جنبش یا به عبارتی بهتر انقلاب «زن، زندگی، آزادی»، که با کشته شدن «مهسا امینی» به دست گشت ارشاد رژیم جمهوری اسلامی جرقه آن زده شد، افقهای جدیدی را براي مبارزه مردم ایران با همه تنوعهای قومی و دینی گشود، این جنبش که به یقین میتوان گفت از همه جنبشهای تاریخ معاصر ایران متمایز و دارای ویژگیهای خود است، تحولی بزرگ در جامعه ایران بوحود آورد و باورهای کهن و واپسگرانه رژیم که بیش از 40 سال آن را در پیکر جامعه ایرانی تزریق میکرد، تکان داد. انقلابي كه به اتفاق نظر اغلب تحلیلگران یک رنسانسی نمونه برای همه زنان خاورمیانه است و نه تنها تاریخ ایران و بلکه منطقه را در پسا جمهوری اسلامی تغییر و به مرحلهای جدید سوق خواهد داد، این انقلاب که در سختترین شرایط سرکوب و اختناق حکومت ابراهیم رئیسی آغاز شد، توانست از مرزهاى دروني ایران درنوردد و صدای خود را به اقصی نقاط جهان برساند انقلابی که وجه تمایز آن مشارکت فعالانه زنان، دانشجویان و دانشآموزان بود و به سرعت بر قشرهای مختلف جامعه بویژه هنرمندان، ورزشکاران، خوانندگان و شاعران گذاشت و نام «مهسا امینی دختر کرد ایرانی قافیه و ردیف قصیده شعر انقلابی و آهنگ ترانه آزادی شد.
مقامهای جمهوری اسلامی و آدم کشان آن هرگز فکر نمیکردند که کشتهشدن این دختر کرد چنان جرقه در خرمن انباشت ظلم و ستم جمهوری اسلامی زد که شعلههای آتش آن اساس و بنیان رژیم و مقدسات و باورهای دروغین او را تحقیر و تصغیر کرد به طوری که در هیچ برههای از تاریخ معاصر ایران قداست دکانداران دین و مذهب اینگونه بی اعتبار نشده بود اکنون با گذشت چندماه، این جنبش هنوز با تاکتیکهای مختلف به مسیر خود ادامه میدهد.
جوانان ایرانی در همه مناطق بخصوص در مناطق ملیتها ستم دیده از کردستان، بلوچستان و دیگر مناطق ایران برغم اعدامها و زندانیهای فلهای با ابتکار و خلاقیت و منظم و با ایمان به آینده به راه خود ادامه دارد.
در این میان و مانند همه تجربههای گذشته برخی فرصت طلب سیاسی از شرایط و فضای این جنبش و همدردی جامعه جهانی با آن می خواستند سوء استفاده کنند و بر موج انقلاب مردم ایران سوار شوند کسانی که تاکنون هیچ موفقيتی نه در مطرح شدن گفتمان خود و نه در مسیر به قول خودشان مباره نداشتند، تلاش کردند تا بار سنگین ضعف خود را بر دوش جنبش بگذارند و به سرعت با استفاده از روشهای غیر دمکراتیک مانند«من وکالت میدهم» و غیر برای مصادره جنبش و ایجاد جایگزین برای حکومت جور و جفای جمهوری اسلامی خیز برداشتند غافل از اینکه شرایط جامعه تکثرگرای ایران بویژه مناطق غیر فارس به کلی دگر گون شده و نسخه شاه وشیخ دو الگوی منقضي دیگر دردی را برای مردم به ستوه آمده ایران دوا نمی کند.
جنبش اخیر و رضا پهلوی و اقلیت طرفدارانش
جنبش کنونی مردم ایران از جریان فشل «پهلویسم»، از ابتدای جنبش یعنی از شعاری که از کردستان برآمد و به عنوان «لگوی» رسمی این قیام سراسری (زن زندگی آزادی) تمام ایران را فراگرفت، مشخص بود یکی از مشخصههای اصلی این شعار سه مفهومی «آزادی» است که در میراث پهلویها و قاموس سیاسی نظام آنها جایی ندارد.
جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات کار کشتهاش از همان ابتدا و تقریبا قبل از قیام «مهسا امینی» شعار رضا شاه روحت شاد را در میان تظاهر کنندگان در اینجا و آنجا سر دادند اغلب تحلیلگران واقعبین در امور سیاسی ایران میگویند توطئه وزارت اطلاعات رژیم پشت آن شعار بوده است بخصوص در شهرهای اقلیم عربستان (خوزستان جعلی) که این شعار هیچگونه سنخیتی با واقعیتهای مردم این اقلیم و نگاهشان به رضا شاه و فرزندش ندارد. پیامدهای ظلم وستمی که رضا خان و پسرش که هر دو با کودتا به قدرت رسیدند، برسر عربها روا داشتند هنوز از حافظه تاریخی ما محو نشده است. هنوز قصههای کوچهای اجباری قبایل بنی طرف، قتل و سرکوب و مسخ و محو هویت قومی ومحروم کردن عربها و دیگر ملیتها از کمترین حقوق فرهنگی و همچنین تغییر نامهای اماکن تاریخی از عربی به نامهای دیگر همه و همه در حافظه تاریخی خود دارند و فراموش نکردهاند. در تمام جنبشهایی که طی 4 دهه رژیم جمهوری سیاه خمینی تا جنبش اخیر «مهسا امینی» که در اهواز و دیگر شهرهای این اقلیم رخ داد، می توانم به یقین جزم کنم که از همه معترضان عرب و غیر عرب که اعدام شدند یا به زندانهای طولانی مدت رژیم جمهوری اسلامی محکوم شدند، حتی یک سلطنت طلب طرفدار خاندان پهلوی در بین آنها نیست. همه شواهد و دلایل واقعیت بی وزنی و فقدان پایگاه اجتماعی فرزند شاه سابق در مناطق ملیتهای غیر فارس را به خاطر میراث بزرگ انباشته از ظلم وستم پدرش و پدر بزرگش را ثابت میکند. حالا شاید کسی بگوید او چه ربطی به پدر و پدر بزرگ خود دارد؟ جواب این است که آقای رضا پهلوی برغم ادعای دنکرات بودنش اما تا حالا یک بار هم از اعمال و رفتار سرکوبگرانه پدربزرگش و پدرش انتقاد نکرده و از قربانیان آن سرکوبها ، هم معذرت خواهی نکرده است. آقای رضا پهلوی بارها برای فرار از این حقیقت تنها به این جمله اکتفا کرده که «هر کسی را باید در شرایط و روزگار خودش باید مورد انتقاد و قضاوت قرار داد و با این جمله همه اقدامات پدر بزرگ خود را توجیه میکند» .
بنابرین طبق مقوله ایشان دیگر همه جنایتکاران تاریخ را نباید نقد کرد چو ن به گفته ایشان شرایط و زمان آنها با شرایط امروزی فرق داشت بنابرین نباید رفتار آنها را امروز قضاوت کرد.
این واقعیت که پدر بزرگ رضا پهلوی یعنی «رضا میرپنج» با کمک انگلیسیها و با کودتا علیه احمد شاه قاجار بر سر کار آمد و پدرش محمد رضا نیز با توافق قدرتهای بزرگ و سپس با کودتای 28 مرداد قدرت را قبضه کرد، هیچ کس نمی تواند انکار کند اما برغم همه حقایق تاریخی نه چندان دور و بسیار روشن، بازماندگان سلسله پهلوی چه شخص رضا پهلوی و چه مادرش خانم فرح دیبا که در دوران حکومت محمد رضا ملکه ایران بود، تاکنون نه تنها از آن اتفاقات تلخ عذرخواهی یا انتقاد نکردهاند، بلکه درصدد توجیه آن برآمدند برای مثال در یکی از نشستهای مطبوعاتی رضا پهلوی که در مؤسسه هودسون آمریکا برگزار شد وقتی از او سئوال شد :«آیا غیر از امریکاییها، شما یا خانوادهتان هیچگاه بهخاطر کودتای 28 مرداد عذرخواهی میکنید؟ گفت: «من قضاوت درباره این کودتا را که چه بود، به تاریخدانان میسپارم، ولی معمولاً کودتا از پایین به بالاست نه بالا به پایین».
او در واقع کودتا را رد کرد و این خلاف واقعیت است و بعد ادعا کرد که شاه تنها مصدق را برکنار کرد در صورتیکه وزارت خارجه آمریکا رسماً از زبان خانم مادلین البرایت معذرت خواهی کرد.
مادلین البرایت در تاریخ 17 مارس سال 2000 در یکی از مشهورترین سخنرانیهای خود که به دعوت «شورای آمریکا-ایران» انجام شده بود، به کودتای 28 مرداد اعتراف کرد و از مردم ایران به خاطر نقش آمریکا در آن معذرت خواهی کرد که در واقع این نخستین باری بود که یک مقام رسمی بلندپایه ایالات متحده، به نقش آمریکا در «کودتای ۲۸ مرداد» اشاره میکرد.اظهارنظر البرایت به عنوان «عذرخواهی رسمی آمریکا» از این ماجرا تلقی شده است.
مشکل رضا پهلوی برای جایگزین شدن
اولا: آقای رضا پهلوی خوب می دانند که حکومت پدر و پدربزرش از نظر تاریخی فاقد اصالت و مشروعیت است چون یک پادشاهی رویالتی مانند بریتانیا یا مراکش یا دیگر کشورهای سلطنتی معتبر نیست. معمولا سلطنت زمانی مشروعیت پیدا میکند که یا به انتخاب مردم اولین سردودمان هر سلسله ای انتخاب شود مانند علویان مراکش که از سوی مردم مراکش یا مغرب کبیر آن زمان و با رضایت سلسله «موحدین» حاکمان قبل از آنها بر سرکار آمدند و حدود 900 سال نسل اندر نسل پادشاه هستند .آنها در مبارزه با استعمارگران بر خلاف رضا خان و پسرش با مردم و در صف اول جنگ علیه بیگانگان بودند، نه دست نشانده انگلیس و آمریکا. در ایران اصلا پادشاهی حتی در بهترین اوجه خود رویالتی نیست و هر کس کودتا کرد و پایتخت را صبح زود میگرفت خود را پادشاه اعلام می کرد روز آقا محمد خان قاجار و روزی دیگر رضا میر پنج.
ثانیا: مشروعیت هر حاکم یا حکومتی اگر انتخابی نباشد حداقل با دستاوردههای آن حاکم برای مردمش است رضا شاه و پسرش چه گلی به سر مردم ایران بویژه ملیتهای غیر فارس زدهاند؟. در رسانههای فارسی گویی مورد حامی سلطنت طلب بسیار شنیده میشود که رضا خان ایران را مدرنیزه کرد!! این یک دروغ بزرگ است زیرا تمام گامهای مدرنیزه را پیش از او قاجاریه برداشته بودند و انقلاب مشروطه و تاسیس مجلس موسسان و پارلمان و رسانههای آزاد و تشکیل ارتش با روشهای منظم و مدرن که همه نشانههای از گام برداشتن ایران به سوی مدرنیزه بود در زمان اواخر حکومت قاجاریه رخ داد رضا خان تنها کاری که کرد دیکتاتوری را تثبیت و قلع و قمع رهبران و روشنفکران مشروطهخواه و کشتار و قتل عام در مناطق آذربایجان، عربستان، لرستان، و بلوچستان و شمال ایران را انجام داد تا سلطه دیکتاتوری مرکز گرای خود را برای خوش خدمتی به انگلیسیها بسط کند. برخی از طرفداران رضا خان می گویند راه آهن و تلگراف و تلفون این آقایان خبر ندارند که این تحولات 3 سال قبل از او در عراق رخ داده بود و با اکتشاف نفط و به دست گرفتن ثروت بزرگ خدا داده نفت در جنوب بویژه در عربستان (خوزستان جعلی) توسعه اقتصادی و راههای مدرنیزه کردن کشور فراهم شد. وبلاخره پروند پهلوی ها با تمام مسائل پیچده آن در نهایت با انقلاب سال 1357 مردم ایران مختومه شد و خود محمد رضا پهلوی با صدای خود اعتراف کرد و در پیامی گفت «مردم صدای انقلاب شما را شنیدهام» حالا اگر عدهای برخلاف اراده جمعی مردم ایران انقلاب 57 را فتنه نام بگذارنذ این نظر آنهاست. انقلاب 1979 یک انقلاب واقعی بود اما خمینی و دارو دسته اش دستاورد انقلاب را ربودند و مطمئنا اگر به جای رژیم مرتجع آخوندی یک نظام مترقی حکومت را به دست می گرفت هیچ کس از رفتن رژیم پهلویها به زبال دان تاریخ پشیمان نمیبود کما اینکه الان هم شعار : «مرگ بر ستمگر چه شاه باشد چه رهبر» از همه شعارها در ایران طنین اندازتر بوده است.
ثالثا: حرکت تاریخ به عقب بر نمیگردد مردم ایران از سلطنت که در حقیقت سلطنت هم نبود بلکه میراث یک کودتا علیه قاجاریان بود، گذر کردند و ایران تافته جدا بافته از کشورهای اطراف خود نیست ترکیه از سلطنت عثمانی گذر کرد افغانستان هم همینطور و عراق که پادشاهان خیلی رویالیتر از رضا میرپنج و پسرش بودند نیز گذر کردن همه این کشورهای در برههای از تاریخ حکومتهای جمهوری آنها سرنگون شد اما هرگز به پادشاهی بازنگشتند و ایران شرایط و تنوع قومی بسیار پیچده تری از این کشورها دارد بنابرین احتمال اینکه جریان سلطنت در ایران کامیاب شود فقط صفر (.) است.
امروز به یمن اینترنیت وشبکههای اجتماعی و رسانههای آزاد چهره جهان به کلی تغییر کرده و بالطبع این تغییرات بر جامعه ایران و ملیتهای آن تاثیری عمیق و بسیار مفید گذاشته است به طوری که شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و حتی نحوه نگاه جامعه ایران به زندگی به کلی دگرگون شده و با میراث 40 یا 50 سال پیش نظامهای حاکم بر ایران فاصله زیادی دارد.حتی سردمداران رژیم از روحانی گرفته تا دیگران بارها به آن اعتراف کردند که طرز تفكر جوانان و اغلب قشرهای مردم ایران با غالب تفکر ارتجاعی جمهوری اسلامی تفاوت زیادی دارد لذا به نظر بنده که یک فعال عرب اهوازی و با کردها، بلوچها، ترکمنها آذربایجانیها و گیلکها و بسیاری از نخبگان روشنفکر فارس رابطه تنگاتنگی دارم، به این نتیجه رسیدهام که شاه و نظام شاهنشاهی تجربهای شکسته خورده نه تنها در ایران بلکه قبل از ایران در کشورهای اطراف ایران بنابرین به قول فَرُّخی سیستانی شاعر فارسی گوی ایرانی:
فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر
مجبور به انتخاب دو گزینه شیخ یا شاه نیستیم
ملیتهای ایران که از زمان به قدرت رسیدن رضا خان میر پنج سوادکوهی با کودتای انگلیسیها، به خاطر ظلم وستم مضاعفی که از آن زمان تا به امروز بر آنها روا شده نمیتوانند به وعدههای بهاری وارثان آن تخت وتاج دل ببندند بلکه آنها با طرح برنامه نظام فدرال غیر متمرکز سکولار به صورت واضح بی شائبه و مشخص میخواهند در آینده حقوق همه ملیتهای ایران را تضمین کنند، ملیتها باید شریک ابتکار عمل در طرح ایران نوین باشند و نه تابعی که دیگران نوع حکومت و جایگزین آینده را بر بر آنها تحمیل کنند. ملیتهای غیر فارس چه در نظام سلطنتی شاه و چه جمهوری اسلامی شیخ بیش از همه مورد ظلم و ستم قرار گرفتیم و بقول همرزم ما در مبارزه جناب آقای مصطفی هجری مسئول اجرائی حزب دمکرات کوردستان ایران: «مجبور نیستیم به دو گزینه نظام شاهنشاهی یا جمهوری اسلامی یکی را انتخاب کنیم». ما خود گزینهای داریم گزینه به نفع همه ایرانیان است.
برخیها از دلواپسان مرکز گرای ایرانشهری وقتی ملیتهای غیرفارس گزینه نظام جمهوری سکولار فدرال غیر متمرکز را به عنوان گزینه مناسب مطرح میکنند، میگویند ما دلواپس وحدت ایران هستیم و از آن نگرانیم که سیستم فدرال غیر متمرکز مقدمهای برای تجزیه ایران باشد! در جواب این دلواپسان مرکز نشین باید بگوییم چگونه شما بدون هیچ تجربهای عملی از حکومت غیر متمرکز نگرانید اما ملیتهایی ایرانی که بیش از 100 سال عملا در دو حاکمیت مرکزگرای پهلوی شاهنشاهی و ولایت فقیهی خمینی -خامنهای جمهوری اسلامی بدترین ظلمها و سرکوبها را متحمل شدند، نباید نگران آینده حقوق خود باشند؟!! ما میگوییم «آزموده را آزمودن خطاست» و انسان عاقل هیچگاه از یک سوراخ سه بار گزیده نمیشود. چرا دلواپسان مرکز نشین ایرانشهری از ما انتظار دارند بعد از تجریه ظلم و ستم مضاعف 100 ساله حکومتهای شاه وشیخ که هنوز آثارش بر پوست و اسخوان جامعه ما باقی است، باید به آنها اعتماد کنیم اما آنها بدون هیچ تجربه عملی از نوع حکومت غیر متمرکز که وحدت و پکپارچگی ایران را تهدید کرده باشد به ما اعتماد ندارند وقتی شما بدون هیچگونه تجربه نسبت به ما بی اعتمادی میکنید انتظار نداشته باشد که ما به شما اعتماد داشته باشیم. ما نمیخواهیم بار دیگر فریب کسی چون خمینی که در سال 57 با شعار همه باهم شاه را سرنگون کنیم و بعد به همه حق و حقوق میدهیم را بخوریم حتی اگر این مبارزه به قیمتی گزاف برایمان تمام شود.
ما میدانیم که مسیر مبارزه ملل برای آزادی و برایری راهی بسیار طولانی و پیچیده دارد و تجریه مبارزه ما با دو نظام شاه و شیخ باعث افزایش ظرفیت و پتانسیل مبارزاتی ملیتها در ایران شده است. پختگی این مبارزه چند به سطح بسیار بالایی رسیده است و جنبش «ژن ژیان آزادی» در کردستان ایران و اعتراضات مستمر در بلوچستان و دیگر مناطق ایران بهترین نمونه این واقعیت است لذا فعالان سیاسی و مدنی و احزاب سیاسی ملیتهای ایران پس از تجربههای تلخ که بیش از 100 سال آنها را به حاشیه رانده است، برنامهریزیهای سیاسی و مبارزاتی خود را نه بر طبق شرایط و حوادث بلکه به صورت راهبردی و میدانی برای دراز مدت تدارک دیدهاند. فرزندان ملیتهای امنون بیش از هر زمان آگاهتر شدند آنها اتاقهای فکری خود را آنگونه که شرایط عینی برایشان ایجاب میکند، تدارک دیدهاند و منتظر قالب کردن یک جایگزین از خارج مانند آنچه در سال 57 اتفاق افتاد نیستند فرزندان این ملیتها به یمن آگاهی جوانانشان و پختگی روشنفکران و احزاب فعال آنها استراتژی مبارزات خود را به گونهای که حقوق آنها در آینده تضمین کند، ترسیم کردهاند.
آذربایجانیهای، کردها، عربها، بلوچها، گیلکها، ترکمنها و حتی نیروهای مترقی جامعه فارسها و دیگر ملیت در کنار همدیگر به بدترین سناریوهای پیش روی مرحله پسا رژیم خمینی فکر کردهاند و نقاط ضعف و وقوت خویش را بررسی و مسیر خود را مشخص کردهاند ما دیگر به مقوله حالا بگذار رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم و بعد ان شاء الله تعالد با هم به تفاهم می رسیم را هرگز قبول نداریم بلکه با ترسیم شکل و آینده حکومت در ایران که ملیتها در آن به عنوان ایرانی نقش اساسی در ساختار تشکیل دولت آن بر مبنای بازی دمکراسی ایفا بکنند، حاضر به همکاری با همه اپوزیسیون هستیم اما با نادیده گرفتن مطالب این ملیتها و لاپوشانی سیاسی و اینکه بعداً به این موضوع خواهیم پرداخت، حاضر به همکاری نیستیم و این را نه تنها در رسانه و گفتمان احزاب و تشکلها اعلام کردیم بلکه آن را به مراکز تصمیم گیری بین المللی و در سطح پارلمانهای کشورهای بزرگ و تاثیر گذار رساندیم. من به عنوان یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب تضامن اهواز که این حزب مردم عرب اهوازی را در نهادهای بین المللی نمایندگی میکند و به عنوان عضو حزبی که در تاسیس کنگره فدرال ایران نقش بسیار برجستهای داشته است بار دیگر بر مواضع کاک مصطفی هجری صحه گداشته و آن را با تمام و کمال تایید میکنین البته موضع کاک مصطفی هجری زبان گویای همه احزاب ملیتهای تحت چتر کنگره ملیتهای فدرال ایران است و سخن او سخن دل همه مبارزانی که برای حفظ هویت، فرهنگ تحقق عدالت و برابری نهادینه کردند دمکراسی حقیقی مبارزه میکنند.