جنون گزافه گویی در رژیم شاه و حکومت فعلی سپاه و خامنه ایی

By A A اکتبر14,2010

برای حکومت گران به ظاهر اسلامی ایران مایه دار شده است، به حدی که دورغ که ان را تقیه(یعنی به خاطر مصلحت نظام دروغ

بگو ) ، به طور طبیعی با فساد مالی و اخلاقی اقایان حکومتی ادغام شده و تبدیل به یک الیگارشی مالی با چهره خشونت طلبی شده است، و انتظار چنین روندی به دلیل سرکوب و عدم وجود دمکراسی در مملکت امری است که انتظار ان میرفته و با ازدیاد این خشونت افول ان هم نزدیک تر میشود و به همین دلیل سران اشکار و پنهان این باند مسلط هر صدایی را خاموش و در ادامه این سیاست، در صدد سرقت اموال با هر نوع نام و اسمی در تمامی موسسات مالی،صنعتی و اجتماعی هستند.

تشابهات بین رژیم شاه و اسلامی یکی است،البته در ظاهر تفاوت دارند، اما اعمال انان و وجود یک حکومت دیکتاتوری و خودکامه که دارای نیروهای امنیتی سرکوبگر برای پیشبرد مقاصد خود، از ان استفاده میکنند، اما جالب تر اتهاماتی است که بر مخالفین خود وارد میکنند، و میان انان همان کلمات همیشگی به رقص در میاید و بر سر مردم ایران و بخصوص ملیت های ایران میکوبند، تجزیه طلب،جاسوس اجننبی،خرابکاران،محارب،ضد ولایت فقیه و بارزترین تتتتجججزززیییه ططللبب..

به نوشته پایین برای درک بیشتر موضوع توجه کنید..

عبدالله شهبازی

«در دوران برژنف در اتحاد شوروی واژه «افق» کاربرد فراوان یافت. در تبلیغات رسمی شوروی از «افق» بسیار گفته می‌شد: «افق‌های کمونیسم»، «افق‌های صلح»، «افق‌های همزیستی» و مانند آن. به دلیل فساد دیوان‌سالاری ایدئولوژیک (حزبی) و سیطره «طبقه جدید» (نومانکلاتورا) نظام در سراشیب سقوط بود ولی رهبران دائم از «افق‌هایی» دم می‌زدند که مردم هیچ نشان ملموسی از آن در زندگی خود نمی‌دیدند. از اینرو، در جامعه شوروی جوکی رواج یافت: اتحاد شوروی را به کشتی بزرگی تشبیه می‌کردند که در اقیانوسی بیکران حرکت می‌کند که در هر طرف فقط آب دیده می‌شود و از ساحل خبری نیست ولی در عوض «افق‌ها» فراوان است. وضع کنونی ما بی‌شباهت به این تمثیل نیست. هر روز از «افق‌های بلند» می‌شنویم، و هر روز این‌گونه دعاوی بلند و بلندتر می‌شود، ولی چشم‌اندازی از «ساحل» نمی‌بینیم.

اساس استراتژی توسعه، باید حرکت عقلایی به سمت بهزیستی و اعتدال اجتماعی باشد نه آرمان‏‌های بلندپروازانه‌ای .

از فروردین 1352 مذاکرات مقامات ایرانی با کنسرسیوم نفت آغاز شد و در 29 فروردین 1352 نمایندگان کنسرسیوم برای ادامه مذاکرات به تهران آمدند. در 28 تیر 1352 امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر، لایحه جدید نفت را تقدیم مجلس کرد. در پی اجلاس وزرای اوپک در اواخر مهرماه قیمت نفت افزایش یافت و به 3 دلار و 65 سنت در بشکه رسید. به این ترتیب، درآمد نفتی ایران با هفتاد درصد افزایش نسبت به سال قبل از حدود یک میلیارد و 800 هزار دلار به دو میلیارد و 600 میلیون دلار در سال رسید. در اول آبان 1352 نمایندگان کمپانی‌های بزرگ نفتی، معروف به «هفت خواهران»، وارد تهران شدند. در 11 بهمن 1353 قیمت نفت هر بشکه 14 سنت افزایش یافت. در 30 آبان 1352 جمشید آموزگار، وزیر دارایی، اعلام کرد که برخی شرکت‌های نفتی حاضرند نفت ایران را بشکه‌‎ای 16 دلار بخرند. کمی بعد در 4 آذر 1352 آموزگار اعلام کرد که ایران بخشی از نفت خود را بشکه‌‎ای 8 دلار فروخته است. در 19 آذر 1352 نفت ایران واقعاً بشکه‎‌ای 16 دلار فروش رفت. در اوّل دی 1352 کنفرانس وزیران نفت و دارایی اوپک در تهران آغاز به‌کار کرد. شاه اعلام کرد که درآمد نفتی ایران به 14 میلیارد دلار در سال خواهد رسید. به این ترتیب، ظرف یک سال درآمد نفتی ایران هفت برابر شد.

افزایش بی‌سابقه درآمد نفتی بنیانی عقلانی برای اقتصاد ایران تأمین نکرد بلکه در خدمت تحقق رؤیاهای بلندپروازانه محمدرضا شاه پهلوی قرار گرفت و از هم گسیختگی اجتماعی را شتابی شگرف بخشید. این سال‌ها، که تا انقلاب اسلامی ایران (1357) تداوم یافت، محمدرضا پهلوی را در وضعی قرار داد که برخی مورخین از آن با عنوان «جنون شاه» یاد می‌کنند. بریز و بپاش‌‎های شاه به راستی جنون‌آمیز بود. او در فروردین 1353 اعلام کرد که 200 میلیون دلار به بانک جهانی وام داده است و در همان زمان مدعی شد که تا ده سال دیگر قدرت نظامی ایران همطراز بریتانیا خواهد شد. وضع روانی شاه به جایی رسید که ایران را به راستی «ابرقدرت» می‌پنداشت و در مصاحبه‌هایش دولت‌های غربی را به تأسی از مدل حکومت‌گری خود توصیه می‌نمود. ویلیام شوکراس می‌نویسد:

«طی چند سال بعدی هیچ کس سعی نکرد این خیالات واهی شاه را تعدیل کند یا با واقعیت مربوط سازد. هیچ یک از مقامات رسمی و درباریان جرئت نکردند برخلاف میل او سخنی بگویند. دولتمردان غربی نیز بیشتر حریص بودند که ثروت ایران را به جیب بزنند و اهمیتی به این نمی‌دادند که شاه را به خویشتنداری دعوت کنند… هر کسی در چاپلوسی به او، در تشویق او، در به جیب زدن پول‌های ایران چشم و همچشمی می‌کرد. هر حماقتی به الهام تعبیر می‌شد. هر رؤیایی حقیقت انگاشته می‌شد. هر تبلیغی مفهوم واقعی پیدا کرده بود. این وضع تا 16 ژانویه 1979 [اوج انقلاب و خروج شاه از ایران] ادامه داشت.» (ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: نشر پیکان، چاپ دوازدهم، 1381، ص 49)

در چند روز اخیر، درست در زمانی که ایران با یکی از سخت‌ت
رین بحران‌های مالی تاریخ سی ساله اخیر و کاهش شدید ارزش پول ملّی مواجه شده، از دیدن ارقام میلیارد دلاری در خبرها حیران مانده‌ام.

معاون اوّل رئیس‌جمهور می‌گوید:

«اگر وزیر صنایع ما تصمیم بگیرد واردات قطعات خودرو پژو از فرانسه را لغو کند 5ر2 میلیارد واردات ما پایین می‌آید. بنابراین در فرانسه چه اتفاقی می افتد؟ به باور بنده صنعت خودرو فرانسه فرو می ریزد.» [+]

روی دیگر سکه این است که ایران سالیانه 5/ 2 میلیارد دلار فقط از کمپانی پژو فرانسه «قطعات خودرو» می‌خرد. به عبارت دیگر، کمپانی پژو به تنهایی سالیانه دو و نیم میلیارد دلار «کالای بنجل» به ایران می‌فروشد که پیامد آن هم افزایش مصرف بنزین داخلی است و هم پول‌های کلانی که باید صرف احداث بزرگ‌راه‌ها شود تا این «کالای بنجل» تردد کند.

وزیر راه از ساخت اتوبان دو طبقه 600 کیلومتری رشت- ساری سخن می‌گوید با هزینه‌ای معادل چهار میلیارد دلار. این در حالی است که پروژه 121 کیلومتری اتوبان تهران- شمال، که مطالعات آن پیش از انقلاب آغاز شده بود، هنوز به پایان نرسیده و برخی از پروژه‌های ناتمام راه‌سازی کشور، از جمله راه‌آهن جنجالی شیراز- اصفهان، به دستمایه استهزاء دولت بدل شده. [+، +، +]

بلندپروازی‌های وزیر راه بیش از این است. او در روزهای اخیر از دو پروژه عظیم دیگر نیز خبر داد: آغاز احداث راه‌آهن سریع‌السیر 1400 کیلومتری تهران- مشهد با معادل حدود ده میلیارد دلار اعتبار و آغاز احداث اتوبان حرم- حرم (قم- مشهد) با اعتباری حدود سه میلیارد دلار که به صرفه‌جویی 20 میلیون ساعت زمان برای ایرانیان خواهد انجامید! فرمانده قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا قول داده این اتوبان 1100 کیلومتری را 48 ماهه تمام کند. [+]

اخبار مربوط به آغاز پروژه‌های عجیب و غریب، که معلوم نیست بر اساس کدام حساب و کتاب و استراتژی و برنامه است، فقط به وزیر راه محدود نیست. رئیس‌جمهور نیز به‌ناگاه دستور احداث کانال برای انتقال آب شور دریای خزر به سمنان را می‌دهد که اعتبار آن مشخص نیست. معاون عمرانی قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا در توضیح این طرح می‌گوید: «در برنامه پنج ساله و افق چشم انداز مدیریت 130 میلیارد مترمكعب آب موجود در كشور در برنامه قرار دارد تا جمع آوری و مدیریت شود!» [+]

موج طرح‌های میلیارد دلاری در استان‌ها نیز دیده می‌شود. برای نمونه، مدیرکل حفاظت محیط زیست آذربایجان غربی مدعی است که برای احیای دریاچه ارومیه، که نمی‌دانیم مانند دریاچه پریشان فارس چرا به‌ناگاه خشک شد، بیش از چهار میلیارد دلار اعتبار تخصیص یافته است. [+]

این‌گونه خبرها و ارقام عجیب تمام شدنی نیست. یک نمونه کوچک نیز از شیراز ذکر می‌کنم: به‌گفته معاون فنی و عمرانی شهرداری شیراز، برای احداث تونل کوهسار مهدی 110 میلیارد تومان، یعنی معادل 110 میلیون دلار به نرخ سابق دلار، هزینه خواهد شد. (روزنامه خبر جنوب، اوّل مهر 1389، ص 7) این تونلی است که دو خیابان شهر شیراز را بهم وصل می‌کند و می‌تواند برای یکی دو سال اشباع کامل خیابان‌های شهر از اتومبیل‌های پژو و سایر «خودروهای ملّی» را به تأخیر اندازد. البته، به‌رغم این هزینه‌های عجیب، کسی به فکر برنامه‌ریزی برای تغییر الگوی شهرنشینی، پیش‌گیری از گسترش لجام‌گسیخته قطب‌های بزرگ و متراکم و ناسالم جمعیتی، چون شهرهای تهران و اصفهان و شیراز و مشهد و غیره، و ایجاد الگوی شهرنشینی غیرمتراکم و پراکنده و سالم، نیست. این تجربه‌ها به «غرب» تعلق دارد، برای «مدیران» ایران ناشناخته است و لذا دیناری برای تحقیق و برنامه‌ریزی و تحقق آن هزینه نمی‌شود.

به راستی معلوم نیست در مملکت چه می‌گذرد. ظاهراً با موجی جدید از جنون طرح‌های رؤیایی و پرهزینه مواجهیم بی‌آن‌که دخل و خرج را بسنجیم و بدانیم این طرح‌ها کدام یک از مشکلات توسعه عقلایی را در ایران حل خواهد کرد. هنوز نیز از استراتژی توسعه و حتی تأمل درباره آن خبری نیست. هر چه می‌شنویم کندن چاه‌هایی است برای بلعیدن دلارهای به دست آمده از فروش نفت و گاز. چاه‌هایی چنان بزرگ کنده می‌شود که با این دلارها نیز پر نخواهد شد.

قنات‌ و قورخانه حاج میرزا آقاسی

از سال‌ها پیش از دیدن برنامه‌هایی بزرگ و پرهزینه و دردسرساز حیرت می‌کردم در حالی‌که کارشناسان دلسوز و مجرب و باوجدان گزینه‌هایی کم هزینه و حتی سودآور پیشنهاد می‌کردند. سال‌ها طول کشید تا دریابم که طولانی شدن مسیر فلان بزرگ‌راه، به‌رغم وجود گزینه‌های کوتاه‌تر و کم‌هزینه‌تر، یا مثلاً عملیات طولانی ساخت مترو در شهر شیراز، به‌رغم وجود رودخانه خشک که می‌تواند به مسیری سرپوشیده و زیبا برای قطار شهری بدل شود، و نمونه‌های فراوان دیگر از این دست «بی‌حکمت» نیست. سال‌ها طول کشید تا دریابم که انتساب این گونه کارها به «کم‌عقلی» اشتباهی بزرگ بوده است. سرانجام دریافتم که در پس این گونه پروژه‌های نفس‌گیر و پرهزینه عقل و دانش فراوان قرار دارد ولی این خردمندی در جهت تأمین منافع شخصی، به بهای تخریب منافع ملّی، است. باید پیمان‌های بزرگ و پرهزینه وجود داشته باشد تا گروهی از پیمانکاران خاص و مقامات مرتبط با آن‌ها بتوانند به ثروت‌های ده‌ها و صدها میلیون دلاری دست یابند. این خود نوعی
از درایت و برنامه‌ریزی عقلایی است.

حاج میرزا آقاسی، صدراعظم محمد شاه قاجار، به دو چیز علاقه فراوان داشت و در دوران اقتدارش بخش عمده درآمد کشور را صرف این دو کرد: حفر قنات و خرید سلاح از حکومت فاسد لویی فیلیپ فرانسه. او، که در آغاز درویشی یک لاقبا بود، در پایان زمامداری چهارده ساله‌اش بسیار ثروتمند و مالک 1438 قریه ششدانگ بود. او فقط حدود ده کرور خرج «توپخانه و قورخانه» کرد. یک کرور ایران معادل پانصد هزار تومان و در آن زمان یک تومان معادل دو و نیم دلار آمریکا بود. این رقم برابر است با 15 میلیون دلار آمریکا که در آن زمان سرمایه عظیمی بود. قنات‌های «حاجی» به رونق کشاورزی ایران نینجامید و قورخانه‌اش برای ایران قدرت نظامی به ارمغان نیاورد. از اینرو، ملا قربانعلی بیدل قزوینی، شاعر اهل بیت، در وصفش چنین سرود:

نگذاشت برای شاه حاجی درمی

شد صرف قنات و توپ هر بیش و کمی

نه مزرع دوست را از آن آب نمی

نه خایه خصم را از آن توپ غمی

By A A

Related Post