بعدازظهر دوشنبە ٢١ می، مایک مومپئو، وزیر خارجە ایالات متحدە در نطقی تاریخی در ٢٦ دقیقە ١٢ شرط را برای مذاکرە با جمهوری اسلامی تعیین کرد، شاید کاملا اتفاقی باشد ، اما نطق مومپئو همزمان با ٢١ مین سالیاد انتخاب “محمد خاتمی” بە عنوان رئیس جمهوری بود، وی در ایران بە رئیس دولت اصلاحات شناختە شدە است.
از دقایق اولیه، پس از نطق مومپئو، بخش زیادی از تحلیلگران مسائل ایران موضوع قدرت گرفتن بە اصطلاح رادیکالهای درون حکومت ایران را مطرح کردەاند و این رفتار آمریکا و خروج آن از برجام را عاملی برای ضعف جریان اعتدالگرا در برابر جریان اصولگرا و جنگطلب تلقی کردند؛ بگذارید، از بحث کلیشەای بررسی گفتمان اصلاحطلبی با واقعیت رفتاری آنها گذر کنیم و بە بررسی جایگاە اصلاحطلبان یا اعتدالگریان در نظام قدرت جمهوری اسلامی بپردازیم.
تقریبا بر کسی پوشیدە نیست، کە سنگبنایی برجام (با فرض اینکه یک سند دیپلماسی قرن بیستیکم هم باشد) را علی ولایتی، مشاور ارشد علی خامنهای در مسائل بینالملل در مسقط و حداقل ٨ ماه قبل از انتخاب حسن روحانی گذاشت.
این موضوع به ما میگوید که لزوم برجام مسبب انتخاب حسن روحانی شده است ، و وجود حسن روحانی عامل امضاء برجام نیست، پس در واقع فشار بینالمللی مسبب آن شد کە جریان رادیکال قدرت را بە جریان معتدل واگذارد.
جدا از این مسئلە آنچە کە جریان اصلاحطلبی و یا اعتدالگرا در سپهر سیاسی ایران خواندە میشود، در ٢١ سال گذشتە، فرد منتسب بە آنها ١٣ سالش در قدرت یعنی در بالاترین پست اجرائی موجود در جمهوری اسلامی بودە است، اما این حضور ١٣ ساله مسبب آن نشد کە جناح مرسوم به اصولگرا از قدرت خارج شود و یا حتی بر رفتار آنها در داخل و خارج از ایران تاثیر بگذارد.
انتخاب جریان غیرە رادیکال به عنوان رئیس جمهوری در ایران مسبب آن نشد، که دست سپاه پاسداران و اصحابش از اقتصاد کوتاە شود و مراکز اقتصادی خصولتی برچیدە شود و فضایی اقتصادی ایران برای رقابت بخش خصوصی آمادە گردد، انتخاب غیرە رادیکالها مسبب آن نشود کە نظام حقوق شهروندی همان حقوقی کە بخشی از قوانین موضوعه و قانون اساسی جمهوری اسلامی هستند، اجراء شود.
در تمام ٢١ سال گذشتە و قبل از آن هم فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی کە فصل “حقوق ملت” خواندە میشود و از مادە ١٩ تا ٤٢ را در بر میگیرد، بە نوعی تعلیق شدە است حال رئیس جمهور اصولگرا یا اصلاحطلب بودە تفاوتی نداشتە است.
انتخاب چهار دورە فرد منتسب بە جریان غیرە رادیکال بە عنوان رئیس جمهوری در ایران عاملی برای این نشد کە قدرت یا دولت در سایە ضعیف گردد و همچنان که چند هفتە قبل از خروج آمریکا از برجام در سیاست داخلی ایران بحث آن توسط مصطفی تاجزادە و دیگران مطرح شد، قدرت در سایه تقریبا تمامی مراکز قدرت موجود در جمهوری اسلامی را در اختیار گرفتە است.
١٣ سال حضور رئیس جمهوری اصلاحطلب در قدرت مسبب آن نشد کە جمهوری اسلامی دست از سلطەطلبی منطقەای بکشد، ٥ سال حضور روحانی در قدرت باعث آن نشد که جمهوری اسلامی از دخالت در سوریە، لبنان، عراق، یمن، بحرین و دیگر کشورهای اسلامی-عربی دست بردارد.
در دورە ریاست جمهوری حسن روحانی بود، کە علیاکبر ولایتی جامعه سیاسی عراق را تهدید کرد بە اینکه “آنها اجازە نخواهند داد که کمونیستها و لیبرالها در عراق به قدرت برسد” و هیچگاە وزارت خارجە ظریف و یا حتی رسانههای وابسته بە اعتدالگرایان این گفته ولایتی را محکوم نکرد و حتی زیر سوال هم نبرد و در دورە ریاست جمهوری روحانی است که موشکهای ایرانی به طرف ریاض و گولان شلیک میشود.
تمامی این مسائل به ما میگوید، کە اصلاحطلبان بە فرض اینکه آنچە اذعان میکنند به عنوان یک گفتمان سیاسی قبول هم داشتە باشند، اما آنها چە در پست ریاست جمهوری باشند و چە نباشد از قدرتی برای اجراء گفتمان خود برخوردار نیستند.
پس اگر آنها حتی اپوزیسیون خامنەای هم باشند، از قدرتی برخوردار نیستند که او را از اعمال و رفتارش باز دارند و در واقع آنها برعکس آنچە تحلیلگرانشان ادعا میکنند، قدرت بازدارندەای در برابر خواست خامنەای و گروە رادیکال نیستند.
اگر واقعبین باشیم و حوزە قدرت سیاسی ایران را در نظر بگیریم، اتفاقا شروط پومپئو عاملی برای فشار بر رادیکالها است، رادیکالهای کە در شرایط کنونی امنیت منطقە را تخریب کردە و مسبب در گل نشتن هر نوع حرکت مترقی در داخل ایران نیز هستند.
اما تحلیلگران اصلاحطلب نە برای ترس از جنگ احتمالی بین ایران و آمریکا کە بە گفتە خود آنها رادیکالها مسبب آن خواهند بود، بلکە برای تکمیل سلطهطلبی ایران در منطقە است کە ترس جنگ را بە جامعە جهانی تزریق میکنند؛ آنها در واقع خود بخش از دیپلماسی نرم رژیم برای سلطە بیشتر بە کشورهای اسلامی هستند و در این بین منافع مردم ایران نیز قربانی همین دیپلماسی نرم/سخت (ظریف/سلیمانی) موجود در بین اصلاحطلب/اصولگرا شدە است.
آگری اسماعیلنژاد