– من يك جمهوريخواهم
– من يك طرفدار پادشاهي مشروطه هستم
– من يك سوسياليست و طرفدار نظام شورائي هستم
– من از ميانه و وام گرفته نام و دادخواهي بخشي از كردو ترك و عرب و بلوچ و بختياري و لر و وووو هستم و براي رسيدن به برابر حقوقي ، نظام كشورداري فدراتيو را ميخواهم
-من
-من
-من
و منهاي ديگر. ما با واقعيتهايي سخت و بيرون از منيت خود مواجه هستيم :
-هر گز قادر نيستيم با اتكا به تنهايي منيت خود تغييري را در واژگوني سامانه نظام كنوني و ايجاد مديريت مبارزاتي و احتمالا حاكميت دلخواه خود را در فرداي پيش روي اين سرزمين مشتركمان بوجود بياوريم .
– قادر هم نخواهيم شد “من” رقيب را در منيت خود به استحاله بكشانيم و يا به طاعت و تسخير و همچنان با عنوان و اراده نيروي ازاده و دمكرات باقي بمانيم .
– اگر سي و هشت سال برايمان كافي نبود تا همه مردم و گرايشات گوناگونشان پذيراي “من ” باشند پس اصرار ورزيدن بر اين طبل همخوان سازي بايد مشكل و گره اي فراتر از نياز و درخواست من را در خود داشته باشد .
گوناگوني “من” يك واقعيت است و نميتوان انرا خط زد و گذشت . اما به معناي نفي “ما “ضرورتا منجر نخواهد شد .
دقيقا ” ما ” ي ايراني با پذيرش همين گوناگوني اغاز به هستي ميكند .
حال ميماند سازماندهي همزيستي اين گوناگوني ، و نه حذف ان ، و نه كتمان ان : يافتن راهي كه بتوان تفاهم را در وجود تفاوتها يافت . و نه ارمان و منش قبيله گونه اي را منشور ساخت تا وحدت و همگني حادثه فرمان، هژموني و يا عاطفه شور در هنگامه كسالت خرد ، “من ” هاي گوناگون را ما سازد. همه هنر مبارزاتي در يافتن اين پاسخ نهفته است : پذيرش تفاوتها در ترجمان حق مدارانه و حقوقي خود و سازماندهي و همزيستي تفاهم اميز براي يك هم اوايي كنوني در عبور از نظام و همسازي خود با حق مداري برابرگونه تفاوتها از “من ها”در ايران فردا .
تصور بركندن و گزينه اي از اين “من ها “و در هيبت “ما ” ساختنش و حذف ديگر “من هاي رقيب ” در هيبت انها تنها ميتواند سراغازي فروپاشانه بر مفهومي بنام ما باشد و تداوم ميل كهنه قبيله سلطه كه در حافظه تاريخي فرد فرد ما جاي گرفته است .
هماوايي ما به مفهوم يكسان انديشي و يكسان نگري ما به هستي انسان و نوع فلسفي و سياسي از جامعه نيست . بلكه تنها براي گذار از يك نظام است تا بتوان در پسا وجودش سكوي ازاد پرتاب انديشه ها را ساخت .
ما نيازمند استقرار ان سكوي قانونمدار كه قادر به تامين و امنيت هستي انديشه هاي گوناگون باشد ميباشيم . مرحله اي ساختاري كه تعهد ما را ملزوم و تابع به خود ميدارد . هنگامه اي كه ميپذيريم در يك رقابت ازاد در يك انتخابات ازاد مردم حاكميت خود را اراده كرده و نوع و ارايش نظام سياسي خود را تعيين نمايند . و تعهد ميكنيم در صورت عدم موافقت از محصول و نتيجه ان انتخابات هر يك از ما از حق استمرار دادخواهي در مبارزه اي پارلمانتاريستي تا هنگامه ديگر تصميم مردم برخوردار باشيم. در اين نحله از تفكر هيچ نگاه حذفي و به بن بست نشاندن رقيب سياسي نميتواند شكل بيابد و جامعه بسوي اشتي ملي ، بسوي همسازي ملي با حذف هرگونه سرخورده گي سياسي و متكي بر حق و حقوق و اتيك سوق داده ميشود . اين تنها انديشه راهبرديست كه ميتواند بديل هر گونه از بازخواني اقتدارگرايي در ايران بشود .
س. ملكوتي