مدوح المهین
شاهزاده محمد بن سلمان ولیعهد پادشاهی سعودی در گفتوگو با روزنامه “نیویورک تایمز” رهبر ایران، علی خامنهای را هیتلر جدید خاورمیانه نامید. چنین وصفی در کلماتی مختصر، نمایانگر نگرش رهبری سعودی به ماهیت کشمکش با ایران و استراتژی اساسی در رویارویی با خطرات است. این استراتژی مبتنی بر مواجهه کامل و نه بر امتیازدهی و خویشتنداری است.
داستان هیتلر و اروپا بازگوکننده درس گرفتن از تاریخ و از سیاست است که به ما میآموزد، دیپلماسی نرم همیشه روشی کارساز نیست، بهویژه در رویارویی با دشمنانی که ایدئولوژی شریری را در پیش گرفته، از بهکارگیری زبان گفتوگو، تامین منافع و برقراری تماس دوری جسته، تنها برای دستیابی به هدف انقیاد طرف دیگر و چیرگی کامل بر او تلاش میکنند.
این همان شیوهای است که هیتلر در پیش گرفت، زیرا با او بر اساس سیاست مهار نرم و کسب رضایتمندیاش تعامل میشد، بهطوریکه نزدیک بود سراسر اروپا را ببلعد، تا اینکه رهبرانی تاریخی مانند چرچل و فرانکلین روزولت با شجاعت و حکمت، خطر دیکتاتور نازی را درک کرده، به مواجه با او پرداخته و قاره پیر را از فرو افتادن در پرتگاهی که تمدنش را تهدید میکرد نجات دادند.
به همین دلیل برخی از مورخین چرچیل را عظیمترین شخصیت قرن گذشته به شمار میآورند، زیرا او بر خلاف نخستوزیر سلف خویش، آرتور نویل چمبرلین که به منظور ارضای غرور هیتلر و در امان ماندن از شرش، شیوه امتیازدهی پی در پی را در برابر دیکتاتور آلمان دنبال کرد و باعث افزایش وحشیگریاش شده بود، چرچیل اما سیاست گفتوگو و مهار نرم را کنار گذاشته با اینکه کشورش در آن هنگام در شرایط ضعف به سر میبرد، عزم خود را برای رویارویی با خطر نازیسم جزم کرد.
تاریخ از چمبرلین به عنوان سمبل ضعف سیاسی و اخلاقی و از معاهده مونیخ که وی امضا کرد به عنوان سمبل فاجعه دیپلماتیک یاد میکند. چمبرلین که تراژدی جنگ جهانی اول را به یاد داشت، میخواست با زانو زدن ذلیلانه در برابر خواستههای هیتلر مبنی بر تقسیم کشور چکسلواکی به بهانه ستم به شهروندان آلمانیتبار در آن کشور، از جنگ جهانی دیگری این بار با آلمان نازی خودداری کند.
چمبرلین، نخستوزیر وقت بریتانیای کبیر، این کشور را خوار کرد. او ضمن ملاقات با هیتلر سعی در محدود کردن طمعکاریاش داشت و پس از امضای قرارداد با سرافرازی گفت: “ما بهطور شرفتمندانه قرارداد صلح قرن را امضا کردیم”. چمبرلین برای جلوگیری از جنگ و دستیابی به صلح وعدههای هیتلر مبنی بر اینکه نواحی آلمانینشین سودتنلاند که پیشرفتهترین بخش چکوسلواکی از لحاظ مالی و صنعتی بود، آخرین خواسته او برای جلوگیری از جنگ است را باور کرده بود، به همین دلیل قراداد مونیخ را امضا کرده، فرانسه را قانع کرد و چکوسلواکی را تنها گذاشت تا به تنهایی با سرنوشت خود روبهرو شود. چمبرلین نامهای به خواهر خود نوشت که در آن آمده است: “علیرغم صلابت و قساوتی که در صورتش –هیتلر- مشاهده کردم، اما احساس کردم که این مرد به وعدههای خود وفادار خواهد ماند”.
این قراداد بعدها به “خیانت مونیخ” شهرت یافت و همچون کابوسی تا لحظه مرگ، چمبرلین را دنبال کرده و همچون لکه ننگی ابدی او را بدنام ساخته، تبدیل به درس سخت زندگی برای او شد. جالب این که تصمیم چمبرلین در آن هنگام جایگاهی تودهای یافته بود، مردم و مطبوعات در آن هنگام از او به عنوان قهرمانی یاد میکردند که خطر جنگی ویرانگر را که بر کشورشان و بر اروپا سایه انداخته بود، دور کرد. اما بعدها ضمن انتقاد از چمبرلین، او را شخصی سادهلوح توصیف کردند، با اینکه خواستههای آنها را برآورد کرده بود، اما رهبران حقیقی در شرایط بحرانی چه بسا بر خلاف تمایلات تودهای و بدون توجه به رضایتمندی آنها، تصمیماتی سخت را اتخاذ کنند.
چرچیل بعدها با ریشخند زدن به چمبرلین نوشت: “بیچاره چمبرلین. تاریخ از او بد یاد خواهد کرد. من این را میدانم، زیرا خودم تاریخ را خواهم نوشت”. پر واضح بود که هیتلر او را به بازی گرفته بود و هدفش از امضای قرارداد مونیخ کسب وقت بود تا بتواند نیروهایش را بسیج کند و پس از 6 ماه چکوسلواکی را همچون لهستان بهطور کامل اشغال کرد و روند بلعیدن کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری را آغاز کرد.
ولیعهد سعودی طی مقایسه قابل ملاحظهای، بخش مهمی از تاریخ را به استعاره گرفت تا تهدیدهای رژیم ایران را در چاچوب صحیح آن جای دهد. رژیم ایران تفاوتی با آلمان نازی ندارد. زیرا رژیمی توتالیتر با آزمندیهای توسعهطلبانه است. لذا شیوه مهار نرم به معنای تعامل از موضع ضعف و تسلیم شدن تدریجی به آن است که این امر منجر به افزایش اطماعش میشود. این همان روشی است که دولت اوباما در پیش گرفت و قرارداد اتمی را با هدف ادغام رژیم ایران در منظومه بینالمللی امضا کرد، اما این امر باعث افزایش هرچه بیشتر وحشیگری و غرور این رژیم شد.
با مقایسهای ساده خواهیم دید که استراتژی رژیم هیتلر جدید به استراتژی رژیم هیتلر قدیم نزدیک است. این استراتژی بر اساس تقسیم کشورهای عربی و اسلامی به بهانه دفاع از ستمدیدگان در این کشورها صورت میگیرد و رژیم ایران از طریق آن نفوذ خود را آنگونه که در لبنان، یمن و عراق شاهد آن هستیم، گسترش میدهد. رژیم تهران همچنین با چنگ زدن به دستگاه تبلیغاتی و ماشین پروپاگاندایی رسانهای خود به شیوه رژیمهای توتالیتر دروغپردازی کرده، دنبالهروانش و هوادارانش نیز ضمن تکرار آنها چهرهای شبهدمکراتیک، طرفدار نزدیکی به (همسایگان) و صلحطلب از این رژیم ترویج میکنند. اما این رژیم در واقع یک نیروی اشغالگر است که از شبهنظامیان تروریست حمایت کرده و به منظور بازاریابی برای خود به شعارهای دینی دروغین متوسل میشود. رژیم مستبد ایران به ایدئولوژی و افکاری افراطگرایانه تکیه دارد، عقیده سربازگیری و تحمیل اطاعت کورکورانه را در پیش گرفته است.
در پاسخ به پرسشی که در تیتر این نوشته آمده باید گفت که توصیف خامنهای به عنوان “هیتلر جدید” از سوی شاهزاده محمد بن سلمان به مثابه یادآوری سیاست شکستخورده مهار نرم در برداشت درس تاریخی از “چمبرلین” است که میرفت تا چهره جهان را برای همیشه دگرگون کند. گویا بسیاریها آن را فراموش کردهاند.
منبع العربية فارسي