سعی این نوشته ارائۀ طرح کوتاهی ازفدرالیسمِ مناسب با ساخت وبافتِ کشورایران است، بنحوی که ساختاردولت
آینده باساختارمتکثروچندگانه جامعه ایران منطبق گردد، به این امید که راه گفتگوو مکاتبه را برای رسیدن به تفاهم
درمیان اپوزیسیون براندازِرژیم انحصارطلب وآزادی کُشِ جمهوری اسلامی درایران، بیش ازپیش هموارتر سازد.
قضاوت دربارۀ آن را به خوانندگان محترم محول می کنم.
نخست اشارتِ کوتاهی خواهم داشت به تعریف فدرالیسم مُدرن، اَشکال آن، ساختارحکومت وسابقۀ فدرالیسم سنتی
درکشورایران، وسپس به فدرالیسم مدرنِ موردِ نظرخود اشاره ای خواهم کرد که درواقع، براساسِ منطبق ساختن
ساختاردولت، با بافت وساختِ متنوع، و وسیع جامعۀ ایران دریکی از دوره های بحرانی تاریخ آن استواراست و
درنهایت به نتیجه گیری خواهم پرداخت.
بقول معروف: ” تاچه پسند اُفتد و چه درنظرآید”.
الف- تعریف فدرالیسم:
اصطلاح سیاسی فدرالیسم از واژه ” فوئدوس” ( foedus ) لاتین میآید که بمعنی قول وقرار، وعهد وپیمان بستن براساس اعتماد متقابل است که درآن طرفین درشرایط مساوی، پیمان شراکتِ تعهدآوری را ما بین خود منعقد می کنند. براساس این تعهد، هریک ازاعضاء، ضمن حفظ هویت وجامعیت فردیِ خویش، هستیِ جمعی ترِِ نوینی را، نظیرخانواده، نهادِ سیاسی وغیره، بوجود می آورند که بنوبه خود، هویت مستقل وجامعیّت خاص خود را دارد، یا به آن، درشرایط دموکراتیک، مفهوم جدیدِ دیگری عطا میکنند: امروزما ایرانیان، درتعلق به کشورایران، و بنا به حقوق بین المللی، درمقابل ملتهای دیگر، ” ملت ایران ” را تشکیل می دهیم، و” ملت ایران ” هم مرکب از ملیت های ( فارس، ترک آذربایجانی، کُرد، لُر، عرب، بلوچ، ترکمن مازندرانی و گیلانی – تالشی و…. ) درمعنی ( Sub-Nation= Sous -Nation) می باشد.
درمیان ملیتها، اقوام وجود دارند که کمیتشان، آنها را به کیفیت مبدل نساخته وکل جمعیت آنها به نیم ملیون نفر نمی رسد. در سرزمین معینی زندگی نمی کنند وبرای حفظ خود ازدواج درون گروهی می کنند ومعمولاً دین و زبان خاصی دارند، به ترتیب جمعیت : بهائی ها، ارمنی ها، زردشتی ها، یهودی ها، آسوری ها، بابی ها، پروتستانها، کاتولیک ها، صُبی ها وکسروی ها و…
مفهوم تعهدهمچنین بدین معنا است که طرفینِ عهد وپیمان، نه فقط برمُفادِ قانونیِ تعهدِ خود، بلکه اخلاقاً برروح عهد وپیمان خود نیزپایبند می مانند. بنابراین، توافق تعهد شده، چیزی فراتراز، یک قراردادِ ساده است، چرا که متضمن تعهد به رابطه ای پایداروحتی دائمی دربین طرفین، وتعهد به همکاری برای دستیابی به هدف های این پیمان، وبه حلِ صلح آمیزِ مناقشاتِ احتمالی هم مربوط می باشد.
ازاینرو، فدرالیسم مدرن، هم بمعنی یک ساختار، ونیز بمفهوم یک روش حکومتی است که اتحاد دوجانبه (میان دولت فدرال وتمام دولتهای ایالات) را برشالودۀ تفاهم، و رضایت برقرار می سازد، درعین حالی که ازطریق یک قانونِ اساسیِ فراگیر، تنوعِ مؤلفه هایِ تشکیل دهندۀ اتحادِ سیاسیِ پایدار را حفظ می کند.
برپایه چنین تعریفی، فدرالیسم، شکلی ازسازمان سیاسی و اداری دولت است که برحاکمیت دوگانه مرکزوایالت ها، و یابعبارتی دیگر، برسطوح متفاوتی ازتوزیع عمودی قدرت ( چه بشکل جغرافیائی یا استانی، چه براساس خطوط ملی- قومی و یا برترکیبی ازجغرافیائی و ملی- قومی ) استواراست که در آن، هر یک از دوسطح حاکمیت، حدود و اختیارات مشخص خود را داشته، ودرحوزه های صلاحیتِ خود، حقِ اعمالِ اقتدارِ مستقل خود را دارند وهیچیک ازآندو، حق تعرض به حیطه حقوق و صلاحیت ها ی دیگری را ندارد.
ب- اشکال فدرالیسم:
با توجه به اینکه (۵۲%) خاک دنیا بوسیلۀ دولت- ملتهای فدرال اداره می شود، طبعاً حکومتهای فدرال نیزهمانند
حکومت های دموکرات و دیکتاتور، یا استبدادی و توتالیتر، شکل های مختلفی داشته و دارند.
بنا به نگرش” ساختارشناسی”(Structuralisme) ونیز”عمل کردگرائی”(Fonctionalisme) میتوان حکومتهای
فدرال را تقسیم بندی کرد:
یک – ازنظرتنوع فرهنگی واجتماعی، کشورباستانی ایران نیز، ساختاری همانند دوکشورباستانی هند و نیز چین،
ودوکشورجدیدتر سویس و کانادا دارد، که درآن ها، مردمانی با زبانها ومذاهب وفرهنگهای مختلف وجود دارند.
ازدویست زبان ولهجه درسال( ۱۳۳۲ )(فرهنگ ایران شمارۀ: ۱)، امروزه بنا به (Ethnologue. com / Iran) حدود هفتاد زبان و لهجه درایران باقی مانده است. بنا براین ساختارمتنوع، سیستم مناسبِ غیرمتمرکز ازنوع فدرال آن، شبیه کشورهای
ذکرشده دربالا( ملی- جغرافیائی ) خواهد بود، و نه ازنوع سیستم فدرال جغرافیائی ( آلمانِ دارای یک زبان ) و نه
همچون کشورمهاجر پذیری ازنوع امریکا، که خود فدرالیسم ایالات متحده را قبلاً با توجه به تنوع فرهنگی
موزائیک می نامیدند، ولی بعد از گروگان گیری سفارت امریکا بوسیلۀ ایادی خمینی، ملی گرائی درآن کشور بسوی
افراط گرائیده و میگراید. حالا تنوع فرهنگی(دینی زبانی) را نه (موزائیک) بلکه ( مالتی پات ) می نامند: ( سوپ
درهم جوش، یا باصطلاح آش شُله قلمکار).
دو- ازنظرعملکرد گرایی:
اختیارات ایالت ها و مرکزدرسیستم های فدرال متفاوت است. این تقسیم درونی حاکمیت یکی ازشاخص های
اساسی نظام های سیاسی فدرال مدرن است. نکته قابل توضیح اینکه، حاکمیت دوگانه را با
تفکیک وتقسیم عرضیِ قدرت یا قوای سه گانۀ: مقننه ، قضائیه و مجریه، نباید اشتباه گرفت. درهمه دموکراسی
های پارلمانی، تفکیک قوا یا قدرت وجود دارد که شرط لازم یک حکومت فدرال هم هست، لیکن همه حکومتهای
پارلمانی، ضرورتاً فدراتیو نیستند، بلکه برای تحقق آن نیاز به: تقسیم عمودی قدرت یا حاکمیت دوگانه دردرون
کشورنیزهست.
این توزیع عمودی قدرت، درچند حوزه کلیدی که خود بازتابی است ازنیاز به اقدام وهمآهنگی مشترک ایالتها،
درحوزه صلاحیت حکومت فدرال قراردارد نظیر: دفاع، سیاستِ خارجی، پول و بانک مرکزی، تعیینِ اوزان
واندازه ها، سیاست های کلی مربوط به اقتصادِ استراتژیک کشور، وکنترل مهاجرت.
بقیه حوزه ها ی مربوط به اداره کشور، به ایالت ها و دولتهای محلی واگذارمی گردد.
میزان و نحوۀ مشارکت زیرمجموعه ها درحکومت مرکزی نیز، ازکشوری به کشوردیگرفرق می کند. بعنوان
مثال درآمریکا، ایالت ها یا زیرمجموعه ها، نقشی درگزینش مستقیم کابینۀ وزراء رئیس جمهور فدرال درشهر
واشنگتن (دی .سی) ندارند. اما دراغلبِ حکومت های فدراتیو، درمقابل، مشارکت زیرمجموعه ها یعنی ایالات
درحکومت فدرال، حکومت فدرال نیزدرایالت ها، ازحقوق معینی برخورداراست.
آیندۀ دموکراتیک سیستم فدرال، بقول درستِ” پرودون “:
بسته باین استکه: درجهت افزایش اختیارات دولت مرکزی سیرمی کند یا درجهت افزایش دولتهای ایالات.
درصورت اول آزادیهای مردم محدودتر می شود.
ب- ساختارحکومت درایران:
کشورایران درطول تاریخ طولانی خود سه نوع حکومت را تجربه کرده است:
۱- ملوک الطوایفی یاخان خانی: دردولت- شهرهای ایلامی(از۲۸۵۰ تا ۲۱۰۰ ق.م) و دربرزخ ِسلسله ها وجود
داشت .عمر آن به هزارو چهارصد سال می رسد. میتوان آنرا سیستم “هرکه شاهی” هم نامید.
۲- شاهنشاهی یا فدرال سنتی: که ایلام، هخامنشی، اشکانی وسلجوق را شامل است که عمرآن به دوهزارو
چهارصدو پنجاه سال می رسد. دراین سیستم هرشاه یا مَلِکی، برمردم خود، حکومت می کرد و شاهنشاهی یا
ملکشاه، شاه آن شاهان یا ملک ها بود
۳- پادشاهی: حکومت متمرکزسلطنتی بود. ساسانیان وبعد ازسلجوقیان را شامل می شود وکمترازهمه یعنی تقریباً
هزارسال حکومت برکشورایران راشامل می شود. اصطلاح ” استبداد شرقی ” مُنتِسکو براین حکومتها ناظراست.
باتوجه به ساخت وبافت مُتکثر، ووسعت کشورایران، طولانی ترین وهمچنین مناسبترین نوع حکومتها، همان
شاهنشاهی یا سیستم فدرال سنتی بود. آخرین سیستم فدرال، نظام اتابکی سلجوقی بود، که درآن درکناراتابکان:
حَلب، روم، آذربایجان، کردستان، لُرستان، فارس وکرمان و… هم وجود داشت.
علاوه بر دو نام ذکرشده برامپراتوری سلجوقی، یعنی سیستم (اتابکی) ویا سیستم(ملکشاهی یا ملکان شاهی)، نام
دیگری هم دردورۀ سلجوقی برای نامیدن سیستم شان وجود داشت که تا شاه شدن رضاخان (روی کارآمدن رضا
شاه) درایران واسناد دولتی برقراربود و آن”ممالک محروسه” یعنی کشورهای حراست و حفظ شده سلجوقی
وایران بود (درمقابل هجوم خارجی). که در تاریخ آل سلجوق ابن بی بی (صفحۀ هفتادو پنج) نوشته شده درزمان
سلجوقیان آمده است وبرروی سکه ها و تمبرهای دورۀ قاجارو حتی اولین تمبررضاشاهی نیزوجود دارد. بعد
رضاشاه برای استقرار دیکتاتوری وابسته اش(ممالک محروسه ایران) را مبدل به (مملکت ایران) یعنی مملکت
سیستم حاکم مبدل کرد. سیستم دورۀ پدر و پسر پهلوی با پنج مشخصۀ زیر قابل تبیین است:
اول: زبان انحصاری فارسی با ممنوع التحصیل شدن همه دویست زبان و لهجه درایران(ذکرشده درشمارۀ: ۱
فرهنگ ایران سال:۱۳۳۲ )،
دوم: نژاد موهوم وادعائی آریائی وباستانگرائی آریائی مبتنی برآن: شروع تاریخ ایران ازماد وهخامنشی بجای ایلام
سوم: خاک پرستی بجای مردم دوستی: سرود : ای ایران ای مرز پرگهر/ ای خاکت سرچشمه هنر(ونه مردمانش)
چهارم: فرد پرستی درمعنای شاه پرستی: چه فرمان یزدان چه فرمان شاه…وحالا تکفیر منکران بدعت ولایت فقیه
پنجم: مدرنیزاسیون بدون مدرنیت: پذیرش تکنولژی غرب بدون پایه های فرهنگی آن که علم گرائی،عقل گرائی و
دموکراسی یعنی آزادی و برابری درمعنای مبارزه با هرنوع تبعیض است
ت- فدرالیسم مورد نظر من بعنوان یک ترک ایرانی:
با توجه به تجربیات تلخ صد ویازده ساله (از1906 میلادی / ۱۲۸۵هجری شمسی) اخیر: پایان حاکمیت ملی و
مشروطیت که باممنوعیت قانونی آزادیهای اساسی(ازانتخاب نمایندگان واقعی یامسئولان دولتی ایالت وشهرخویش
تا تحصیل بزبان مادری خود و..) شامل میشد ومیشود، سپس اِشغال قابل اجتناب ایران درجنگ دوم جهانی، بستن
قرارداد با دوحکومت ملی(آذربایجان ومهاباد) وسرکوب بلافاصلۀ هردودرهمان سال، وآخرازهمه بقول خود
خمینی”خدعه”کردن رهبرانقلاب درسال(۱۳۵۷) به مردمان ایران، آنهم بعنوان یک روحانی ومدعی رهبراخلاقی
وآغاز سرکوب سیستماتیک: کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان، آذربایجان، بلوچستان، قشقائی ها، و… در
کنارِسرکوب دائمی زنان وآزادیخواهان، شرایطی را امروز فراهم کرده است که جزبا یک سیستم فدرال، البته با
توجه به ساختاراجتماعی- فرهنگی وسیاسی- اقتصادی ایران، (شبیه هند،کانادا وسویس)، تضمینی به بقاء ایران در
اوضاع کنونی، بنظرنمی رسد.
بنظرمیرسد اگرسیستم تمرکزگرا، که مدعی خدا محوری(ولایت فقیه) هم میباشد، کارا به جنگ دیگرباخارج و
تجزیۀ ایران نکشد، پس از براندازی رژیم ولایت فقیه، درسیستم فدرال آینده، هرایالت (استانی) خود را اداره
خواهند نمود وجمعاً چهارچوب ایران را حفظ خواهند کرد.
نتیجه گیری:
فدرالیسم نه به شکلِ حکومت (جمهوری یا پادشاهی) مربوط است
ونه به محتوای حکومت(دموکراسی ودیکتاتوری یا حتی توتالیتاریسم: تامیت خواهی) ارتباط دارد زیرا:
– ازنظرِشکلِ حکومت:
هم حکومتهای پادشاهی فدرال(اسپانیا ومالزی/ کانادا واسترالیا و..) وجود دارند
وهم جمهوری های فدرال موجودند ( هند و سویس )،
برعکس نیز، هردو شکل حکومت غیرفدرال هم موجودند: (پادشاهی سعودی) و( جمهوری فرانسه ).
– ازلحاظ محتوای حکومت:
هم حکومتهای فدرال دموکرات مانند:(هند، آلمان، اسپانیا وامریکا) وجوددارند وهم حکومتهای فدرال غیردموکرات
مانند: چین، روسیه ( شوروی سابق)،
و برعکس، هم حکومتهای پادشاهی دموکرات(سوئد، هلند وانگلستان) و هم پادشاهی های غیردموکراتیک همچون
عربستان سعودی و اردن و مراکش و( رژیم سابق ایران: رضا شاه و محمدرضاشاه ) وجود دارند وداشتند.
پس فدرالیسم درواقع، نوعی:
– تقسیم عرضی ( تفکیک واستقلال سه قوه و رسانه های گروهی ازهم)
– ونیزتقسیم عمودی قدرت سیاسی واداری، بین دولت فدرال ودولتهای ایالات است به نحوی که مانع انحصارطلبی
و آزادی کُشی و برابرستیزی می شود.
ایده فدرالیسم، بی آنکه همچون “حلال مشکلاتی” برای همه مشکلات و مسائل سیاسی – اقتصادی واجتماعی –
فرهنگی، وهمه بیماریها وناموزونی های اجتماعی وتاریخی ما باشد،
تلاشی است برای حل صلح آمیزنابرابریهای ملی دردرون کشورایران و نزدیک کردن دموکراتیک ملیتهای سازندۀ
ملت ایران بهمدیگر، برای یافتن راه حل هائی مناسب درتغييرساختارهای سیاسی، حکومتی، تعدیل نابرابریهای
اقتصادی در بین ملیتها و ارائه پاسخی دموکراتیک (مبتنی برآزادی های مدنی و رفع هرنوع تبعیض) برآنها، بی
آنکه شیرازه امورکشورازهم گسسته شود. فدرالیسم حفظ تمامیت ارضی ایران است بنا به ارادۀ خودخواستۀ ملیت
هایش براساس آزادی و برابری و سکولاریسم، جهت حفظ منافع مشترکشان.
فدرالیسم درواقع تضمینی برای بقاء دموکراسی (آزادی و برابری) وتداوم حقوق بشر، ورفع دموکراتیک تبعیض-
های ( زبان- دینی، جنسیتی- نژادی وعقیدتی- طبقاتی ) است.
اگرفدرالیسم به دموکراسی منجرنشود،مسلم استکه ازتمرکزوانحصارطلبی وتبعیض،به دموکراسی نمیتوان رسید.
دکتر ضیاء الصدر الاشرافی
سبتامبر 2017