.
زمانی که می گویم بلوچم این بدان معناست که من احساس اتنیکی , ملی و تاریخی که در اشعار بلوچی که صدها سال است دهان به دهان, سینه سینه, نسل به نسل منتقل می شود و با شنیدن انها بر هویت من مهر می خورد.
زمانی که می گویم من بلوچم این چنین برداشت می شود که صحبت از کنفدراسیونی می شود که توسظ 44 قبیله بلوچ در قرن 1200 میلادی در بلوچستان تشکیل شد.
زمانی که می گویم بلوچم این واژه فورا به من می گوید که از فرزندان چاکرو گهوارم, نصیر خان نوری بزرگ, حمل, جیند, قمبر, دوست محمد خان و دادشاه هستم که این مرز و بوم را از دست هر نوع مهاجم حفاظت کرده اند.
زمانی که می گویم که من بلوچم ولی بلوچ ایرانی. این جای شوال است. از کودکی تابحال بصورت یک معمای حل نشده باقی مانده. اولین روز مدرسه من یقیننا مثل ملیونها بچه های وابسته به ملیت های ترک, کرد, عرب وترکمن به یک سری برخوردها که به رشد شخصیت و اعتماد بنفس اتی کودک تاثیر مستقیم خواهد گذاشت روبرو و مواجه بوده ایم. یکی از برخوردهای تلخ.
معلم مان یک سپاهی دانش اعزامی از اصفهان که توسط دکترین تک ملتی, تک زبانه و تک فرهنگی که برای انسان و مدرن کردن بلوچ ها فرستاده شده بود, بود.
ما همه شاگردان در یکی از اطاق های دبستان جمع شده بودیم. در این اطاق به جزه از اقا معلم شاگردان کلاس دو, سه و چهار هم جمع شده بودند. در این یک اطاق هر چهار تا کلاس هم زمان درس می خواندند.
سپاهی دانش بلوچی نمی دانست و ما بچه ها فارسی. بچه های که به اصطلاح کلاس چهار بودند, باز هم بندرت می توانستند فارسی تکلم کنند و اگر چند کلمه ای می دانستند از این که با لهجه صحبت کردن مسخره نشوند سکوت اختیار کردند.
بعد از چند ساعت نشستن همگی مان احساس کردیم که داریم گرسنه می شویم و هیچ کدام از ماها ساعت نداشت, تا بدانیم که ساعت چند است.
ما همگی پسر بودیم. هیچ دختری در بین ما نبود و این هم خیلی عادی بود. برای هیچ کس جای سوال نبود. همه چیز طبیعی بود.
یکی از پسرها که هم سن سال من و همسایه ما هم بود, با هم روز اول مدرسه را شروع کردیم. مادرش چند مدت بعد از تولدش فوت کرده بود و اون پیش مامان بزرگش زندگی می کرد. زمانی که اون متوجه شد که گرسنه است وقت ان رسیده که خودش هرچه زودتر پیش مامان بزرگش برساند و اگر دیر بشود احتمال است غذای برای ان باقی نماند.
ما همه بچه ها متوجه می شدیم که اون می خواهد چیزی بگوید و یه هو خودش را تکان می داد. از جایش بلند شد و رفت جلوی سپاهی دانش و به بلوچی گفت: مامان بزرگم نان پخته و من بایستی بروم, اگر دیر برسم احتمال دارد نانی بافی نماند. سپاهی دانش متوجه نشد که این بچه هفت ساله بلوچ چی می گوید. اون رفت و تقریبا بعد از یک ساعت بر گشت. اون زمانی که وارد کلاس شد مستقیم می خواست سرجایش بشیند ولی سپاهی دانش اعزامی که برای انسان کردن بلوچ ها امده بود جلویش را گرفت . به بقول معروف دو تا سیلی ابدار نثارش کرد و گقت کثافت کجا رفتی. بچه ای هفت ساله بلوچ به معلم گفت که من بتو گفتم که من بایستی بروم پس تو چرا منو کتگ می زنی. من از این ببعد نمی اییم مدرسه. اون دیگر نیامد مدرسه و اقا معلم هم به وظیفه مقدسش ادامه داد.
برویم بر سر اصل مطلب که چرا من بلوچم ولی بلوچ ایرانی. پدیده کشور و ملت پدیده ای نسبتا جوان و در این دو صده اخیر و همزمان با انقلاب کبیر فرانسه رو به رشد و نمو بوده. قبل و بعد از انقلاب فرانسه بودند قدرت های منطقه ای که به صورت امپراتوری امور و کنترل منطقه ای وسعیی را زیر سیطره خود در می اوردند. این نوع از سیطره همیشه با کشت و کشتارهای بیکران همراه بوده. در خیلی از موارد همراه با نسل کشی, کوچ اجباری و نقل مکان افراد وابسته به سیطره گران به مناطق تسخیر شده به هدف از بین بردن مردمان انجاه و در بهترین موارد برای اسیمله کردن انها بوده است. ما از این نوع امپراتوری خیلی را داشتیم و تعدادی اندکی از انها هنوزکه هنوز است وجود دارند, ولی در رنگ و روغنی دیگر.
قبل و مدت ها بعد از انقلاب فرانسه ما شاهد کشورهای مستقل محدودی بوده ایم ولی این تعداد اندک کشورها رو به فزونی گرفت در این روند ما شاهد پدید امدن خیلی از کشورها و در خیلی موارد هم از حذف یک سری از ,, کشورها,, هم بوده ایم. این روند در خیلی از موارد همراه با خشونت و در مواردی نیز متمددانه بوده.
ایران هم از این قواعد مستثتی نبوده, نیست و نخواهد هم بود. ایران هم مثل ما بقیه امپراتوری ها مناطق وسیعی را در بر گرفته بود. ایران کنونی بمراتب خیلی بزرگتر از ایرانی که ما در حال حاضر داریم . بیایم این تابو را بشکنیم و این تقدس بودن خاک را از ذهن مان دور کنیم. بیایم از ایرانی سخن رانیم که نه بر حسب تقدس خاکی بلکه بر حسب برابری حقوق باشد. تابحال هیچ کس نتوانسته این تقدس خاکی را حفظ کند. ولی تجارب جهانی نشان داده می توان این خاک را بدون مقدس کردنش حفظ کرد , بشرطی که حقوق مطلق برابری حاکم باشد. قبل از اینکه صحبت از حقوق مساوی و حق و حقوق برابر را مبناه ستون های اولیه وحدت ما باشد, لازم می دانم دست به یک سری روشنگری بزنم
.
زمانی که می گویم من بلوچم ولی بلوچ ایرانم, این بدان معناست که دیگر بلوچ های هم است که تاریخ, فرهنک و رسم و رسومات هزار ساله و صده ها زیر یک دولت مشترک اداره می شده اند.
زمانی که می گویم من بلوچم و از بلوچستان ایران می اییم, این هم بدان معناست که دیگر بلوچستان های هم است. قریب به نصف خاک پاکستان را بلوچستان تشکیل می دهد. بخش بزرگی از افغانستان را بلوچستان تشکیل می دهد. بزگترین استان ایران بلوچستان است.
پس چی شد با این بدن واحد. بستگی دارد این سوال از چه کسی بپرسی. اگر از بلوچی بپرسی قطعا جواب می دهد که کشورش قربانی سیاست های کلان جهانی قبل و بعد از جنگ های جهانی اول و دوم بوده این قربانی در سه مرحله جامع عمل به خود پوشیده. 1871, 1906 و 1948. اگر از پارس بپرسی می گوید امپراتوری انگلیس ای بخش را از ایران جدا کرده. اگر از پنجابی بپرسی می گوید ما همه مسلمان بوده ایم و بایستی جزئی از پاکستان باشیم که به نیل مسلمانان درست شده. قضاوت با شماست.
من بر خلاف تقدس پرستان خاکی فکر می کنم. من بر این باور نیستم که خداوند در مراحل اولیه درست کردن این کره خاکی و هنوز گل های ان خشک نشده نفشه ایران را در ان حک کرده.
همانطور که در بالا ذکر شد که ایران هم مثل ما بقیه امپراتوری ها که لباس امپراتوری بیرون کرده و بصورت کشورهای چند ملیتی وحدت و یکپارچگی خودرا حفظ کرده اند, در منافع اش است که این کار را بکند.
زمانی که می گویم من بلوچم ولی بلوچ ایرانی این بدان معنا نیست که این احساس در من بوجود امده ولی این هم بدان معنا نیست که امکان بوجود اوردن چنین احساسی نیست. این احساس را نمی توان با تقدس و خاک پرستی بوجود اورد. این احساس را نمی توان با سیاست های اسیمیلاسیونی بوجود اورد. این احساس را نمی توان با تک زبانی در کشوری چند زبانه بوجود اورد. این احساس را نمی توان با تسلط یک فرهنگ در کشور چند فرهنگی بوجود اورد. این احساس نمی تواند در حاشیه قرار دادن اقتصادی و در فقر نگهداشتن سیستماتیک بوجود ایید. این احساس را نمی توان با در نطفه خفه کردن هر ندای حق و مساوات طلبانه به بهانه حفظ تمامیت عرضی, بوجود اورد . این احساس را نمی توان بوجود اورد زمانی که بلوچ, ترک, عرب, کرد و ترکمن خود را کرایه نشین و پارس صاحب خانه. کرایه نشین همیشه رویه خود را بر حسب و دلخواه صاحب خانه تنظیم کند و احیانا عملی باعث رنجش صاحب خانه بشود از این ببعد کرایه نشین مطلوبی نیست و بایستی سخت مجازات شود.
این احساس را می توان در دخیل و شراکت دادن اانها در همه امور کشوری از پائین گرفته تا بالا بوجود اورد. تقسیم مطلق قدرت. این احساس را می توان با جای گزینی سیستمی که نه تنها حقوق شهروندی انها را تامین و تضمین می کند بلکه حقوق ملیتی را در چارچوب محدوده جغرافیای ابا و اجدادی انها تامین و تضمین شود. این احساس زمانی بوجود می ایید که دمکراسی برای همه و در همه زمینه ها تضمین و تامین شود. این احساس زمانی بوجود می ایید هیچ پیش شرطی در کار نباشد.
با وجود اینکه این احساس که بلوچ ایرانیم هنوز بوجود نیامده ولی باز هم می گویم من بلوچ ایرانیم. این بدان معناست که این امکان و چشم انداز را می بینم که می توان این احساس را بوجود اورد, دست یافت به حقوقی از ما گرفته شده بدون اینکه این راه از بر چیدن مرزهای کنونی بگذرد. این چشم انداز را بنده در ساختاری کنونی جهان لمس می کنم. تعقیر و تحولات در سیاست جهانی امیدوار کننده هستند. روزنه امید های در انتهای تونل نوید دهنده این احساس هستند. منشورات و کنوانسیون های بین المللی را امیدوار کننده می بینم. شاید از همه مهم تر همکاری های زیر چطر کنگره ملیت های ایران فدرال.
محمد زین الدینی
mohammadzainudini@gmail.com