چه ترکیب زشتی از تفکرات سوسیالیسم و ناسیونالیسم بوجود می آید، هنگامی که فردی بصورتی ناکام خود را به چهره ای دیگر تبدیل کند و چه سخت است که فرد باید همواره ملغمه ای از این دوگانه فکری را با خود حمل کند، بدون اینکه یکی را فدای دیگری کند. در ان دایره فکری است که حامل تفکر دوگانه (سوسیال ناسیونال) هم خاصیت ضد دموکراسی پیدا می کند و هم ضد انسان می شود. نازیسم دقیقا از همین جنس پست و ضد ملتهای دنیا است. نمونه هیتلر به عنوان عنصر ضد بشر در کانون این تفکر دوگانه قرار دارد. بقراط که زمانی استالین و شوروی کعبه آمالش بود، پس از شکست این تفکر، به ناسیونالیسمی روی آورد که از آن تنفرانگیز تر است. او نشان داده است که دانش سیاسی صرف اگر با پراگماتیسم سیاسی جدی تغییر همراه نشود در سطح کلمات و حروف باقی می ماند و تبدیل به صوت می شود. صوتی که گوشها را می خراشد و جانها را می رنجاند. روی آوری بقراط به از سوسیالیسم به ناسیونالیسم، وی را متوجه واقعیت تاریخ نکرده است که ناسیونالیسم اساسا ربطی به دموکراسی، عدالت و آزادیخواهی ندارد، بنا براین شعارهای آزادی خواهی او نیز همانند صوتی است که در هوا می پراکند اما کسی را به باور نمی رساند، چه که در عمل در تقابل مستقیم با قواعد دموکراسی یعنی عدالت و آزادی قلم می زند و با کجراهه قلمش آزادیخواهان و عدالت جویان را در کنار دشمن تاریخی ابناء بشر یعنی جمهوری اسلامی قرار می دهد. وی با خونین خواندن اندیشه فدرالیسم که مترقی ترین شعار کشورهای دموکراتیک جهان است و اکثریت کشورهای جهان را به رفاه و برابری رسانده است، همچون ناسیونال فاشیست های باستانی که بدنبال ایرانی فرهمند و خوشبخت به اعماق تاریخ فرو رفته اند، آنرا مغایر با منافع کشور و منطبق بر خواست جمهوری اسلامی می داند. باید از بقراط پرسید، در چنین شرایط حساسی که کل نظام در مسیر فروپاشی قرار گرفته است و با نفوذ به درون اپوزیسیون در صدد جلوگیری از انسجام آن است و همچنین در تلاش است بخش عمده این اپوزیسیون را به جدایی طلبی و تجزیه کشور متهم کند، نیروهایی که منزلگاه فدرالیسم را به منزله دموکراسی و حفظ وحدت و یکپارچگی کشور منظور کرده اند، با اصوات و منطق بی نظیر شما نزدیکتر است یا با عدالت خواهان کشور ما (بخوان تجزیه طلبان).
موضوع فدرال در ایران برای عوام تبلیغات زده توسط ناسیونال فاشیسم ممکن است تناقض فکری ایجاد کند، اما در تمام تعاریف مدون در باره دموکراسی، فدرالیسم یکی از ارکان اساسی دموکراسی در توزیع قدرت سیاسی، منافع اقتصادی و آزادی فرهنگ هاست. مشارکت عمومی تمام اقوام و ملیتهای جهان از جمله ایران با دموکراسی تعریف می شود، که در این میان ناسیونالیسم جایی ندارد. این موضوع مهم برای خانم خبرنگار قابل فهم نیست و قادر نیست درک کند که اتحاد ملیتها و اقوام نه تنها باعث حفظ تمامیت ارضی کشور می شود، بلکه نوید استقرار دموکراسی در ایران پس از جمهوری اسلامی را می دهد. بقراط می بایستی از خود پرسش می کرد، در این هزار توی پیچ در پیچ سیاستهای جهانی چگونه به دموکراسی خواهان ایران اتهام جدایی طلبی آنهم به شکلی مطمئن وارد کرده است. بقراط باید بگوید با چه مکانیسمی تجزیه سرزمینها ممکن است، نمونه کردستان عراق پیش چشم همه قرار دارد. که تمام امکاناتش برای استقلال فراهم بود، چه اتفاقی افتاده است.!! پاسخ این پرسشها را این خانم هتاک باید خود پیدا کند و با عوام زدگی ویژه ای که در درک مسائل پیچیده تر بین المللی دارد، حداقل بخودش کمک کند، دیگران نیازی به او ندارند.
این خانم بداند، تاریخ تجزیه بخشهای مختلف کشور تحت هیچ شرایطی توسط هیچ قوم و ملتی تا کنون صورت نگرفته است، بلکه عمده تجزیه ها توسط کشورهای قدرتمند با همکاری و با قراردادهای دولتهای مرکزی صورت گرفته است. این مدعی باید فکر کند که آیا مردم کردستان می خواستند به چهار پاره تقسیم شوند؟!! تاریخ ایران مشحون از تهاجمات و خیانت حکومتها است.
در پایان لازم است به این خانم در کسوت خبرنگار تذکر داده شود، اگر جریاناتی تندرو به هر جریان رقیبی اتهام وارد می کنند جنبه های سیاسی و طمع کسب قدرت سیاسی در میان است، اما شما که وصله خبرنگاری بخودتان چسبانده اید، تحت هیچ شرایطی حق ندارید نسبت به جریانات متحد سیاسی موضعی سیاسی-خبرنگاری اتخاذ کنید، یک خبرنگار بی طرفانه و با اسناد و شواهد دست به تهیه گزارش و تحلیل می زند. شما حق ندارید پول خبرنگاری بگیرید و عامدانه حقوق خبرنگاری بی طرف را زیر پا بگذارید. اگر سیاسی هستید به میدان سیاست برگردید و خود را امتحان کنید (عطف به ماسبق!!) . کیهان را زیر سوال نبرید و در مظان اتهام قرار
ندهید. جریان بزرک دموکراسی خواهان ایران معتقد به نوعی فدرال در ایران با حفظ یکپارچگی کشور است و شما حق ندارید این جریان بزرگ را متهم به جدایی طلبی و همدستی با یک نظام فاسد و تبه کار کنید، این یک اتهام جدی است.
حافظ فاضلی