آخرین قطعنامه مصوب 19 دسامبر 2013 در مجمع عمومی سازمان ملل در مورد “نقض جدی و مستمر حقوق بشر” در ایران و “اجرای گسترده احکام اعدام (400 نفر در سال جاری)”، نشان دهنده نقض فاحش، سیستماتیک و گسترده حقوق بشر در این کشوراست. در دوره روحانی شاهد اعدام های بیشتری از فعالان هویتی در مناطق کرد، بلوچ و عرب در مقایسه با دوره زمامداری احمدی نژاد بوده ایم.
رژیم جمهوری اسلامی، علاوه بر نقض حقوق فردی و جمعی و بی اعتنائی به قوانین و کنوانسیون های بین المللی، کلیه قدرت و توانائی تبلیغاتی ورسانه ای خود را برای تحریف، تحقیر، سمپاشی و تهمت پراکنی بر علیه مدافعین حقوق اقلیت های ملی و مذهبی و قومی کرد و ترک و بلوچ و عرب و از جمله اینجانب و دیگر فعالان و مدافعین حقوق بشر عرب در ایران ، بکار گرفته است.
دستگاه تبلیغاتی رژیم اخیرا با پخش اکاذیب در سایت های وابسته به وزارت اطلاعات در داخل و خارج ، سعی کرده وجهه ی اینجانب را تخریب نماید ونیز با تهدید و ارعاب بر علیه خود و خانواده ام مانع از استمرار فعالیت های حقوق بشری و سیاسی ام گردد.
رژیم از طریق رسانه های وابسته خود و با صرف میلیونها دلار از اموال غارت شده ی ملل ایران، از طریق روزنامه ی کیهان و سایت های مانند تابناک و پرس تی وی و همچنین ده ها سایت و وبلاگ ساختگی همانند “خوز نیوز”، “افشاگر اهوازی” و “علی عسکری” و غیره اینجانب را با شیوه ی مزوّرانه ای مورد حمله تبلیغاتی و رسانه ای قرار داده است.
تازه ترین نمونه این تبلیغات دروغین، در یکی از سایت های ساخت وزارت اطلاعات بنام “علی عسکری” انجام شده و در آن به اینجانب تهمت های بی اساسی همچون تروریست، تجزیه طلب، جاسوس،عامل بیگانه وغیره منسوب شده است.
http://aliaskari.blogfa.com/post/10
برای روشنگری ،رد و محکومیت این اتهامات پوچ و بی اساس وعاملان آنها، صلاح دانستیم تا نکاتی چند را بیان نمائیم گرچه اطمینان کامل داریم که انسان های آزاده هرگز فریب چنین تبلیغات فریبکارانه ای را نخواهند خورد:
رژیم اینجانب را متهم می کند که در سازمان ملل و دیگر مجامع عمومی بین المللی ، به ناحق ! برعلیه آن تبلیغ میکنم، این در حالی است که شواهد و موارد فراوانی موجود است که نشان می دهد رژیم جمهوری اسلامی یک سیاست سیستماتیک، هدفمند و برنامه ریزی شده را در دو دهه گذشته برای پاکسازی قومی و ژنوساید فرهنگی بر علیه خلق عرب در ایران جهت محو و نابودی هویت ملی و فرهنگی آنان، در پیش گرفته است.
محرومیت از کلیه ثروت های نفت، گاز، آب و زمین های حاصلخیز و تبعیض در توزیع واختصاص دادن بودجه، فقط قسمت کوچکی از این ستم ها است. استعفای اخیر 18 نماینده مجلس اقلیم اهواز ( خوزستان) به دلیل کاهش 70 درصدی بودجه استان – در مقایسه با کاهش 30 در صدی استان های دیگر ـ- نمونه جدیدی از این تبعیض های شرم آور است.
جمهوری اسلامی، عرب ستیزی، هویت زدائی، خشونت، سياست جابجایی جمعيت وتصاحب غيرقانونی زمين های مردم عرب ساکن ایران را- به شيوه رژيم سابق – ولی اکنون تحت عنوان” آمایش سرزمینی” ادامه می دهد.
محرومیت از مشاغل دولتی، عدم امکان تحصیل به زبان مادری (که موجب میانگین بسیار بالای ترک تحصیل دانش آموزان عرب شده) ، عدم دسترسی به منابع و مطبوعات و الصاق انگ ” تجزيه طلبى ” و “وابستگی به کشورهای اجنبی ” و ” به خطرانداختن تماميت ارضى “، و اتهام هایی چون “بعثی” و “وهابی” در صورت هر نوع اعتراض نمونه دیگری از تجاوزات رژیم به حقوق انسانی ملت عرب الاهواز است. دستگیری و شکنجه صدها نفر از فعالان فرهنگی و سیاسی و حتی کسانی که فعالیت آنها صرفاً در جهت تقلیل فقر و ارائه ی مجانی دروس تقویتی جهت جلوگیری از ترک تحصیل نوجوانان و جوانان ، مانند اعدام4 نفر در هفته گذشته و احتمال اعدام دو فعال فرهنگی(آقایان شعبانی و راشدی، دبیران دبیرستانهای اهواز ، از بنیاد مدنی و فرهنگی “الحوار” )موارد دیگری از این سیاست های ظالمانه است.
اینجانب به همراه دیگر فعالان حقوق بشر در خارج از کشوراز طریق کمپین های در سطح بین المللی و با برپائی تظاهرات و برگزاری سمینار و کنفرانس های مختلف و دیگر آکسیون های مشابه در پایتخت های کشورهای مهم جهان، برای رسوا کردن این سیاست عرب ستیزی و ژنوساید فرهنگی و پاکسازی قومی اقدام کردیم و این عامل، خشم رژیم را بر انگیخته و باعث شده تا ماشین تبلیغاتی ودروغ پردازی خود را براه اندازد و اینجانب را با بی انصافی هدف قرار دهد.
تلاش برای تغییر بافت جمعیتی(دیموگرافی) در اهواز
از دیگر موارد ضدیت اینجانب با اقدامات رژیم، محکومیت تلاش برای تغییر بافت جمعیتی(دیموگرافی) مناطق اقلیم الاهواز جهت در اقلیت قرار دادن عرب ها است.رژیم به عرب های ایران همواره با نگاهی مشکوک و امنیتی نگریسته وبعد از پایان جنگ ایران و عراق در سال 1988، تغییر بافت جمعیتی و جابجايی دیمگرافیک را جهت فارسیزه کردن مناطق عرب نشین ایران را مجددا در دستور کار خود قرار داد و موارد ذیل تنها نمونه ی کوچکی از این اقدامات ضد انسانی است.
– سلب مالکیت بیش از 450 هزارهکتار از اراضی کشاورزان در دو طرف کارون ، از دز و هفت تپه تا اهواز و محمره.
-عدم بازسازی عمدی شهرها و روستاهای مخروبه بعد از جنگ.
– اجرای پروژه انحراف رودخانه ی کارون به مناطق مرکزی فارس نشین اصفهان و یزد و کرمان.
– تخلیه وسلب مالکیت اراضی دهها روستا در کنار شط العرب برای اجرای سازمان منطقه ای اروند.
-عدم پاکسازی زمین های کشاورزی از بقایای مین ها و جنگ افزار.
-عدم صدور مجوز به کشاورزان و جنگزدگان برای بازگشت به سرزمین خود که به زور از زمینهایشان اخراج و در استانهای خراسان و فارس و کرج و اصفهان و گیلان و دیگر نقاط کشور کوچانده شده اند.
با وجود تلاش رژیم جمهوری اسلامی برای مخفی نگه داشتن چنین اقداماتی، شواهد فراوانی وجود دارد که نشان دهنده ی این سیاست پاکسازی قومی است که می توان به این موارد اشاره نمود:
اولین مدرک بر ملاشده در این مورد، نامه محرمانه شماره الف/1301/1/777 مورخ1/6/74 با امضاء سرتیپ پاسدار غلامعلی رشید ، معاون اطلاعات و عملیات ستاد کل نیروهای مسلح خطاب به کلانتری وزیر کشاورزی وقت است که در آن خواسته است بر مبنای ” سیاست آمایش سرزمینی” زمین های کشاورزی مردم عرب در شمال و شرق استان خوزستان را به تملک ” ایثارگران” درآورد.
مورد دیگر،نامه ابطحی، تغییر بافت جمعیتی و کوچ دادن ساکنان عرب از اقلیم و کاهش جمعیت آنها در دستور کار قرار میداد.
شایان ذکر است که برغم اعتراضات گسترده مردم عرب برضد نامه ابطحی و اقدمات مورد اشاره در آن و کشته و زخمی شدن دهها تن از مردم عرب، کلیه مواد مصوبه نامه ابطحی مو به مو در حال اجرا میباشد و حتی بعضی از این جنبه های پاکسازی قومی بوسیله فرستاده ویژه سازمان ملل از جمله آقای میلون کوتاری نماینده ویژه سازمان ملل در امور مسکن و زمین که در تابستان 2005 به الاهواز و ایران سفر کرده بود ، ملاحظه و ثبت شده است.
اینجانب تاکید میکنم که عمده فعالیتم در چارچوب محکومیت و تلاش برای کاستن و متوقف نمودن اینگونه اعمال غیر انسانی رژیم است.اگر اینگونه افشاگری ها جرم است من این اتهام را قبول دارم و می گویم که به همرا دیگر فعالان حقوق بشر، به ترجمه و پخش این مدارک در رسانه های جهانی اقدام کرده ام و بر علیه این سیاست پاکسازی قومی و نژادپرستانه با همکاری دیگر فعالان از طریق سخنرانی در سازمان ملل و مجامع بین المللی و نوشتن مقالات به زبان های انگلیسی، فارسی و عربی فعالیت کرده ام.
از دیگر جوانب تبلیغات رژیم، تفسیر تحریف شده و مغرضانه از مصاحبه اینجانب با تلویزیون ایران فردا است که تحت عنوان ” تلویزیون ایران فردا و کوبیدن بر طبل تجزیه طلبی” صورت گرفت و حقیقت آن چنین است : در ماههای اخیر بعد از اعدام های دسته جمعی جوانان بیگناه و فعالان فرهنگی و مدنی در کردستان و بلوچستان و اهواز ، و پس از فاجعه آلودگی هوا و آب و زمین و مسمومیت و مراجعه بیش از بیست هزار نفر از مردم مناطق اقلیم اهواز به بیمارستان ها در نتیجه باران های اسیدی و تنفس هوای مسموم آلوده ناشی از صنایع گاز و نفت و پتروشیمی و ذوب آهن، اینجانب سعی کردم که از طریق مصاحبه با رسانه های جهانی و ایرانی به دفاع از حقوق بشر و اعتراض به نقض آن بوسیله جمهوری اسلامی بپردازم.
و در پی افزایش بی سابقه بیماری سرطان بین مردم عرب اهواز، به جمع آوری اطلاعات از بیماران از طریق مصاحبه با این بیماران در بیمارستان های دوبی و ارائه ی گزارش های به سازمان ملل و سازمان بهداشت جهانی اقدام کردم و از پزشکان و متخصصان و جراحان بارز ایرانی و بین المللی خواستم تا با عیادت از این بیماران سرطانی و شناخت علل این بیماری ها، امکان محکومیت این اقدامات رژیم در محافل بین المللی را فراهم نمایند.
مورد دیگر خشم و ضدیت رژیم با اینجانب مربوط به مصاحبه های مکرر من در رسانه های بین المللی در مورد فاجعه انسانی در سوریه و افشای نقش رژیم جمهوری اسلامی در همراهی با رژیم منفور بشار اسد در کشتار 150 هزار مردم سوری است و به این دلیل مرا مورد هجمه ی دستگاه دروغ پردازی خود قرار داده است.
رژیم در راستای تبلیغات فریبکارانه ی خود اینجانب را نه یک فعال حقوق بشر بلکه تروریست و تجزیه طلب خوانده و در جائی دیگر، خواهان حکومت غیر متمرکز و فدرالی میخواند که در پاسخ به این اتهام بی اساس مایلم به اطلاع برسانم که اینجانب در طول بیش از 4 دهه فعالیت سیاسی ام در خارج از ایران، برای آزادی و عدالت اجتماعی مبارزه کرده و از حقوق همه مردمان در ایران و در جهان و بطور اخص از حقوق اقلیت های ملی و مذهبی در ایران دفاع کرده ام و هیچگاه خواهان تجزیه ی هیچ بخشی از ایران نشده ام.
در مواردی رژیم جمهوری اسلامی در تبلیغات عوام فریبانه ی خود، مرا به دریافت پول و کمک اموالی از منابع مختلف متهم کرده است که باید در جواب تاکید نمایم که اینجانب در خانواده ای کارگری و فقیرمتولد شدم ،و با کار و به خرج خود 44 سال پیش برای تحصیل به آمریکا آمدم و در تمام دوره دانشجويی مشغول به کار بوده و مخارج تحصیلم را خودم پرداخت کرده ام و با افتخار در مبارزات ضد دیکتاتوری کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در آمریکا شرکت فعال داشته ام و اضافه بر آن روزهای تعطیلی را به مدت 5 سال بطور داوطلبانه در دفتر جنبش آزادیبخش فلسطین در نیورک و در موسسه خیریه مالکم ایکس، رهبر مدنی سیاهان آمریکا ، در هارلم ، فعالیت داشته و در مبارزات ضد جنگ ویتنام و مبارزات مدنی سیاهان آمریکا نیز مشارکت نمودم.
و در زمان رژیم شاه از جمله اتهامات ساواک علیه بنده، عضویت در کنفدراسیون و اقدام های که در سالهای اوايل 1970 میلادی از جمله اعتصاب غذا و برگزاری تظاهرات برای نجات جان مبارز خسرو گلسرخی وافشاگری علیه رژیم هنگام برگزاری دادگاه پاک نژاد و گروه فلسطین و نیز دفاع از مبازان سیاهکل ـ شرکتم در تظاهرات وسیع دانشجویان ایرانی در نیویورک بر ضد جشن های 2500 ساله شاهنشاهی و همچنین دستگیری من و ۴ نفر از رفقای دانشجویم بوسیله پلیس نیویورک به دلیل بر هم زدن سخنرانی های فرح و اردشیر زاهدی در در دانشگاه های ان-وای-یو و کلمبیا – در نیویورک در سال 1973 میباشد که به دلیل این اتهامات به 5 سال زندان محکوم شدم.
زندان مشترک با رهبران جمهوری اسلامی
بنده همچنین حدود دو سال در زندان های اوین و قصر، زمانی که رهبران جمهوری اسلامی مانند خامنه ای و آیت الله طالقانی و منتظری و هاشمی و دیگران نیزدرآنجا زندانی بودند، حبس و شکنجه متحمل شدم. فعالیت آن زمان ما در کنفدراسیون مورد تایید خمینی نیز بودـ من هیچگاه موافق خشونت نبوده و اکنون نیز نیستم و به مبارزه مسالمت آمیز مردمی و نافرمانی مدنی و دیگر اشکال مبارزات غیر خشونت آمیز معتقدم.
ایجانب هیچگاه و در هیج زمانی و یا مکانی صحبت از تجزیه نکرده ام بلکه به دلیل اعتقاد به اینکه یکی از دلایل اصلی عقب ماندگی ایران بخصوص در زمینه سیاسی، تمرکز بیش از حد قدرت در مرکز است.
کما اینکه علت اصلی معضلات اجتماعی وسیاسی و اقتصادی ایران، با تکثر ملی و قومی و زبانی، را تمرکز و انحصارتاریخی قدرت در دست طبقه آریستوکرات مبتنی بر مذهب شیعه وزبان فارسی ( و حذف دیگران) میدانم و برای این منظور معتقد به حکومت غیر متمرکز فدرال هستم و آنرا نه فقط ضرورتی برای ایجاد دمکراسی و عدالت اجتماعی، بلکه تنها راه ادامه صیانت و پایداری از یک سیستم دمکراتیک مردم سالار و برای جلوگیری از زایش و پیدایش دیکتاتوری در ایران می دانم.
نکته ی دیگری که لازم است شرح داده شود، مربوط به شیوه ی تامین مخارج فعالیت های اینجانب است که کلا و تماما از طرف بنده صورت می گیرد وهیچوقت در زندگیم در هیچ زمان و مکان و به هرشکل و شمایلی و تحت هیچ شرایطی، مطلقاً از هیچ طرف حقیقی و یا حقوقی، کمک مالی دریافت نکرده ام و کلیه مخارج سفرم و دیگر مخارج مبارزاتی ام را خود ازجیب خودم و با کار خود و همسرم تامین کرده ام.
در حدود سی و هفت سال از 44 سالی را که در خارج بوده ام (به جز مدتی را که در زندان اوین و قصر محبوس بوده ام) به عنوان مهندس صنایع فضائی درموسسات و شرکت های بزرگ آمریکايی و دروزارتخانه های مختلف آمریکا اشتغال داشته ام. همچنین 25 سال را بعنوان مهندس و مدیر ارشد در وزارت دفاع آمریکا در پنتاگون کار کرده ام و اکنون نیز بازنشسته این وزارتخانه هستم.
از موارد دیگر فریبکاری تبلیغاتی رژیم مربوط به ملاقات اینجانب با دکتر احمد شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران و دادن اطلاعات و فاکت هايی در مورد اوضاع حقوق بشر در ایران است.
رژیم جمهوری اسلامی در جائی از فریبکاری های مزوّرانه ی خود اینجانب را به دریافت پول از آقای جمال عبیداوای متهم نموده است و در پاسخ به این اتهام مفید دانستم تا حقیقت این موضوع را روش نمایم.
درسال 2006 بنا به دعوت خانم گونتر، مدیر آن زمان دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد درسوریه – یو- ان- اچ – سی – آر- و بدلیل تقاضای بالای متقاضیان پناهندگان سیاسی، به دمشق دعوت شدم تا داوطلبانه با آنان همکاری کنم و با شناختی که از قوانین پناهندگی سازمان ملل دارم، صدها پناهنده ی ایرانی که اکثرا عرب بودند را برای دریافت پناهندگی و سفر به کشورهای امن اروپائی و آمریکا یاری دهم.
و در خلال اقامتم در دمشق آقای جمال عبیداوی، بعنوان مسئول دانشجویان دانشگاه دمشق، از من دعوت کرد که در جمع دانشجویان عرب اهوازی که در دانشگاه دمشق تحصیل می کردند شرکت کنم و قوانین پناهندگی و مسایل حقوق بشر و غیره را برای آنها توضیح دهم. بعدها رژیم بعثی سوریه، در راستای همکاری با رژم ایران، آقای عبیداوی را همراه با چهار فعال سیاسی عرب اهوازی دیگر، بر خلاف عرف و قوانین بین المللی پناهندگی سیاسی ، به ایران تحویل داد.
من در کمپین بین المللی علیه این عمل غیر قانونی سوریه و ایران، با کمک سازمان عفو بین المللی و سازمان دیدبان حقوق بشر برای دفاع از حق این 5 نفر شرکت کردم که از جمله این اقدامات می توان به ملاقاتم با سفیر سوریه در واشنگتن که در این راستا صورت گرفت اشاره نمود.
خوشبختانه آقای عبیداوی بعد از یکسال آزاد شد ولی چهار نفر دیگر هنوز در زندانهای ایران در بند هستند. این تنها مورد ارتباط من با آقای عبیداوی بود و مطلقاً در هیچ زمانی نه صحبتی درباره هیچ پولی کرده ام، نه به ایشان پولی داده و یا از ایشان گرفته ام.و اکنون آقای جمال عبیداوی در لندن مقیم است و قابل دسترسی برای هر جویندی حقیقت است.
در خاتمه تاکید می کنم که بنده به بعنوان یک فعال حقوق بشر، وظیفه خود میدانم که اعدام های رژیم را ، بخصوص مواردی را که در مناطق حاشیه ای و مرزی و به دور از چشم جامعه جهانی و رسانه های داخلی و بین المللی و سفارتخانه ها در تهران ، اتفاق می افتد را در سطح جهانی افشا کنم.
و خوشاختانه امروزه،علیرغم استبداد و خفقان رژیم جمهوری اسلامی، جامعه بین المللی از حقیقت متکثر بودن ملی و قومی و زبانی جامعه ی ایران آگاه است و اتهامات تجزیه طلب وارده به اینجانب از سوی رژیم را تقبل نمی کند. و میتوان به گزارش این هفته خبرگزاری رویترز اشاره کرد که به آگاهی جهانیان رسانده که ایران یک کشور چند ملیتی است و غیر فارس زبانان میتوانند نقش مهمی در ثبات یا بقاء این نظام داشته باشند و هیچ تحولی بدون مشارکت آنها غیر قابل تصور است-و از جامعه جهانی می خواهد که به رهبران و فعالان این جنبشها یاری رسانند.
http://blogs.reuters.com/great-debate/2013/12/16/iran-more-than-persia/
کریم بنی سعید عبدیان
دسامبر ۲۰۱۳ ـ واشنگتن
http://ahwazstudies.org/fa/Article.aspx?aid=651