چهارشنبه, می 23, 2018 – 00:46
رضا حسین بر
ایران یک مجمع الجزایر پراکنده است که جزایرش هیچ ارتباط ارگانیک با هم ندارند. هر شهر یک جزیره است که هرچه در آن اتفاق بیفتد بر شهرهای دیگر تاثیر ندارد. و چنین است که وقتی جزیره کازرون بر میخزد، بقیه جزایر اطراف آن هیچ گونه احساس همدردی، هموطنی و هم قومی نمی کنند. گویی آنچه در کازرون اتفاق افتاده، در قاره دیگری است.
ایران یک مجمع الجزایر پراکنده است که جزایرش هیچ ارتباط ارگانیک با هم ندارند. هر شهر یک جزیره است که هرچه در آن اتفاق بیفتد بر شهرهای دیگر تاثیر ندارد. و البته، هیچکدام از شهر های ایران تا همین اواخر هیچ کنش و واکنشی دررونی با هم نداشتند. و اگر هم ارتباطی بود با مرکز بود. مرکز هر کجا بود، همه راه ها به آنجا می انجامید. یعنی یک شهر کوچک بندرت با شهر همسایه رفت و امد داشت. همه این جزایر خود کفا بودند و حتی لهجه هایشان با هم فرق داشت.
و چنین است که وقتی جزیره کازرون بر میخزد، بقیه جزایر اطراف آن هیچ گونه احساس همدردی، هموطنی و هم قومی نمی کنند. گویی آنچه در کازرون اتفاق افتاده، در قاره دیگری است.
در زمان قیام کازرون در چند جزیره جدا-آفتاده دیگر ایران، مبارزاتی اتفاق افتاد: منجمله در شاهرود و بانه. اما حتی خونریزی, انها را انقدر با هم وصل نکرد که با هم متحد شوند و از هم دفاع کنند. در بانه ، بازار مدتها در حال ا عتصاب بود ولی شهر های دیگر به آن نپیوستند. هماکنون بازارهای گوناگون بدلایل خاص خود ا عتصاب کرده اند اما این اعتصاب ها درجزایر پراکنده جقرافیایی و اقتصادی محدود هستند و به یکدیگر وصل نمیشوند. و همین جدافتادگی از هم، باعث آسان شدن سرکوب انها شده است.
بعضی از جزایر ایران انقدر از جزایر دیگر دور هستند که حتی خبر مبارزات انها و کشتار های رژیم بجاهای دیگر نمی رسد. وقتی معاون رییس جمهوری پس از سفر به بلوچستان اعلام کرد روستاهایی را در آنجا دیده است که تمام مردان انها ا عدام شده اند، هیچ شهر دیگر ایران حتی یک
اعتراض ساده به عمل نیاورد.
و چنین است که وقتی جزیره کازرون بر میخزد، بقیه جزایر اطراف آن هیچ گونه احساس همدردی، هموطنی و هم قومی نمی کنند. گویی آنچه در کازرون اتفاق افتاده، در قاره دیگری است.
مجع الجزایر ایران بصورتی شکل گرفته است که بعضی از این جزایر شدیدا با جزایر دیگر دشمن شده اند و سیاستهای نسل کشی، فقیر سازی، بیمار سازی، تبعیض و بیکار سازی رژیم را مورد تایید قرار میدهند. آقای نادری، دانشمند ارزشمند ایرانی در ناسا که خود شیرازی است همین چند روز پیش، برای اولین بار پس از مبارزات خونین کازرون، دست از حمایت اصلاح طلبان برداشت
او اعلام کرد که این رژیم باید برود. یعنی این که این دانشمند بزرگ، ۳۹ سال جز جزیره خود، شیراز و کازرون، هیچ جای دیگر ایران را نمیدید. کسی که قدرت دیدن کهکشان را داشت، نسل کشی در بلوچستان، اهواز، و کردستان را نمی دید. و مبارزات مردم ایران را در بعضی از این جزایر مساوی با جنگ میدانست.
من به هیچ وجه این شخصیت محبوب را ملامت نمیکنم. او نسبت به مردمان جزایر دیگر ایران آگاهی نداشت. در واقع، اکثریت مطلق ایرانیان اینگونه هستند. انها در جزایر منزوی خود زندگی کرده و هیچ وقت ارتباط ارگانیک با شهر های دیگر ایران نداشته اند. جز درمیان بلوچ ها، کرد ها، عربها و ترک ها حس هموطنی، همقومی و همدردی رشد نکرده است و البته، این حس فقط در میان خود ملیت ها ست. گویی این شعر سعدی هیچ اثری بر ما نگذاشته است:
بنی آدم اعضای یدیگرند
که از آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد اورد روزگار
دگر عضو ها را نباشد قرار
جقرافیای مجمع الجزایری ایران، فرهنگ مردمان این مملکت را نیز جزایری کرده است. هر ایرانی یک جزیره مستقل است. و اگر کسی بخواهد خود را اجتماعی بکند، در حد شهر خود و یا در حد استان خود توسعه پیدا میکند. عده زیادی خود را از جزیره خود خارج کرده ولی یک جزیره بزرگ را با هم تشکیل نداده اند. اما بندرت کسی پیدا می شود که خود را فراتر از همه جزایر جقرافیایی بالا بکشاند. بسیاری از کسانی که خود را از مجمع الجزایر جقرافیایی بالاتر کشیده اند در جزیره های مضر تر و خطرناکتری وارد شده اند که تشیع و سازمان و زبان فارسی نامیده میشوند.
خمینی و خامنه ای در جزیره ضد ملی و ضد انسانی تشیع قرار گرفتند. جبهه ملی به رهبری برومند ا علام کرد که ا عضای جبهه ملی باید شیعه باشند و فقط مهندس هوشنگ کردستانی، یک از
اعضای برجسته آن، با این امر مخالفت کرد و بقیه این نظر را پذیرفتند. آقای زعیم، یکی دیگر از رهبران جبهه ملی، با ماده ۱۵ قانون اساسی، مبنی بر تدریس زبانهای دیگر ایرانی، شدیدا مخالفت کرد. گر چه من اطمینان دارم که زبان مادر زعیم فارسی نیست.
عده ای هم در جزایری بنام سازمان و حزب خود را زندان کرده اند که معمولا، حزبشان به جزیره جقرافیایی شان وصل میشود. به همین دلیل یک حزب سرتاسری وجود ندارد. حتی یک شخصیت سرتاسری وجود ندارد. شاهزاده رضا پهلوی که از دیگران بیشتر از جزیره خود خارج شده است هنوز نتوانسته خود را در سطح ایران عرضه کند. تمایلات مذهبی شیعه گرایانه و قومگرایانه او، بین او و اهل سنت فاصله انداخته است.
بنا بر این، ما چندین جزیره محدود کننده داریم که عبارتند از جزیره جقرافیایی، حزبی ، مذهبی و فکری. با این تحلیل ، مردمان ایران تا زمانی که در چندین جزیره پراکنده و دور از هم زندگی کنند، نمی توانند با هم وصل و متحد شوند و کار سر کوب انها بطور جداگانه بسیار آسان شده است.
البته ایرانیان دوبار، در دو تسانمی از جزایر خود خارج شده و باهم وصل و متحد شده اند : یکی در زمان انقلاب مشروطیت است که بسیار مثبت و یک بار در سال ۱۳۵۷، که در یک تسانی ویرانگر برای ویران کردن وطن خود و موجودیت خود متحد شدند. و البته اهل سنت ایران در تسانمی ۵۷ مشارکت نکردند و این شیعیان بودند که شیعه بودن را بر ایرانی بودن ترجیح دادند.
و جای بسیار تاسف است که هنوز، بعد از این همه رنج و مصیبت، اکثریت طبقه سیاسی در جزیره های مخرب و محدود کننده خود زندگی میکنند.
آیا روزی خواهد رسید که طبقه سیاسی ایران به اندازه ایران فکر کند؟
رضا حسین بر