دوگانه‌ی خودی و غیرخودی… عبور از پهلوی

در طول تاریخ یکی از پیامدهایی که حکومت‌های دیکتاتوری همیشه دچار آن شده‌اند، تقسیم ناگزیر جامعه به دو گروه “خودی” و “غیر خودی”ست. در این تقسیم بندی، “خودی” ها کسانی هستند که به طور فعال از حکومت حمایت می‌کنند یا صرفاً موافق ادامه‌ی روند حکومت‌اند و مخالفتی هم نمی‌کنند و “غیر خودی” ها کسانی هستند که با حکومت مخالفند یا در دامنه‌ی طرفداران و موافقان حکومت قرار نمی‌گیرند. به عبارت دقیق تر لایه ها و اقشار اجتماعی که به لحاظ اقتصادی و فرهنگ سیاسی به دیکتاتورها نزدیک هستند در جبهه اقلیت اجتماعی، از اکثریت جامعه جدا سازی می شوند!!

دوگانه‌ی خودی و غیر خودی یک برداشت سیاسی‌و اقتصادی است که در آن دو گروه از افراد در تضاد و تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرند. این دوگانه می‌تواند بر اساس عوامل مختلفی مانند قومیت، زبان، مذهب، ملیت، ایدئولوژی یا هر عامل دیگری که باعث ایجاد احساس تعلق خاطر یا بی‌تعلقی شود، شکل بگیرد. بازی قدرت در دوگانه‌ی خودی و غیر خودی، زمانی اتفاق می‌افتد که یک گروه خودی مسلط بر امورات سیاسی سعی در تحمیل هویت و ارزش‌های خود بر گروه غیر خودی دارند. این تلاش ها می‌تواند از طریق اقدامات فرهنگی، اقتصادی یا نظامی انجام شود. در این بازی قدرت، گروه خودی به دنبال مشروعیت‌ بخشی به ارزش‌های وابسته به جریان سیاسی مسلط، سعی می‌کند از طریق تبلیغات وسیع پوپولیستی عنوان گروه برتر و مسلط را به خود اختصاص دهد و گروه غیر خودی را به عنوان گروه فرودست و غیر مقبول و قابل تنفرمعرفی نماید.

با توجه به فرآیند جهانی و سیاست های بین المللی در زمینه های تبادل فرهنگ و شبکه های اقتصادی و همراه شدن جوامع در پیوند با مناسبات جهانی، بازی دوگانه‌ قدرت در هر کشور و سرزمینی، قطعا منجر به تبعیض، خشونت و حتی نسل‌کشی می شود. این بازی در شکل اجتماعی اغلب در جوامع چند فرهنگی و چند قومی/ملیتی رخ می‌دهد و می‌تواند ثبات و امنیت این جوامع را به خطر بیندازد، بازی پیچیده ای که با ریشه‌های تاریخی و فرهنگی عمیق خود، می‌تواند تأثیرات عمیق و گاه ویرانگری هم بر جوامع انسانی وارد نماید.

این مسئله اما فقط محدود به حکومت‌های مستقر در قدرت نمی‌شود. اصولاً در هر اجتماعی چه کوچک متشکل از تعداد محدودی از افراد و چه در جوامع بزرگ و پیچیده متشکل از اقشار و طبقات اجتماعی مختلف این مسئله ریشه در قدرت سیاسی و انحصار و یا توزیع آن دارد. لذا موضوع تمرکز و یا عدم تمرکز قدرت سیاسی معیار شناخت و بررسی دوگانه سازی جامعه توسط قدرت محسوب می شود، خلاصه اینکه اگر قدرت در دست یک نفر یا گروهی محدود از انسان‌ها متمرکز شود، نه تنها ضد حقوقی است بلکه ناگزیرهمان پدیده‌ی و فلسفه خودی و غیر خودی را دنبال می کند که در بالا هم به آن اشاره شد.

در اینجا سعی می کنیم به مسئله قدرت، حدود و ابعاد آن بپردازیم تا دقیق تر به دیگر جنبه‌های مساله‌ی خودی و غیرخودی بپردازیم.

۱. قدرت: همانطوری که همه می دانیم قدرت در علوم سیاسی، عبارت است از توانایی تاثیرگذاری بر اعمال و رفتار دیگران، به گونه‌ای که آن‌ها مطابق با اراده و خواست صاحب قدرت عمل کنند. ابزارهای اعمال قدرت معمولا زور، مشروعیت، نفوذ و منابع مادی، تخصص و غیره می‌باشند. قدرت یک مفهوم پیچیده و چند وجهی ا‌ست که می‌تواند در سطوح مختلف، از فرد تا جوامع بین‌الملل مورد بررسی قرار گیرد. در سطح فردی، قدرت می‌تواند به شکل مهارت‌ها، دانش و منابع مادی باشد. در سطح سازمانی، قدرت می‌تواند به شکل ساختارهای رسمی و غیررسمی، منابع و تخصص باشد. در سطح بین‌المللی، قدرت می‌تواند به شکل توانایی نظامی، اقتصادی و سیاسی باشد.

برخی از انواع قدرت:

● قدرت اجباری: استفاده از زور یا تهدید به زور برای تاثیرگذاری بر رفتار دیگران
● قدرت مشروعیت: استفاده از اقتدار قانونی برای تاثیرگذاری بر رفتار دیگران
● قدرت نفوذ: استفاده از مهارت‌های ارتباطی و اجتماعی برای تاثیرگذاری بر رفتار دیگران
● قدرت اقتصادی: استفاده از منابع مادی برای تاثیرگذاری بر رفتار دیگران
قدرت مفهوم پویاییست و می‌تواند در طول زمان تغییر کند. به عنوان مثال، قدرت یک کشور ممکن است با تغییر در شرایط اقتصادی، سیاسی یا نظامی آن کشور تغییر کند.قدرت می‌تواند برای اهداف مثبت یا منفی استفاده شود. برای مثال، قدرت می‌تواند برای ایجاد صلح و ثبات، یا برای اعمال استبداد و سرکوب استفاده شود.

«قدرت و سلطه» دو مفهوم بی واسطه هستند که خارج از چارچوب دموکراسی و در حوزه سیاست دارای ویژگی ایدئولوژیک هستند. روشن تر اینکه این رابطه (قدرت و سلطه) در دموکراسی وجود ندارد و دقیقتر اینکه هر تفکر و اندیشه سیاسی که شعارهای فورمالیستی، مانند مذهب نجات بخش، ناسیونالیسم وطن پرستانه تاریخگرا و ایدئولوژیک و سوسیالیسم نجات بخش آرمانگرا(این بینش به گرایش سوسیال دموکراسی تبدیل شده است) می دهد بطور اجتناب ناپذیری به رابطه تسلط قدرت متمرکز از طریق سلطه ایدئولوژی خود معتقد است. تاریخ جهان از سه ایدئولوژی مذکور تجربه های زیانباری را با خود حمل می کند. بنا براین تمایل مردمان و کشورهای جهان به خروج از بن بست های سیاسی گرایشات فوق و رویکرد آنها بسوی دموکراسی گزینه ای مطلوب برای زندگی در جهان بسرعت در حال تغییر و تحول محسوب می شود زیرا ایدئولوژی ها قادر به درک سرعت تغییرات شبکه های وسیع اقتصاد و در هم رفتگی فرهنگها از طریق پل های آزاد شبکه های اجتماعی و تغییرات سریع در حوزه سیاست کشورها نیستند. با اتکا به اندک توضیحات نکته های مهم فوق، بیشتر به فرهنگ سیاسی خودی و غیر خود می پردازیم

۲. مساله خودی و غیر خودی در اپوزیسیون ایران:

اپوزیسیون ایران هم مانند هر جامعه‌ی دیگری دارای طیف های گوناگون با نظرات و تفکرات سیاسی موافق و مخالف هم است. تمام شواهد تا کنون نشان می دهد در این جامعه اپوزیسیونال، مبنای سیاست رقابت آنتاگونیستی شدید سیاسی طیف های مختلف با عدم همکاری و از نظرعملی به مفهوم حذف رقیبان از میدان سیاست است. با توجه به تجربه های کوچک ائتلاف هایی نظیر منشور مهسا که با شش نفر همراه با رضا پهلوی شروع و بپایان رسید و یا شورای ملی تصمیم که با حذف فدرالیستها به تشکلی غیر دموکراتیک و راستگرا بدل شد و یا جدال درشورای گذار که به حذف بخشی از جمهوری خواهان و به تسلط راست انجامید همگی نشان از تک تازی یک جریان سیاسی خاص دارد. در واقع در این میدان گروهی که از قدرت نفوذ و قدرت اقتصادی بزرگتری برخوردار است، توانایی اعمال قدرت بیشتردر زمینه تبلیغات و ارتباطات و جلب نظر مردمان عادی را دارا است. حال اگر این اعمال قدرت در جهت حذف و تخریب سایر گروه‌های مخالف قرار بگیرد، به همان پدیده‌ی خودی و غیر خودی خواهیم رسید که در بالا به آن اشاره شد.

پدیده سلطنت ‌طلبی در اپوزیسیون ایران نیز دارای همین ویژگی ها است.آنها با اتکا به منابع مالی وسیع ﻭ رسانه‌ای قدرتمندی که در دست دارند، سعی می‌کنند با تاثیر بر افکار عمومی برای خود پایگاه اجتماعی بسازند. آن‌ها خود را “خودی” و مخالفان خود را “غیر خودی” و “ضد ایران” می‌دانند. این تقسیم‌بندی در فضای مجازی و صحنه‌های واقعی و تظاهرات‌های خارج از کشور به‌ وضوح قابل مشاهده است. آنها برای این منظور از عباراتی مانند “وطن‌فروش”، “مزدور”، “دشمن ایران” و غیره استفاده می‌کنند و همچنین تلاش می‌کنند تا تصویری از خود به‌عنوان افرادی وطن‌پرست و دلسوز ایران ایجاد کنند. استفاده از برچسب “تجزیه‌ طلب” برای فعالین سیاسی ملیت ها و اقوام ایرانی یکی از رایج‌ترین انواع برخورد سرکوب‌ گرایانه‌ی سلطنت‌ طلبان با مخالفان است که خواهان حقوق حقه‌ی خود هستند. حقوقی که بیشتر از یک قرن است برای رسیدن به آن‌ها در حال مبارزه‌اند و پاسخ حکومت‌ها به آن‌ها همیشه سرکوب بوده‌است. حمله به جمهوری‌خواهان و متفکرینی که به هرگونه‌ای با بازگشت سلطنت به ایران مخالفند، حمله به اقلیت‌های مذهبی‌، جنسی و جنسیتی و دیگر اقلیت‌ها با الفاظ رکیک و نژادپرستانه و جنسیت‌زده از جمله رفتار سلطنت‌ طلبان در فضای مجازی‌ است. تلاش برای تخطئه‌ی مخالفین در صحنه‌های واقعی و تظاهرات‌های خارج از کشور با نمایشی از تخریب مخالفان با اقداماتی همچون حملات فیزیکی و روانی، ایجاد رعب و وحشت، تحقیر، تعرض جنسی و غیره صورت گرفته است. همه این افتضاحات سیاسی در پناه ایران خواهی و قرار دادن مخالفان در جبهه دشمنان ایران انجام گرفته است!

سلطنت‌ در ایران بطور اجتناب ناپذیری منجر به دیکتاتوری می شود

در شرایطی که نهادهای دموکراتیک در ایران ضعیف هستند و یا وجود ندارند تبلیغات گسترده و وعده های اقتصادی بستر عمومی را برای پذیرش دیکتاتوری فراهم می کند. یان کریستینا اندرسن در کتاب «دیکتاتورها: از زمان‌های قدیم تا امروز» به طور مفصل در مورد عوامل شکل‌گیری و تداوم حکومت‌های دیکتاتوری و دیکتاتورها نوشته است که چگونه دیکتاتورها اغلب از طریق تبلیغات و رسانه‌های عمومی، خود را به عنوان تنها راه حل مشکلات کشور و ناجی آنها معرفی می‌کنند. سلطنت‌طلبان در طول چند سال اخیر از یک سو سعی کرده اند خود را به عنوان تنها راه حل و آلترناتیو جمهوری اسلامی معرفی کنند و از سوی دیگر در طول چند ماه اخیر سعی در جا انداختن بازی دوگانه‌ی خود داشته‌اند! جمهوری اسلامی هم سال‌هاست بازی دوگانه‌سازی جامعه را اجرا کرده است در این زمین بازی انسان‌ها به دو دسته‌ی “با جمهوری اسلامی” و “بر جمهوری اسلامی” تقسیم می‌شوند. اما در بازی اتاق فکر پهلوی‌ها، این دوگانه‌سازی بسیار خطرناک ‌تر است یعنی حلقه و میدان بازی به خانواده و فرد رضا پهلوی محدود می شود. در این زمین انسان‌ها به دو دسته‌ی “با پهلوی و موافق ایران و یا “دشمن پهلوی و ضد ایران” تقسیم می‌شوند. این بازی پهلویست ها به منظور دامن زدن به شکاف اجتماعی بین صفوف مردم و از رمق انداختن جنبش زن زندگی آزادی صورت می گیرد. پهلوی ها در تلاش هستند حتی نام جنبش و انقلاب زنان را مصاده و به نام انقلاب ملی جا بیندازند تا تفکر و ایدئولوژی ناسیونالیستی خطرناکی را بر کشور حاکم نمایند. در حالیکه کشورهای جهان از دوران دولت – ملت عبور کرده اند سلطنت طلبان با رویکرد به دوران تشکیل دولت- ملت توسط رضا شاه با طرح مجدد آن خط بطلانی بر اهداف دموکراسی خواهانه اپوزیسیون کشیده اند. آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب اگرچه معتقد است رضا شاه توانست به طور نسبی مفهوم دولت – ملت را پیاده‌سازی کند، اما نقدهای بسیار جدی‌ای هم به این اقدام دارد. در این پروسه، حقوق اولیه و بسیار مهم ملیت‌های ایرانی از بین رفت و بسیاری از جریانات مترقی و دموکراتیک سرکوب شدند.

در حالی که ایران کشوری چند ملیتی ‌با بافت فرهنگی متنوع است، تشکیل حکومتی متمرکز و بازتولید ساختار یک دولت یک ملت هیچگونه سازگاری با ایران امروز ندارد. اروپای قرون نوزده و بیست با پشت سر گذاشتن پدیده دولت-ملت دوران ناسیونالیسم خود را بپایان رسانده و با شناسایی حقوق مردمان خود به دوران دموکراسی رسیده است. ناسیونالیست ها و سلطنت طلبان نباید با توجه به وسعت دموکراسی در جهان و ورود حوزه سیاست ایران به دموکراسی از طریق انقلاب مهسا بازی معکوس با جهان را در پیش بگیرند و با تلاش برای احیای دیکتاتوری سلطنت ذهنیت انقلاب ضد سلطنتی دیگری (بر علیه سلطنت رضا پهلوی) را در کشور ایجاد کنند و بر زحمت مردم ایران بیفزایند و مزید خسران کنند.

عبور از پهلوی عبور از تکرار تاریخ و دیکتاتوری سلطنت است
فارغ از این‌ که آقای رضا پهلوی دائما از دموکراسی و آزادی صحبت کرده است اما با تسلیم شدن در برابر طرفداران فاشیست همراه با آنها فضایی ایجاد نموده ‌است، که مسیرحرکت سلطنت بسمت دیکتاتوری تمام عیار را نشان می دهد. به این ترتیب خطر پهلوی و سلطنت‌ طلبان برای انقلاب زن زندگی آزادی و برای جامعه‌ی ایران بسیار افزون شده است. فضای سیاسی ایران و براندازی جمهوری اسلامی نیازی به فاشیسم برای دفع فاشیسم دیگر ندارد. دفع افسد به مفسد به نفع جامعه تمام نمی شود و بر خلاف اهداف انقلاب ژینا محسوب می شود.

انقلاب ژینا(مهسا) مسیردموکراسی را نشان می دهد ؟
احیای سلطنت در ایران نه به دموکراسی که بی تردید به دیکتاتوری مجدد سلطنت ختم خواهد شد به همین دلیل برای استقرار دموکراسی نیروهای سیاسی طرفدار آن باید در صفوف و جبهه بندی های خاص جمهوری خواهی خود قرار بگیرند، این انتظار که حضور مشاطه گران سیاسی سلطنت، برای اعمال دیکتاتوری با طرفداران دموکراسی جبهه واحدی را تشکیل دهند تا به اصطلاح اتحاد مشترکی صورت بگیرد! بیشتر یک اقدام بی پایه و یک صورت بندی غلط سیاسی است. این زبان غلط سیاسی برای سیاستمداران کشورهای جهان گیج کننده و غیر قابل فهم است که دو نظام سیاسی متفاوت که دو مسیر مختلف و حتی متضاد را جستجو می کنند با هم دست به ائتلاف بزنند! هر انقلابی به نیروهای خاص خود نیازمند است و انقلاب مهسا(ژینا) که یک انقلاب حقوقی و سیاسی با گرایش دموکراسی خواهانه است باید از تسلط ایدئولوژی ناسیونال فاشیسم بدور بماند تا در تله دیکتاتوری گرفتار نیاید. انقلاب ژینا در کل خاورمیانه یک انقلاب بی بدیل و مترقی و با گرایشات صریح و شفاف دموکراسی خواهی است و قادر است کل منطقه را به حرکت در آورد، بنا براین باید تلاش شود تا این انقلاب با صلابت و ارزشمند از دستبرد دیکتاتوری ها و استبداد در امان بماند.

زنده باد انقلاب زن زندگی آزادی
نابود باد ریشه دیکتاتوری و استبداد در ایران

رامین خرسندی
حزب دمکرات ایران
شهریورماه ۱۴۰۲

Related Post