر کردنشین مثل سقز دیده‌ شده‌ که‌ اینها تایید کننده‌ی صحبتهای من است. لذا تاثیر داعش بر ملت عرب در ایران یا به عبارتی تاثیر جذاب آن در میان ملت عرب که‌ اغلب شیعه‌ هستند بسیار اندک و کمتر از تاثیر آن بر اهل سنت و سلفیان کردستان و بلوچستان است. ولی بطور کلی داعش بر عربهای ایران نیز بی تاثیر نیست.
آرش لرستانی: در پایان اگر فکر میکنید گفتن نکته‌ یا نکاتی ضروری است لطفا بفرمایید؟
یوسف عزیزی بنی طرف: من فکر میکنم که‌ رشد بادکنکی داعش ناشی از اهمال و سستی جامعه‌ بین الملل و ضعف اتحادیه‌ عرب در حل مسئله‌ سوریه‌ است. یعنی در همان سال اول انقلاب 2011 که در ماه مارس در سوریه‌ شروع شد، آن زمان که‌ بشار اسد با بی رحمی و سنگدلی تمام، موج اعتراضات مسالمت آمیز مردم را سرکوب کرد و به‌ نوعی به‌ شکل غیر مستقیم در بزرگنمایی و حتی برآمدن گروههای اسلامگرای افراطی مثل دولت اسلامی و سایر آنها نقش داشت و استخبارات سوریه‌ در برآمدن این نیروها تلاش می‌کردند برای اینکه به‌ جامعه‌ بین الملل، به‌ آمریکا و اروپا بگویند که‌ طرف ما ارتش آزاد سوریه‌ یا نیروهای دمکرات و لیبرال نیست بلکه‌ طرف ما این افراطیون بنیادگرا است. البته‌ به‌ نظر من رژیم سوریه‌ در این مسئله‌ تا حدی نیز موفق شدند و به‌ نوعی جامعه‌ بین الملل را فریب دادند و خصوصا آقای اوباما در برخورد با این مسئله‌ اهمال نشان داد. عدم حل مسئله‌ سوریه‌ و عدم سرنگونگی بشار اسد که‌ اگر در همان سال 2011 یا حداکثر در 2012 رخ میداد می‌توانست جلوی رشد و گسترش نیروهای افراطگرای مذهبی را بگیرد. اگر این مسئله‌ آن موقع حل میشد نیروهای سکولار، لیبرال و دمکرات و حتی اسلامگرای معتدل قویتر بودند منتها عدم حل مسئله‌ سوریه‌ و ادامه‌ جنگ و خونریزی داخلی باعث شد که‌ در واقع دو نیرو تقویت بشوند. این دو نیرو یکی بشار اسد است که‌ باعث شد در قدرت بماند و دیگری داعش و نیروهای افراطی اسلامگرا است که‌ اکنون همه‌ کشورهای خاورمیانه‌ و مخصوصا عراق و سوریه‌ را با اندیشه‌های تاریکشان تهدید میکنند و البته این را هم اضافه کنم که اقتدارگرایان ایران نقش مهمی در ابقای دژخیم مستبدی چون بشار اسد در حاکمیت سوریه داشته اند.
(*) آقای بنی طرف دبیرکل سازمان مبارزە با نژادپرستی و عرب ستیزی در ایران است.

By A A

Related Post