عقیل_دغاغله
بالاخره ترامپ پرده از معامله قرن برداشت. طرحی که بنابر آن #قدس پایتخت #اسرائیل خواهد بود، تمام مرزها در کنترل اسرائیل است، و از ۲۲ درصد سرزمین باقی مانده ای که امروز در اختیار فلسطینیان است، باز چهل درصد در اختیار اسرائیل قرار خواهد گرفت و باقیمانده اراضی فلسطینیان (شهر و روستاهای پراکنده) با راه باریکه و یا بزرگراه هایی تحت نظارت اسرائیل به هم وصل خواهند شد.
با این مشخصات، نیازی به دانش سیاسی برای پیش بینی عدم موافقت فلسطینیان با این طرح نبود. و آنگونه که روزنامه اسرائیلی هاآرتص نوشته بود «معامله قرن عامدانه به گونه ای نوشته شده است که فلسطینیان آن را رد کنند.» و البته تنها چند ساعت لازم بود تا محمود عباس به همراه تمامی حرکت های فلسطینی- از حماس تا فتح- در کنفرانسی جمع شوند و یک نه بزرگ به این طرح بگویند. اما اگر ترامپ و همکارانش می دانند فلسطینیان این طرح را رد خواهند کرد، پس چرا چنین پیشنهادی را داده اند؟ و ریشه های این طرح کجاست؟
برخی ممکن است ریشه ها و شیوه اجرای این طرح را در شخصیت و روانشناسی ترامپ جستجو کنند. اما راستش را بخواهید «معامله قرن» بیش از آنکه برآمده از شخصیت سیاسی ترامپ باشد، ریشه در ساختار استعماری خود آمریکا دارد.«معامله قرن» نه یک طرح ابتکاری، و نه یک ایده جدید است، بلکه تمامی عناصر و سیاست های این طرح استخراج شده از نحوه مدیریت سرخ پوستان در آمریکا است. سیاست هایی که حاصل قرن ها تجربه استعماری است و آمریکایی هایی چون ترامپ به خوبی با آن آشنا هستند.
آمریکا نماد استعمار ماندگر Settler Colonialism است. استعماری که می آید و می خواهد بماند، اما با معضله ای به نام ساکنین اصلی و بومی یک سرزمین روبرو می شود. هدف اصلی این نوع استعمار حذف و محو ساکنین بومی است. اشتهای سیری ناپذیر این نوع استعمار به دنبال تصرف تمامی یک سرزمین بدون ساکنین اصلی آن است.
در آمریکا، این استعمار، پس از قرن ها مبارزه و ناکامی در حذف و نابودی کامل ساکنان بومی آمریکا، به این نتیجه رسید که سرخ پوستان آمریکایی را در مناطق حفاظت شده ای با عنوان Indian Reservations محصور کند و به آنها در درون این مناطق حفاظت شده حق حاکمیت ملی بدهد (نقشه پیوست این مناطق حفاظت شده را در آمریکا نشان می دهد). سرخ پوستان آمریکایی در درون این مناطق حفاظت شده، دولت محلی خود را دارند، قوانین خود را دارند، واز نوعی حق حاکمیت ملی عجیب و غریب بهره می گیرند. به این معنا که این مناطق از هم جدا هستند و برای گذر این یک منطقه به منطقه دیگر باید از بزرگراه های آمریکا استفاده کنند. و البته که دخالتی در امنیت خود و محیط اطرافشان ندارند و حق تشکیل نیروی نظامی هم ندارند. بدین شکل، تمامی محل های سکونت سرخ پوستان آمریکایی به زندان هایی در دل آمریکا مبدل می شوند که فاقد هر گونه امکانات بهداشتی و اقتصادی هستند. نرخ بالای فقر، بیکاری و اعتیاد در این مناطق بیداد می کند و تمامی رفت و آمدها به این کمپ ها تحت نظارت دولت آمریکا است. با این همه به حق حاکمیت سرخ پوستان بر این سرزمین ها نیز اعتراف شده است.
معامله قرن، ترجمه همین سیاست است برای حل مناقشه اسرائیل و فلسطین. تقریبا، اگر نه همه عناصر معامله قرن، بلکه بخش های اصلی و رویکرد بینادین این طرح، ریشه در همین سیاست های استعماری در قبال سرخ پوستان آمریکا دارد. ترامپ برآمده از میراث استعمار ماندگر است، و طبیعی است که تعجب می کند چرا تا کنون چنین طرحی برای فلسطینیان اجرا نشده است؟
مهمتر این است، که ترامپ هیچ نقشی برای اراده و عاملیت فلسطینیان قائل نیست. هیچ فرد فلسطینی در جریان مذاکرات مربوط به این طرح حضور نداشته و ندارد. همه این شواهد حکایت از این دارد که ترامپ نه دنبال یک توافق، که دنبال تحمیل بین المللی این طرح است. دنبال ایجاد یک مشروعیت بین المللی برای به کمپ تبدیل کردن زندگی فلسطینیان در دل اسرائیل دارد. البته فلسطینیان الان نیز در کمپ هستند، و در حقیقت او دنبال آن است که لباس مشروعیت به زندگی کنونی فلسطینیان بپوشاند. ترامپ می داند که فلسطینیان با این طرح موافق نخواهند بود. اما تصور می کند با سلطه قوانین بین المللی می تواند در عمل فلسطینیان را مانند سرخ پوستان آمریکا بین دو گزینه مخیر سازد: یا این کمپ ها را رها کنند و به کشور دیگری منتقل شوند، یا آنکه در آن کمپ ها بمانند و بسازند و بسوزند، آنگونه که امروز ساکنان بومی آمریکا می کنند.