گردهمائی “برن” در سوئیس که برای بررسی مسئله حقوق ملیت ها در ایران برگزار شده بود، فرصت مناسبی برای فعالان و مدافعان حقوق بشر ملیت های ایرانی بوجود آورد. تا بتوانند ناگفته های خود را که حتی برای برخی از مدعیان اپوزیسیون خارج از کشور گفتن آنها تابو به شمار می آید گفته شود. گردهمایی با میزبانی وزارت خارجه سوئیس که در انتخاب و تمدید ماًموریت دکتر احمد شهید به عنوان گزارشگر ویژه سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران برای یک سال دیگر نقش عمده ای را بازی کرد، برگزار شد.
تدارک و برگزاری این سمپوزیوم در این زمان براستی نشانه عقل و درایت و آینده نگری و بلوغ سیاسی تدارک دهندگان آنست که تلاش می کنند مردم اروپا و دیگر اعضاء جامعه جهانی را از آنچه در زمینه نقض گسترده حقوق بشر در ایران روی می دهد،به شکل واقعی آگاه کنند.
بیش از سی سال است که ایران در صدر اخبار جهان قرار گرفته است و این موضوع متناسب با قدرت و امکانات این کشور نیست . دولت جمهوری اسلامی ایران با داشتن نقشی مخرب و ناشایست در ایجاد شرایط اقتصادی و سیاسی وخیم و تحمیل آن شرایط بر مردم ایران ، منطقه و جهان به ماجراجوئی اش ادامه می دهد و به مثابه یک یاغی بین المللی در سطح گسترده ای دست به آشوب و توطئه می زند. رد پای ایران را در همه منازعات و جنگ های داخلی کشورهای خاورمیانه و دیگر حوادث منطقه به وضوح می توان ردیابی کرد.
در سوریه، عراق، لبنان، افغانستان، یمن و بحرین با استفاده از دلارهای نفتی و صرف میلیاردها دلار به مزدوران و ایادی خود در خاورمیانه ، باعث بی ثباتی در منطقه و جهان شده است. جمهوری اسلامی نه فقط برای مردمان خود در درون ایران نکبت و عقب ماندگی به بار آورده است، بلکه در منطقه و جهان مشکل آفرین بوده و هست.
علی رغم وجود چنین حقائقی، اما جمهوری اسلامی با روش های فریبکارانه و تبلیغات دروغ که از ویژه گی یک حکومت دیکتانوری وخفقان انگیز، توانسته است نگاه عمومی جهان را از آنچه در ایران می گذرد، به خارج معطوف کند. بعضی تحلیل گرایان معتقدند یکی از دلایل اساسی عدم توانایی غرب برای طرح و تکوین یک سیاست صحیح برای مقابله با ماجراجویُی و یاغی گری ایران، عدم اطلاع و درک صحیح از جامعه ایرانی و پویائی جنبش های درونی آنست. یعنی کسی بدرستی نمیداند در ایران چه می گذرد.بر خلاف آنچه جمهوری اسلامی ایران به جامعه جهانی می گوید که ایران در صلح و ثبات درونی به سر می برد و از پشتیبانی مردمی برخوردار است، در حقیقت حکومت جمهوری اسلامی ایران یک رژیم دیکتاتوری ایدُولوژیک مذهبی که با زور و قدرت پلیسی و امنیتی استوار است و علی رغم ثروت های سرشار معدنی و انسانی و استعدادهای درخشان و جوانانی پویا و با انرژی، وجود حکومت ولایت فقیه ،جامعه امروزی ایران با سیاستی و اقتصادی ور شکسته تر، بیکاری و فقر دهشتناک، عدم بالندگی اجتماعی و فرهنگی، و فاقد رشد اقتصادی و در برخی مواقع با رشد منفی مواجه شده است. بیکاری و اعتیاد بی سابقه جوانان و عدم امنیت از حال و آینده بین جوانان، مخالفت های گسترده ای را برانگیحته و این رژیم را با عدم ثبات کامل مواجه کرده است. شالوده نظام ولی فقیه بر مبنای یک آپارتاید مذهبی و فرهنگی بنا شده است که مطمئنا پایدار نخواهد بود.
ایران گرفتار دیکتاتوری و از نظر سیاسی و اجتماعی از دیگر کشور ها ی همجوار عقب مانده تر است. حکومتی فوق العاده متمرکز در تهران که با سیطره و تسلط فقط یکی از ملت های ساکن براین سرزمین تشکیل شده و با هرنوع مشارکت و یا توزیع و گردش قدرت سیاسی مخالف است و حاضر به اعتراف و قبول شهروندی یکسان برای ایرانیان غیر فارس نیست و اعطای خود گردانی و خود مختاری در مناطق ملت های ایرانی غیر فارس که در جغرافیای پیرامونی سرزمین ایران قرار دارند را به هیچ وجه برنمی تابد و در جهت عکس آن ، سعی در محو دیگرفرهنگ ها و زبان ها و رسمیت بخشیدن و حفاظت یکسویه و انحصاری مذهب شیعه جعفری دوازده امامی و زبان و فرهنگ فارسی است و بس!.
سیاست یکسان سازی اجباری ملت های غیر فارس که سیاست سلطه پهلوی نیز بود، با شدت حدت فوق العاده و بی سابقه ای در تمامی سطوح سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در جریان است. این سیاست یکسان سازی در کشوری انجام می گیرد که متنوع ترین کشور منطقه خاور میانه و دارای بیشترین تعدد قومی، اتنیکی، مذهبی و زبانی می باشد. کشور ایران برخلاف تبلیغات رژیم و طرفداران ناسیونالیست آن، در هیچ مقطع تاریخی تک ملتی نبوده و امروز هم نیست ، بلکه از ملیت های ترک و فارس و عرب و کرد و بلوچ و ترکمن و ارمنی و آسوری و غیره تشکیل شده و ما در ایران مسلمان و مسیحی و یهودی و نصرانی و بهائی و رزدشتی و مندانی و غیره داریم. هیچ ملیتی به تنهائی اکثریت عددی ندارد ولی حکومت مرکزی عملا ملیتهای غیر فارس را از کلیه حقوق فرهنگی و زبانی و اجتماعی و سیاسی محروم کرده است و با آنان همانند شهروندان درجه دو و سه رفتار می کند و اصولا به حقوق جمعی آنها معترف نیست. ملیت ها و اقوام غیر فارس در ایران حد اقل نصف ویا بیشتر کل جمعیت است. عدم آزادی فردی و گروهی، اختناق و فشارهای سیاسی و اجتماعی، بی عدالتی ، فقر و بیکاری که در ایران دوران جمهوری اسلامی موجود است ، در مناطق غیر فارس نشین و حاشیه ای به مراتب بیشتر است.
تلاش برای فارس کردن ملل و اقوام غیر فارس در ایران بصورت جبری و یا فارسیزه کردن ملل غیر فارس در ایران، این ملیت ها را به حاشیه رانده و عملا آنها را از گردونه و صحنه قدرت خارج کرده است. رژیم ایران سعی کرده است که تنها زبان و فرهنگ و تاریخ ملت فارس را به دیگر ملل تحت ستم در ایران تحمیل کند.
البته این سیاست ها باعث شد که ملیت های به حاشیه رانده شده و تحت ستم رژیم حاکم، در تمام دوران چه در زمان شاه و چه در زمان جمهوری اسلامی “ولایت فقیهی” در صف مقدم مبارزات دموکراسی خواهانه ایران قرار بگیرند. اینک با رشد آگاهی روزافزون قومی که در نتیجه فرآیند جهانی شدن و گسترش اینترنت، صورت گرفته است، این ملل تحت ستم با همبستگی با دیگر نیروهای جامعه مدنی، دموکراسی خواه، عدالت جویان مساوات طلب، مانند جنبش های زنان، دانشجویان، کارگران وپیروان مذهب سنی و غیرمسلمانان ، مبارزه خود علیه استبداد و سرکوب رژیم ولایت فقیهی را مضاعف کرده اند.
برخلاف ادعای جمهوری اسلامی و لوبی های آن در اروپا و آمریکا، جامعه کنونی ایران در حالت التهاب و تشویش، بی قراری و بی آرامشی و همانند آتش فشان خفته، هر لحظه ممکن است منفجر شود. افزایش اعدام های فله ای و عدم توجه و اجرای حتی قوانین قضایی خود رژیم بخصوص در مناطق عرب نشین وبلوج نشین و کرد نشین، خود دلیل ترس رژیم از مبارزات مردمی مناطق حاشیه ای ملیت های غیر فارس می باشد. برای مثال هفت فعال عرب را در مدت یکماه دستگیر و دردادگاه انقلاب محاکمه، و برای ایجاد فضای ارعاب و زهر چشم گرفتن از مردم در ملاءعام در پر ازدحام ترین منطقه اهواز اعدام کردند. در این رابطه روحانی بعد از یک سال ریاست جمهوری، بر خلاف وعده های انتخاباتی نتوانسته است شرایط حقوق بشر را بهبود بخشد بلکه در جهتی کاملا مغایر با شعارهای انتخاباتی، تعداد اعدام ها در دوران وی به مراتب فراتر از دوره احمدی نژاد بالا رفته است.
در زادگاهم استان عرب نشین خوزستان یا اقلیم الاهواز در طی 9 سال گذشته و بعد از انتفاضه عظیم ملت ما در آوریل ۲۰۰۵ که با تظاهرات مسالمت آمیز به سیاست های پاکسازی قومی و عرب ستیزی به اعتراض برخاستند، مخالفت با حکومت کماکان و بطور مداوم و مستمر به اشکال مختلف ادامه دارد و هرساله صدها مبارز آزادی خواه عرب را بدون هیچ مجوزی در ملاءعام اعدام میکنند که آخرین آنها هفت اعدام در ماه گذشته قبل ازآن اعدام ده ها نویسنده ، شاعر ، معلم ، دبیرعرب اهوازی در شش ماه گذشته بر طبق اعلامیه مشترک اخیر دکتر شهید و دیگر گزارشگران ویژه سازمان ملل وسازمان عفو بین المللی و دیدبان حقوق بشر در محکوم کردن اعدام عرب های اهوازی و نامه به خامنه ای برای ممانعت از اعدام دیگر محکومین به اعدام شامل روشنفکران و فعالان فرهنگی عرب در ایران ، خود مصداق دشمنی حکومت جمهوری اسلامی با ملت عرب در ایران است. با وجود چنین خشونتی بر ضد مردم ما، اما در رسانه های حکومتی تهران و اصلاح طلب داخل و خارج حکومت، اخباراین اعدام ها و دیگر اخبار کشتار بی امان عرب اهواز و دیگرمبارزان ملی و قومی، انعکاس نمی یابد.
اگر در جامعه ایرانی ملیت های غیرفارس مانند ترک و کرد و بلوج و ترکمن و لر و قشقایی و غیره با محرومیت عملی از تدریس به زبان مادری و سرکوب فرهنگ و تاریخ شان به شهروندان درجه دو مبدل شدند، ملت عرب اهواز که خود ساکن اصلی و بومی این سرزمین است، به دلیل عرب و سامی بودن و ارتباط زبانی با امت عرب در جهان، تازی خوانده می شود و نه فقط بوسیله حکومت، که بوسیله متفکران و روشنفکران و نویسندگان و شعراء و مورخین و باستانشناسان و سیاستمداران خارج حکومت مورد هجوم حملات نژاد پرستانه وعرب سیزانه آشکار و نهان قرار می گیرند و بر این اساس اعراب ایران عملا شهروندان درجه سه به حساب می آیند. اخیرا در تهران در کاخ نیاوران و در دیگر ساختمانهای دولتی شاعرانی مانند بادکوبه ای و آقای هالو، به تشکیل مجالس عمومی در زیر عکس خمینی و خامنه ای ، با به کار بردن بدترین و رکیک ترین و نژادپرستانه ترین کلمات و اقوال و روایات کاملا ارتجاعی به هجوم علیه مردم عرب پرداختند و متاًسفانه با کف زدن هزاران ایرانی در تهران، مدرک قاطعی بر سرایت یافتن این عرب ستیزی و نژاد پرستی به دایره روشنفکران ایرانی و گستره آن به عوام به دلیل تبلیغات زهر اگین حکومت و با همکاری و همدلی روشنفکران و نویسندگان و شعراء و نخبگان سیاسی فارس زبان ایرانی صورت گرفته است.
اگر حتی فرض کنید حد اقل نصف جمعیت ایران غیر فارس است – حال آیا با این جامعه دونیمه، چه باید کرد و چگونه باید پیوند زد. این وضعیت من را بیاد سخنان “ابراهام لینکن” در زمان جنگهای داخلی آمریکا در سالهای 1860 میاندازد که میگوید: “جامعه ای که دو نیمه است، نصف برده و نصف شهروند آزاد، را چگونه می شود با مدیریتی متحد بر آن حکومت کرد – به جز القاء برده داری”.
هرنوع مطالبه مردمان غیر فارس برای ایجاد و تاسیس حکومی غیر متمرکز تجزیه طلبی و خطری برای وحدت و تمامیت ارضی قلمداد می شود. با اینکه باره و بارها تمام سازمانهای معتدل غیر فارس اعلام کرده که خواهان سیسیتم حکومتی غیر متمرکز فدرالی هستند که با داشتن حاکمیت ملی خود در مناطق فدرال و خود گردان خود بتوانند در ترویج و اعتلاء به زبان و فرهنگ خود و تدریس به زبان مادری و حق متساوی از منابع و ثروت مملکتی – به مساوات بهره مند شوند.
اینکه ملیت های غیر فارس ساکن پیرامون در محل سکونت خود در اکثریت ولی در مقایسه با کل جمعیت یک اقلیت هستند، فی نفسه ،نه فقط بد نیست بلکه برای جامعه مدنی ایران یک مزیت است و میشود از آن زمینه ای برای یک تفاهم و یک وفاق ملی و ملیتی ، برای گذار ازدیکتاتوری جمهوری اسلامی به سوی استقرار و تداوم دمکراسی استفاده کرد.
اما در باره شرایط زندگی، وضعیت سیاسی -اجتماعی و اقتصادی ملت عرب در ایران یا عرب های اهوازی، از آنجا که دولت های ایران در مورد تعداد جمعیت اقلیت های مذهبی و قومی هیچ گونه آماری نمی دهد اما بنا به آمار غیر رسمی جمعیت عرب های ایران را ۸ تا۱۰ درصد کل جمعیت ایران می دانند. که بیش از 5 میلیون آن در جنوب غرب ايران در استان خوزستان و در نزدیکی مرز عراق و کویت ساکنند. خود مردم محلی عرب، اين استان را به نام تاریخی و بومی آن، يعنی ایالت و یا استان اهواز ( که عربی آن الاهوازاست) و يا اقليم اهواز ؛ و یا عربستان که تا چندی پیش نام ایرانی و بین المللی آن بوده؛ مي شناسند. بنابرین عربهای اهوازی درايران اقليتی ملی (National)، بومی (Indigenous) ، اتنيکی (Ethnic) ، و زبانی (Linguistic) ميباشند. قبل ازسال 1925 منطقه عربستان يا خوزستان کنونی يکی از مناطق کاملاً خودمختار بود.
عرب های اهوازی در خوزستان در فقر بسر برده و از داشتن هرگونه امکانات اوليه زندگی محرومند در حاليکه زمينهای زير پايشان روزی میيليون ها بشکه نفت تولید و قریب به 90% درآمد نفت ایران از این اقلیم تاًمین می شود ولی خود آنها و منطقه شان از اين ثروت بی بهره اند. بعبارتی وجود نفت برای عرب ها در ایران خود به عامل بدبختی مبدل شده است.