عقیل دغاقله
۵۵ استاد دانشگاه تهران، آنهم علوم اجتماعی، بیانیه داده اند تا برای لیلا حسین زاده، دانشجوی ارشدی که بعد از زندان آمده بود تا از پایان نامه اش دفاع کند، پرونده تشکیل دهند. این اساتید در ظاهر نه سعید حدادیان بودند نه هم نظیران او که این روزها سر و صدای حضورشان در دانشگاه گویی همه را شوکه کرده است. این به ظاهر اساتید کسانی هستند که نامشان اصلاح طب است و «معقول ترین» آدم هایی که در این دم و دستگاه باقی مانده اند. می گویم «به اصطلاح» به این سبب که محال است کسی طالب اخراج، زندان و حتی اعدام یک دانشجو باشد و هنوز بتوان نام استاد بر او نهاد.
در حوزه علمیه قم، آیت الله سید کمال حیدری سالها فقه سنتی تشیع را زیر سئوال برد. عصمت را زیر سوال برد. تمامی فقه و روایت تشیع را محصول قرن ۴ و ۵ قمری به بعد دانست داند. اما کماکان توانست در حوزه ای که به دگم بودن و جمود معروف است بماند و درس دهد، حداقل برای سال ها.
حال در دانشگاه تهران، ۵۵ استاد تمام و ناتمام، بیانیه ای علیه یک دانشجوی فوق لیسانس امضا کرده اند و به آن دانشجو تهمت تجزیه طلبی زده اند و در خواست برخورد کرده اند. در میان امضا کنندگان این نامه هم جلایی پور هست، هم کچوییان هم مهرداد عربستانی. اسامی در ویدیویی که پیوست کرده ام هست. بماند برای تاریخ تا بدانیم حوزه علوم انسانی که خود باید حافظ و مدافع حرمت دانشگاه باشد توسط چه کسانی اشغال شده است.
در هر جای این جهان خراب شده بود، اساتیدی که برای یک دانشجوی ارشد به جرم دفاع از پایان نامه (با هر محتوایی) پرونده امنیتی تشکیل می دهند جایشان دانشگاه نمی بود. چنان کنسل می شدند که دیگر کسی جرات آوردن حتی نامشان را نداشت. نه به جرم بیانیه، به جرم به خطر انداختن جان دانشجویان و بی حرمت کردن نهاد علم.
مصیبت آنجاست که آنها نه به یک استاد دیگر، نه به مرجعی که صاحب قدرت است و نه فردی همطرازشان حمله کرده اند. به دانشجویی حمله کرده اند که در سلسله روابط قدرت آکادمیک، جایش در پایین ترین نقطه هرم قدرت است. آنها از قدرت خود نه برای دفاع از حرمت قلم که برای درهم شکستن یک دانشجوی جوان نشسته اند. با دانشجویی که اساتید راهنمایش پایان نامه او را بدون نقص دانسته اند. «دانشجو»
امضا کنندگان نامه متوجه نیستند که خانه ای که با پایان نامه ارشد یک دانشجوی جوان بلرزد و اساتید مطرح آن شال و کلاه کنند تا نامه ای آنچنانی بنویسند قطعا خانه ای سست بنیان است. بیانیه آنان نه یک دفاع که یک اعتراف دردناک است. آنان اگر قدرت گفتمانی داشتند در چند مقاله در نشریات آکادمیکی که در اختیارشان است پاسخ می دادند. پایان نامه را نخوانده ام. اما با همین بیانیه می توان فهمید که کدامین روایت بازنده امروز و فردا است.
آری، این حرف همیشگی خودتان است. آنکه روزنامه می بندد ناتوان است. آنکه چند نشریه آکادمیک دارد و قلم دانشجو می شکند و پایان نامه آتش می زند چیست؟
و البته که قلم شکستنی نیست. اگر کلیسا توانست، اگر حوزه نوانست، شما هم خواهید توانست.
پایان آنکه شرم هم شرم می کند از بی شرمی شان. تابویی را شکستند که در تاریخ خواهد ماند. تابویی که در آن ۵۵ استاد پا به سن گذاشته، در مهمترین دانشگاه کشور، در دانشکده علوم اجتماعی، بیانیه رسمی با طعم تهدید امنیتی تجزیه طلبی، بر علیه دانشجوی ۲۰ ساله ارشد را امضا می کنند. ۵۵ استاد به همراه دانشگاه بیانیه می دهند تا قلم یک دانشجو شکسته شود و پرونده تجزیه طلبی برای او باز شود. ای کاش می شد این لکه ننگ را پاک کرد. ای کاش می شد کاری کرد که این بی حرمتی به نهاد دانشگاه و به دانشجو پایان یابد.