چرا فارسها تجزیه طلب نمی شوند این است که فارسها در ایران احساس تبعیض نمی کنند. یعنی شرایطی در ایران سوای سیستم آن موجود است که فارسها در آن احساس تبعیض نمی کنند که علائق تجزیه طلبی و گریز از مرکز در آنها رشد بکند. …
در مسله ملی و حقوق ملیتهای غیرفارس ما همیشه با سوالهای مجهول روبرو هستیم. مثلاً همیشه مخالفان حقوق ملی مطالبات حقوق ملی را به دسیسه خارجی ها نسبت می دهند که پشت سرشان علائق تجزیه طلبی دارند. به شخصه به عنوان انسانی که از پشت پرده سازمانهای امنیتی اطلاعی ندارم و اتهام زنندگان هم چون مدرکی برای اثبات ادعای خود ارایه نمی دهند در این مسئله و اتهام تامل باید کرد. آیا کل مطالبات ملی خلقهای غیرفارس توطئه خارجی است؟ واقعیت با این ادعا وقتی که در ترکیه بودم هم مواجه شدم و آنجا هم اکثر جریانات مرکزگرا کل مطالبات خلق کُرد را توطئه آمریکا و اسرائیل برای تجزیه و تضعیف ترکیه می دانند!
برای پاسخ به این پرسش می توان فراتر از پرسش رفت و در این نکته دست گذاشت که اگر کشورهای خارجی قصد تجزیه و تضعیف ایران و یا مثلاً ترکیه را دارند چرا مثلاً تجزیه طلبی اکثریت را بوجود نمی آورند. مثلاً ما در ایران اکثراً بین خلقهای غیرفارس نوعی گریز از مرکز را شاهد هستیم که جریانات مرکزگرا آن را را نتیجه دشمنی، توطئه و تحرکات خارجی برای تجزیه ایران می دانند خوب اگر این توطئه خارجی است و دولتهای خارجی به هر نحوی می خواهند ایران را تجزیه و یا تضعیف بکنند و بالاتر از آن قدرت این را دارند که در بین جمعیت های غیرفارس جریان سازی و ملت سازی بکنند و نارضایتی بیافرینند چرا تجزیه طلبی فارسی بوجود نمی آورند تا بدین صورت راحت تر به هدف خود برسند؟ یا چرا در ترکیه که جمعیت تُرکها زیادتر است چرا جریانی بنام تجزیه طلبی تُرکی نمی آفرینند تا راحت تر به اهداف خود برسند؟ برگردیم به ایران، جمعیت فارسها تا حدی بیشتر از دیگر اقوام و خلقها است و اگر واقعاً غرب و اسرائیل می خواهد ایران را تجزیه بکند بهترین راه آفریدن جریان تجزیه طلبی فارسی است تا در کنار دیگر جنبشهای تجزیه طلب غیرفارسی مملکت را تجزیه بکنند! هر چند شاید استفاده از واژه تجزیه طلبی برای طیف بزرگی از فعالیت حقوق ملیتهای غیرفارس غیرقابل قبول باشد و بسیاری از آنها ممکن است به تجزیه طلبی باور نداشته باشند اما مسئله این است که مخالفین احقاق حقوق اقلیتهای غیرفارس همه ما را در ذیل کاتاگوری تجزیه طلب دسته بندی می کنند و سوای اینکه درست باشد یا نباشد من در اینجا از واژه مورد نظر آنها بهره می گیرم، یعنی این واژه تحمیلی است و حتی کسی را که با قسم حضرت عباس اعتراف بکند باز در بین مخالفین حقوق ملی تجزیه طلب خوانده می شود و من خودم شخصاً مشکلی ندارم.
حال به این سوال برگردیم به طرح این سوال که اگر تجزیه طلبی توطئه غرب و اسرائیل و خارجی ها برای فروپاشی ایران است، چرا این غرب و اسراییل فارسها را تجزیه طلب نمی کنند و بالاتر از آن چرا خود فارسها تجزیه طلب نمی شوند؟
ادعای اینکه جنبشی ملیتهای غیرفارس ساخته و پرداخته خارجی ها است به این معنی است که ملیتهای غیرفارس انسانهایی هستند که با پول و وعده خارجی تطمیع می شوند و در راستای اهداف آنها بخاطر پولهایی که می گیرند جنبش های تجزیه طلبی ایجاد می کنند. اما در نقطه مقابل این ادعا، ملیت فارس منافع ملی خود را پاس می دارند و برای چندرغاز پول عامل غرب و اسرائیل و عربستان و کشورهای خارجی نمی شوند. یا به عبارتی دیگر فارسها مانند غیرفارس از خارجی پول نمی گیرند که به خواسته آنها جنبشی تجزیه طلب ایجاد بکنند! اما آیا در جنبش های مرکزمحور یا فارس محور از سلطنت طلب تا اصلاح طلب و مجاهدین از عربستان و یا غرب پول نمی گیرند؟ من وارد جزییات نمی شوم و همه چیز را به انصاف و قضاوت خواننده می سپارم و خواننده می تواند هر قضاوتی که خواست بکند، چونکه هدف القای یک طرز تفکر به خواننده نیست، بلکه بیشتر کمک به روشن کردن بعضی از نکات تاریک است. نکته مهم دیگر هم این است که منظور نگارنده فروکاستن جنبش ها به کمک خارجی همانطور که رژیم ولایت فقیه می کند نیست، اما بالاخره ادعاهایی می شود که تجزیه طلبی و مطالبات ملیتهای غیرفارس نتیجه تحریک خارجی و کمک های مادی آنهاست و در اینجا قصد نگارنده دعوت به تعمق خواننده بر این است که اگر چنین است پس چرا خارجی ها جنبش تجزیه طلبی خلق فارس را راه نمی اندازند؟
جوابی دومی که ممکن است نسبت به ادعای اینکه چرا فارسها تجزیه طلب نمی شوند داده شود این است که غیرفارسها قوم گرا و یا ناسیونالیست هستند و فارسها فاقد این حس قوم گرایی هستند و به قومیت خویش اینقدر که غیرفارسها تعصب دارند را ندارند. واقعیت امر این است که حتی ما بعضاً با این ادعا مواجه می شویم تا جایی که بسیاری از ناسیونالیستها وجود خلق و قومی بنام فارس را از اساس منکر می شوند و می گویند استغفرلله اصلاً قومی بنام فارس وجود ندارد که حالا بخواهد ناسیونالیسم فارسی وجود داشته باشد. من به چرایی انکار وجود خلق فارس در این نوشتار نمی پردازم و آنرا موکول به اینده می کنم و بیشتر می خواهم روی این موضوع توقف بکنم که ایا فارسها نسبت به قومیت خویش تعصب لازم را ندارند و بقول ناسیونالیستها قوم گرا نیستند؟ در جواب این سوال می توانم خواننده را به حساسیتی که در جامعه فارسی نسبت به نام خلیج فارس وجود دارد را متذکر شوم که اصولاً حکومت رگ خواب ملت را خوب یافته است و در زمانهای بحران با بزرگنمایی احتمال تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی موجی سهمگین را راه می اندازد و در آن در نهایت با غلیان احساسات ناسیونالیستی فارسی مواجه می شویم که از مخالف تا موافق حاکمیت همه ولایتمدار می شوند. در نقطه مقابل خود در منطقه ای که من زیست می کنم حتی اسم روستا و کوه و رودخانه نمانده است که توسط حکومت در دوره پهلوی و آخوندها از تُرکی و کُردی به فارسی تغییر نکرده باشد و اصولاً با اعتراض جدی از طرف جمعیت تُرک و کُرد مواجه نشده است. نامهای عربی و لُری و بلوچی هم به فارسی تغییر یافته است و از اینها اعتراضی بلند نشده است. یعنی در نهایت ما در عمل با عکس این ادعا مواجه هستیم که فارسها به قومیت خویش تعصب ندارند، حتی چندی پیش در قضیه تغییر نام صفحه فیس بوک بی بی سی افغانستان به بی بی سی دری ما با غلیان ناسیونالیسم فارسی در ایران مواجه شدیم که منجر به تظاهرات و اعتراض در جلوی بی بی سی فارسی و دادن بیانیه از طرف نویسندگان و نخبگان فارس محور ایران بودیم. نویسنده وجود فروشگاهای پارسی، بانک پارسی، موسسات و شرکتهای با نام پارسی را هم نمی خواهم ردیف کنم که اثبات بکنم که بلی فارس ها قوم گرا نیستند و بخاطر همین تجزیه طلب نمی شوند و غیرفارسها قوم گرا هستند و بخاطر این تجزیه طلب می شوند. در اینجا باز من نتیجه گیری نمی کنم و همه چیز را به انصاف خواننده می سپارم که یک فارس به کلمه و تغییر نامهای پارس و فارس چه حساسیتی نشان می دهد و یک تُرک و عرب و کُرد و لُر و بلوچ به کلمه و تغییر اسامی شهر و روستا و کوههایش چه عکس العملی نشان می دهند. خواننده با مقایسه این دو می تواند قضاوت بکند که چه کسانی در مجموع بیشتر قوم گرا و چه کسانی در مجموع کمتر قوم گرا هستند!
نکته سومی که به خاطر نگارنده می رسد ابن است که فارسها باهوش و عاقل هستند و هوشیار هستند که عامل و بازیچه توطئه و قدرتهای خارجی نشوند. در نقطه مقابل این ادعا می توان گفت که با این ادعا غیرفارسها انسانهایی ساده و کم عقل هستند که به راحتی بازیچه قدرتهای خارجی می شوند و در توطئه آنها علیه ایران با وعده پول یا بی پول شرکت می کنند. شاید خیلی ها ها نگارنده را متهم به سیاه نمایی بکنند، اما واقعیت این است وقتی یک جنبشی را متهم به عامل خارجی بودن می شود یعنی به کل آن جنبش و طرفداران آنرا انسانهایی نادان و کم عقل فرض می شود که به راحتی اسیر توطئه و توهم خارجی می شوند و از نظر شخصیت و ذهنیت انسانهایی کم شعوری هستند. یعنی احتیاج به تعارف نیست و متهم کردن جنبش های غیرفارس به عامل بیگانه بودن دقیقاً این معنی را می رساند و اگر فارسها تجزیه طلب نمی شوند این به این معنی است که فارسها باهوش و عاقل هستند که با وعده و تبلیغات خارجی های تطمیع نمی شوند و غیرفارسها غیربالغ هایی هستند که به پختگی عقلی لازم نرسیده اند و به راحتی اسیر توطئه های خارجی بر علیه وطن خویش می شوند. در واقع یکی از پروپاگانداها و تاکتیک های ناسیونالیسم ایرانی تحقیر سازمان یافته همراه با تمسخر توام با بی عقل پنداشتن و بی کلاس بودن غیرفارسها است، هر چند خیلی ها از موافق تا مخالف حقوق ملی دوست ندارند زیاد در این مورد بحث کنند اما این واقعیتی است که تبعیض علیه غیرفارسها در قدم اول با تمسخر و تحقیر روزانه همراه است که در آن لَر و تَرک و عرب و غیره به صرف زبان و لهجه اش احمق و کم عقل تصور می شود که کارهای روزانه اش همراه با ناپختگی و مسخره بازی و حماقت است. من در اینجا کاری با این ندارم که این تصویر درست و یا نادرست است، این تجربه زندگی روزانه میلیونها انسان است و مطمعناً آنها که جزو خوانندگان هم هستند خود قاضیانی بهتر برای قضاوت هستند.
جواب چهارم به این سوال چرا فارسها تجزیه طلب نمی شوند این است که فارسها در ایران احساس تبعیض نمی کنند. یعنی شرایطی در ایران سوای سیستم آن موجود است که فارسها در آن احساس تبعیض نمی کنند که علائق تجزیه طلبی و گریز از مرکز در آنها رشد بکند. مثلاً برای فارسها مانند تُرکها و لُرها جک ساخته نمی شود و بدینویسله آنها احساس حقارت نمی کنند. یا مثلاً مانند ترکها لهجه فارسها تمسخر نمی شود، در برنامه های روزانه ساختارسازی شده که در مدارس، روزنامه ها، دانشگاهها و رسانه های دولتی و غیر دولتی فارسها مانند عربها و تُرکها مهاجم و وحشی و سوسمارخور لقب داده نمی شوند که در زندگی روزمره احساس دیگر بودگی بکنند. یا به مسایل عینی تر برسیم فارسها در ایران مانند یک کُرد و بلوچ و ترکمن و عرب در مناطق خودشان حتی از شغلهای مانند کارمندی و معلمی ساده محروم نمی شوند حالا با وزیر و رئیس جمهور بودن و استاندار بودن کاری ندارم. یا وقتی نود درصد دریاچه ارومیه خشک شده است فعالین محیط زیست اش در قدم اول در حال اثبات این نیستند که اینها تجزیه طلب نیستند و نگران وضع زندگی خویش هستند! فارس احساس تبعیض نمی کند و تجزیه طلب نمی شود، اما یک تُرک، کُرد، عرب، لُر و بلوچ به هزار دلیل این احساس تبعیض را دارد، این احساس تبعیض هم چیزی نیست که مانند برنامه کامپیوتری در ذهن دارندگانش کاشت و یا به تعبیری که همیشه روشنفکران مرکز محور ادعا می کنند اینها دغدغه روشنفکری یک عده قلیل نیست، اینها واقعیتهایی است که یک غیرفارس و غیرشیعه در ایران بطور روزانه آنرا تجربه می کند. یعنی تجزیه طلب بودن در نهایت یک حس است، حسی که در موقعیتهای زندگی روزانه تو احساس می کنی تو بخاطر مذهب، زبان ، رنگ پوست و قیافه ات در موقعیت برابر با انسان فارس با تبعیض روبرو هستی و برای تو و فرزندانت بهتر است که در سیستمی زیست بکنی که بخاطر ویژگی های ذاتی و مادرزادی ات مورد تبعیض، تمسخر و تحقیر نباشی.
اما چاره کار چیست؟ یک چاره کار این است که حکومت همین الان هم در حال انجام آن است و سرکوب می کند و بعضاً ما از طرف نیروهای سکولار و مخالف دولت هم در حال شنیدن پیامهایی هستیم که این دولت نمی تواند درست و حسابی سرکوب بکند و آنها اگر احتمالاً روی کار بیایند بهتر و خونین تر سرکوب خواهند کرد. جمهوری اسلامی هم خوب رگ خواب این گروه که تعداد زیادی را شامل می شوند را یافته است و با بزرگنمایی خطر تجزیه کشور و سوریه شدن و اینجور حرفها بسیاری از اینها را در نهایت طرفدار خویش و ولایتمدار می سازد. طرفداران کرواتی و غیرمذهبی ولی فقیه و سپاه که در اروپا و امریکا بیشتر از حزب اللهی ها در درون نظام برای رشادتهای سردار سلیمانی جانفشانی می کنند نتیجه این شامبورت بازیها سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی بعنوان حافظ امنیت ارضی کشور و توهم بازسازی سازی امپراطوری ساسانی است. اما راه دوم که بنظر من می رسد و احتمالاً به نتیجه ای منتج بشود که احتیاج به حاکمیت آرش زمانه و ولایت فقیه نباشد و دارای آبرویی در حد لازم برای شان انسانها باشد، تلاش برای کاستن از این حس و احساس تبعیض در بین غیرفارسها و غیرشیعه مذهبها است. البته کاستن از این احساس تبعیض مطمعناً در حدود اختیارات حاکمیت است، اما مسله مهمتر این است که وقتی اپوزسیونی که ادعا می کند بر علیه این حاکمیت مبارزه می کند سخنان حاکمیت را در مواجه با خواستهای حقوق ملی که نتیجه این احساس تبعیض است را تکرار می کند و برای رفع نگرانی و کاستن این احساس تبعیض هیچگونه راه حلی را ارایه نمی کند و در بهترین حالت به این دید نگریسته می شود که اینها هم ادامه دهنده همان حاکمیت خواهند بود و یا در نهایت مانند بعضی از ناسیونالیستها که حکومت را در سرکوب به مماشات متهم می کنند مردمانی که احساس تبعیض دارند می گویند خوب در نهایت اینها از حکومت فعلی هم در مواجه با حقوق ملی بدتر هستند. در پایان لازم به ذکر می دانم که میل به جدا شدن یک حس لوکس نیست، پیشتر حسی است از سر ناتوانی در موقعیتی که مفعول عمل هیچ راه حلی را بجز جدایی برای درد و کدر فعلی اش را چاره ساز نمی بیند. این زخمی است که احتیاج به ترمیم دارد، با تئوری توهم و افترا بستن به اینکه آمریکا و اسرائیل پشت صحنه این حرکات هستند و یا اینها دغدغه روشنفکران هستند و مردم عادی چنین دغدغه ای ندارند این شکاف عمیق تر و غیرقابل ترمیم تر می شود. مرحله اول درمان به رسمیت شناختن بیماری که خود تبعیض است را می طلبد.
قهرمان قنبری
سايت اخبار روز