نظری به آنسوی آئینه ( نقدی برهالو)

By A A ژوئن9,2017

 
بقلم: دکتر ضياء صدرالاشرافی
آقای سید محمد رضاعالی پیام، متخلص به “هالو”، که شاعری توانا درزبان فارسی، وشخصیتی قابل احترام درستیز شاعرانه با ارتجاع حاکم هستند، اما تربیت رضاشاهی – آریامهری درایجاد توهم ( هین منم طاووس علیین شده ) بقول مولانا، درایشان نیزرسوباتِ( نامطلوب، ازنظرانسان دوستی ) خود را گذاشته است، ایشان نیز” گه گاه ” انسانها ( هموطنانشان ) را نه آنچنانکه خودآنها می خواهند بلکه آنچنانکه ( حکیم فرموده )، تعیین هویت میفرمایند وقلمداد می کنند.
به علت داشتن چنین”حُسنِ سابقه ” ای است که هم درنزد همتباران عرب خود ازجمله هموطنان عرب خویش در ایران، بسبب اعطای لقب پابرهنه عرب سوسمار خوار به تمام مردم عرب و ازجمله به عرب -های هموطن شان دادند، با معذرت خواهی از طرف من، از تمام مردمان وملت های بزرگ عرب، در نقل قول وذکراین سخن ناشایست ازنظرانسانی: درتشبیه انسان به حیوان جهت تحقیرو اهانت به او
http://www.youtube.com/watch?v=d5UCZxYCyzo
و نیزبسبب تعیین نژاد ( آریائی ) برای مردم عرب ایرانی(!) ونیزبرای ما ترکان آذربایجانی ایرانی(!) داشتند( خوشا بحال عربها و ماترکان، دراین تطهیرنژادی و ژنتیکی مان!) اما عقلاء میپرسند: آقای سید محمدرضاعالی پیام، متخلص به “هالو”، چرا وچگونه نژاد و تبارپدری:( بیست سه ژن ایگرگ ) خودشان را فراموش فرمودند، و به چه خاطری خود- زنی می کنند: آقای سید محمد رضاعالی پیام، نژاد و تباربه آن پابرهنگان سوسمار خورمی برند که درشجرۀ ایشان شامل علی بن ابی طالب و محمد ابن عبدالله هم می شود ،
 
http://www.youtube.com/watch?v=J-XXyi63ULU
در شعراخیرشان آقای “هالو” شاید ناخواسته و ناخودآگاه، تبریز را با چنگیز هم قافیه کرده اند که شاید رسوبی ازاین دروغ تاریخی شایع درزمان پهلوی است که گویا، ترکان بقایای مغول ها هستند، که این ادعا، تناقضی آشکاروخطایی تاریخی و بدیهی است. آقای”هالو” بجای قافیه سازی ازتبریز با چنگیز! می توانستند ازچنگیز وخونریز قافیه بسازند و یا بجای تبریز،” ناکجا آبادی” را ذکربفرمایند، وچنانکه خود رامجبور به بردنِ نام شهری می بینند با مثلاً شهر ونیز که اهالی آن از سعادت فهمیدن وخواندن وگرفتن پیام عالیِ شعرجناب محمدرضاعالی پیام ( متخلص به: هالو ) محرومند، قافیه سازی می کردند
آخرچنگیزهرگزبه تبریزنرفته است!: او بسبب کشته شدن دامادش، بعد ازقتل عام نیشابور، به مغولستان برگشت و چندی بعد درگذشت
هرچند آقای “هالو” دربیان مضمون وبکارگیریِ کلماتِ دلخواهشان، درزبان فارسی تسلط کافی دارند، اما اگربفرض بقول معروف دراین مورد استثنائی: ” قافیه تنگ آمده باشد “، می توانستند ازنیریز فارس نام برند که هم “حُسن سابقه ای ” برایشان در آنجا وجود ندارد و هم اهانت دیگربه هموطنان ترک آذربایجانی ازپیام عالی شان به ذهن ها خطورنمی کرد. آقای سید ” هالو ” ازیکسو برای ما ترکان آذربایجانی، به پیروی از بافته های هم تبارشان، یعنی سید احمد کسروی ( ترک ) و فرهنگ حاکم دورۀ پهلوی ( پدرو پسر )، ” قیم وار ” و” ولی گونه “، جعل هویت فرموده و گفتند که:
” ما آذربایجانی ها، ترک نیستیم بلکه آذری: ( آریائی ) هستیم “!، یعنی این ننگ ترک بودن (؟!) بزعم آقای “هالو” برما نمی چسبد! باین سبب ما آذربایجانی ها، ازایشان نیزهمانند سایرقیم های، باصطلاح وبا پوزش “مارگزیده ایم”! همچون سَلف شان سید احمد کسروی( که او هم صدای حکومت ملی آذربایجان را نشنید! )، سید صحیح النسب ما، جناب سیدعالی پیام، به عمد، صدای سه ملیون نفر را درخرداد ( 1385 ) را در( 29 ) شهرترک زبان ایران از اورمیه وتبریز گرفته تا زنجان نشنیدند که درعکس العمل به تشبیه ما ترکان به سوسک مستراح( فرهنگ والائی است! )، آنهم درمجلۀ رسمی دولت احمدی نژادی – خامنه ای ( که خامنه ای مادرش از نجف آباد اصفهان است ) بنام نامی روزنامۀ ” ایران “، آذری های مورد ادعای دوسید ( کسروی و عالی پیام )، یک صدا داد می زدند که :
” هرای هرای من تورکم “! آقای سید محمد رضا عالی پیام “هالو”، هنوزهم بعد ازاینکه ازسال دوهزارمعلوم شد انسان تنها یک نژاد است وحتی( سیاه، سفید، زرد و سرخ )، مقولۀ ” فنوتیپ ” وظاهری هستند و نه ” ژنوتیپ ” و واقعی. عده ای در ایران که همچون چهارراهِ عبور، مهاجرت و هجوم فاتحان، ازآغازتاریخ بوده است، بدنبال اشرافیت نژادی – تباریِ موهوم ( آریائی ) خود هستند وهشتاد وهفت سال است درخدمت به این پیشداوری وجنون، جنایات سیاسی – فرهنگی ( زبان کُشی ) زیادی مرتکب شده وهنوزمی شوند.
بشریت( 16 ملیون ) درجنگ اول جهانی به جنون آریائی پان ژرمنیسم ویلهلم دوم، و درجنگ جهانی دوم ( 52 ملیون ) نفربه جنون نازیسم آریائی هیتلری پرداخته است. گوئی برای ازخواب اصحاب کهفی برخاستگان نژاد پرست درایران، کشتارشصت وهفت ملیون انسان کافی نبوده است .
جالب اینکه خود رضا شاه، تبارقفقازی داشت ومحمد رضا شاه نیزکه لقب خورشید نژاد آریائی ( آریامهر ) را یَدَک می کشید ازهمان پدر( با نسب ترک قفقازی ) و ازمادری که ازایل ترک آیرملوی اورمیه بود متولد شد: ( هنوزبخشی ازاین ایل آیرملودرجمهوری آذربایجان ساکن هستند ). شاهزاده رضا پهلوی نیزمادرش خانم فرخ دیبا( پهلوی )، ازطرف پدرازسادات صحیح النسب تبریزاست ( حاج سید محققین دیبا ) ازطرف مادرنیز، تباربه گیلک ها می برند ونه فارسها. خانم شاهزاده رضا پهلوی ( مادرفرزندانش ) نیز ازطرف پدر ومادر، ازترکان زنجان هستند. سید احمد کسروی تبریزی، درادعای نژاد وتبارآریائی( ایرانی ) داشتن آذربایجانی ها و خودش دچار همان تناقض حل نشدنی است، که پهلوی ها تا محمدرضا شاه و آقایسید محمد رضا عالی پیام( آهالو ) گرفتارآن هستند
 
ایران نام کنونی یک جغرافیای سیاسی وحقوقی است و تمام ساکنان آن ازهرکجا که آمده باشند و به هرزبانی که مادشان ومادرِمادر- شان به آنها آموخته است صحبت بکنند، عقلاً ومنطقاً ایرانی می باشند: ( جزدر” قاموس” نژاد شناسان ژنتیک ندان آریائی پرست ما! ) . ایرانی، عبارت اززنان و مردانی هستند که حقِ سکونتِ بدونِ ویزا، یعنی حقِ شهروندی درکشور کنونی ایران دارند: ( با حقِ انتخاب شدن و انتخاب کردن ) وآنرا به فرزندان خود به ارث می گذارند. اگرایرانی بودن غیرازاین جنبۀ جغرافیای سیاسی و حقوقی، معنا ومفهوم دیگری دارد آقای سید محمد رضا عالی پیام( هالو ) خواهشمند ما دانشجویان را ارشاد فرمائید.
آقای سید محمد رضا عالی پیام( هالو )، یادمان باشد دراین جامعۀ مردسالارو پدرتبار، هیچ کس را من نمی شناسم که نام و نسب پنج نسل مادری خود را بشناسد: مادرِمادرِ مادرِ مادرِمادرش را، بما بگوئید تبارشناسی ونژاد شناسی شما و امثال کسروی دررابطه با مادرانمان، بکدام داده های علمی متکی است؟
انسان همچون کودک نوزادی که نه حرف زدن و نه خوردن و راه رفتن بلد است بوسیلۀ مادر و مادران است که بقول همشهریم ایرج میرزا: یک حرف دو حرف بر زبانم / الفاظ نهاد و گفتن آموخت و…..ازاین نظر: فارس، ترک، کرد، لُر، لک، عرب، قشقائی، لارستانی، بلوچ، سیستانی، ترکمن،مازندرانی، گیلک و تالش و… یعنی کسی که مادرش و مادرِمادرش… به او آن زبان را آموخته است: امروز فارس یعنی فارس زبان، ترک یعنی ترک زبان، کرد یعنی کرد زبان وعرب یعنی عرب زبان و… لطف کنید نواقص این فکر را تکمیل فرموده و تذکر دهید
همۀ ما با یادگیری زبان مادری، بوسیلۀ مادرانمان، انسان می شویم ودراتاق زبان، بقول درست مارتین هایدگر به اندیشیدن می پردازیم. بنا براین اهانت به زبان مادری هرکس، اهانت به مادر او، وانسانیت اواست، شما که اهل اشارت هستید
آقای سید محمد رضا عالی پیام، جناب ( هالو )، شماهمۀ عرب ها را همچون یک سید لابُد صحیح النسب، درشعرخلیج فارس سوسمارخوارخطاب کردید! بسبب مبتلاشدن به آن علتِ: ( مرضِ ) واگیرِنفرت، ازغیرخودی، که ازایدئولژی نژادی- زبانی پهلوی آمده و سخت مُزمن شده است، آن شعر را سرودید. اگرکسی درآن جلسه، بشما با تکیه به نام وتبارتان سید محمدرضاعالی پیام میگفت، آقای “هالو”: مگرشنوندگان تان راهالو فرض می کنید، شما که خودازبیخ عربی، این خوشرقصی ها برای یک مشت بیمارخود مرکز- بین و مدعی، درمعنایِ حافظیِ کلمه ( مستغرق در: جهل وخودپرستی ) چه معنی دارد؟!، جوابتان چه می توانست باشد؟
درزبان ترکی واژه ایست که به بهترین وجه این ازخود بیگانگی وازخود بیخبری را بیان می کند که چنگیز آی تاماتوف نویسندۀ نامدار قیرقیز، آنرا قهرمان داستان ماندگار خود تحت عنوان ( روزی به درازای یک قرن : گون وارعصره قدَر ) ساخت و آن واژۀ ” مان – قورد” است. کسی که مان یعنی منِ او را قورد یعنی کِرم ازخود بیگانگی خورده و تباهش کرده است. دیگرمن و منیّتی ندارد، آنی شده که دیگری یعنی جلاد و صاحبش خواهان آن است. نظام های ایدئولوژیک و تامیت گرا انسانها را مان قورد ساخته و ازخود بیگانه می کنند، بقول حافظ ظاهراً حاجت تقریرو بیان اینهمه نیست.
آقای سید محمد رضا عالی پیام، شما شاعرتوانائی هستید، سعی کنید با داشتن تخلص “هالو”،همانند نام واقعی تان عالی پیام باشید: اگر دموکراسی درمعنی آزادی های قانونی و برابری انسانی:( نفی و مبارزه با هرنوع تبعیض دینی،عقیدتی، زبانی، نژادی- تباری و اقتصادی ) وعدالت اجتماعی است، امید که مبلغ آن باشید
بنا به دموکراسی وانسانیت، شاید یکی از پیام های عالی تان بیان شعری این جمله باشد: فضیلت و رذیلت همواره فردی است، یعنی نه ملیتی، نه دینی، نه عقیدتی، نه زبانی، نه جنسیتی، نه تباری و نه باصطلاح ” نژادی ” است. زیرا درمیان تمام ملل، ادیان، ایدئولوژی ها، زبانها، تبارها و نژادها( درمعنی فنوتیب: رنگ پوست آن ) همواره انسانهایِ:( زنان و مردان ) شریف و والا، و افراد پست، بی شخصیت و خود فروخته وجود داشته وخواهند بود. حداقل سعی نکنید سخنانی بگوئید که وجودتان و خودتان را به تناقض می کشد، انسانیت تان که جای خود دارد
با عذرخواهی از
حافظ : هرآنچه شرط بلاغ است باتو من گفتم / تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال
و مولانا: چشم باز و گوش باز و این عما / حیرتم در چشم بندی شما
سعی کنید تنها درآئینۀ تماشاگران ( تشویق کنندگان ) تان خود را ننگرید، درآنسوی آئینه هم مشاهده کنندگانی هستند که شما را درحین مشاهده، مشاهده می کنند
همتبار شما
آقای سید محمد رضاعالی پیام
سید ضیاء صدرالاشرافی
 
 
 

By A A

Related Post