دعوتی به اندیشه در سالگرد مشروطه
مهدى جلالى تهرانى
دقت کردهاید، هر کسی از قاجار سیاهنمایی میکند حتما میتوانید در کلام دیگری از او پهلویطلبی و یا دست کم ابراز عواطفی نسبت به رضا پهلوی را ببینید. این همبستگی کاملا در روششناسی معنادار است.
از این فراتر نیز میتوان رفت. کسانی که از قاجار به بدی یاد میکنند، اغلب از سر نآگاهی و تحت تاثیر تبلیغات پهلوی چنین میکنند. لازم نیست توان ذهنی و تحلیلی درباره تاریخ داشته باشیم. یک سوال این قدر واضح است که هر آدمی با عقل سلیم باید در این باره از خود پرسیده باشد.
چرا پهلویها پنجاه سال با وسیعترین پروپاگاندا ـ از کتابهای آموزشی مدارس گرفته و تاریخنویسیهای فرمایشی ـ تلاش کردند که جا بیندازند، پادشاهان قاجار «بیعرضه» بودند؟
مگر قرار نیست پادشاه مشروطه فقط سلطنت کند و نه حکومت؟ پس اطلاق بیعرضهگی یا باعرضهگی به او چه معنایی دارد؟ آیا غیر از این است که پهلویها میخواستند استبداد خود را به نام «عرضه» به مردم بقبولانند؟ آیا این تقارن جالب نیست که ما رضاشاه را به باعرضهگی میشناسیم؟
پهلویها تلاش کردند بگویند که در زمان خلع سلسله قاجار که با کودتا صورت گرفت، ایران را «هرج و مرج» فراگرفته بود. یعنی یک پادشاه مستبد باعرضه نیاز بود. اما وقتی بپرسی که منظور شما از هرج و مرج چیست، مطلقا هیچ نمونه و مصداقی نمیتوانند ارائه کنند. مجبور میشوند به ساختار شبهفدرالی «ممالک محروسه ایران» ارجاع بدهند که اتفاقا مردم داشتند در این ممالک زندگی آرام و خوشی را میگذراندند.
ما هیچ اثری از جنگ داخلی و یا هرجومرج نمیبینیم. امرای ممالک محروسه اتفاقا به تهران وفادار هستند. هیچ کدام قصد جداشدن از خانواده را ندارند، و در صلح و همزیستی نسبی با هم زندگی میکنند. مشروطه در تهران را با حساسیت دنبال میکنند و برای حفظ آن به کمک مردم تهران و آزادسازی نمایندگان مردم از استبداد صغیر محمدعلی شاه میآیند.
🔻
نکته قابل توجه اینجاست که اینها همه میراث ناصرالدین شاه است و هر دو پهلوی بشدت نسبت به محبوبیت او بین مردم حسودی میکردند. خاصه آن که در نهایت کشته شد و مردم به او لقب «شاه شهید» داده بودند.
ریشه تمام تحولات و جنبشهای اجتماعی در دوران آزادیهایی است که او به مردم داده است. تاسیس مدارس مدرن، تاسیس مدارس برای یهودیان، شکلگیری جنبش باب و دین بهایی، حتا شکلگیری اسلامگرایی جمالالدین اسعدآبادی نیز در دوران ناصرالدین شاه اتفاق افتاده است.
جالب این که ناصرالدین شاه شخصا با هیچ کدام از این حرکتهای اجتماعی مشکلی نداشته بجز با اسلامگرایی. باز چون اهل کشتن نبود، سید جمال را از ایران بیرون کرد.
ما در دوران پنجاه ساله سلطنت ناصرالدین شاه چیزی از سرکوب مردم نمیشنویم. آسانگیری بر مردم تا آخر قاجار وجود داشت و تنها استثنای آن استبداد کوتاه مدت محمدعلی شاه بود که پاسخی در خور توسط همین مردمان ممالک محروسه از جمله لرهای بختیاری و ترکهای آذربایجانی و با کمک مالی عربهای اهوازی گرفت.
ناصرالدین شاه لیبرالترین پادشاه ایران در دو قرن گذشته است. او به دولت کوچک معتقد بود. با وجودی که هنوز مشروطهای در کار نبود، عملا اختیارات وسیعی در حکمرانی مناطق به آنان داده بود.
دولت کوچک او، همراه با علاقه شخصی او به هنر و تبحر در ادبیات و شناخت تاریخ جهان، باعث شکوفایی استعدادها و رشد اولین نسل از رجال بزرگ سیاسی و فکری ایران در زمان او شد.
شما هر رجل سیاسی که بشناسید و یا نام هر یک از روشنفکران اولیه ایرانی را که شنیده باشید و یا هر نحله فکری که درباره آن خوانده باشید، از زمان ناصرالدین شاه آغاز شده است. حتا اولین انجمنهای حقوق زنان نیز در زمان او شکل گرفتند. درهای ایران بهسوی تمدن غرب نیز در زمان او باز شد.
و جالبتر از همه این که، با وجود دولت کوچک ناصری، و اعطای آزادیها و خودمختاری به مناطق، ایران در دوران پنجاه ساله سلطنت او یکی از باثباتترین دورانهای خود را گذراند.
حالا ببینید چه کسی میخواهد مشروطه را مصادره کند؟ همو که تمام مداخل پژوهشی تاریخ در تمام مراکز علمی جهان، استبداد او را باعث شکست انقلاب مشروطه میدانند!
وقتی با وارونهسازی تاریخ به این حد مضحک و تراژیک آن هم با فاصله صد سال روبرو هستیم، باید به حکومت فقاهتی کنونی، بابت وارونهسازی تاریخ چهارده قرن پیش، بیشتر حق بدهیم.