عسلویه شهری است در ساحل خلیج در استان بوشهر که زمانی جزء اقلیم عربستان و زبان کامل مردم عربی بوده و امروز اغشته به لغات فارسی است، خاندان قواسم یا قاسمی ها در زمان شیخ خزعل بران حکم میراندند،تا اینکه هجوم رضا خان با کمک انگلیسها و برای ایجاد یک حکومت متمرکز وقوی در تهران و برای جلوگیری از نفوذ بلشویکها و کمونیستها به جنوب و برای جلوگیری از به خطر افتادن منافع شرکت هند شرقی و منابع نفتی در عربستان، تمامی این مناطق عربی را زمینه فارس کرد (پرشن) و شروع به قلع و قمع تمامی رهبران و مردم ان نواحی و حتی کوچ اجباری بیش از 10000 نفر را به مناطق خراسان کنونی موجب شد.
تعدادی از جوانان تحصیلکرده شهر عسلویه اما با ماهیت عربی و بعضی ها سنی مذهب، در نامه ایی به ریئس جمهوری فرمانده هان سپاه گله و شکایت را با دلی از اه و ناله متذکر میشوند، که ما چه گناهی مرتکب شده ایم که هیچ نفع و سودی از این ثروت خدادادی و متعلق به بومیان(منظور خود است) نمی بریم، و ادامه میدهند که جرم ما چیست که این همه محرومیت را به ما تحمیل میکنیم.به مطلب زیر توجه کنید!
نامهي جمعي از “جوانان تحصيلکرده عسلويه” به احمدينژاد در اعتراض به بيکاري
شهرزادنيوز: جمعي از “جوانان تحصيلکرده عسلويه” با انتشار نامهاي که خطاب به احمدينژاد نوشته شده است، به عدم امکان يافتن شغل در واحدهاي صنعتي منطقه، نبود امکانات اوليه ي بهداشتي و رفاهي در عسلويه و حاکم بودن روابط به جاي ضوابط در استخدام اعتراض کرده اند
عسلویه که بر دریایی از گاز ارامیده اما مردم این اقلیم با فقر و بی ابی و همچنین بی برقی زندگی طاقت فرسایی خود را به امید روزی میگذارانند که شاید دزدان سر گردنده مرکز و حکومت ایران بخشش کرده و اندک درصد کوچکی از این ثروت را برای ابادانی و رونق این سرزمین خرج کنند، اما از محتوای نامه جوانان به خوبی پیدا است که مردم و جوانان عسلویه به مانند مردم فقیر اهواز(عربستان) که خواهان 1 و نیم درصد از درامد نفت و گاز خود برای عمرانی اقلیم اهواز بودند، چیزی جزء اعدام و زندان و اتهامات جوراجور نسیبی نداشتند،، در نقشه ضمیمه مقاله بخوبی از انتقال گاز عسلویه به ترکیه و پاکستان مشخص شده است، و مردم و اقلیم های سر راه لوله های انتقال غیر از همدان نصیبی نداشته اند، و در حال حاضر خط لوله انتقال به پاکستان تکمیل، و به طرف ترکیه و از انجا به اروپا، به نواحی اذربایجان غربی رسیده است
.
مردم جوان در نامه که از عمق تزویر و نژادپرستی نظام حاکم بر ایران خبر دارند، و اگاهانه این سیاست های قم کشی و فرهنگ کشی سیستم و بجا مانده از دوران پهلوی، را به رخ رئیس جمهوری نظام میکشند، و مینویسند!.
اين جوانان که نامهي سرگشادهشان در سايت انجمن انديشه ورزان برنا منتشر شده، از جمله نوشتهاند: “بهانه شده مدرک، بهانه شده سابقه ي شغلي، بهانه شده بومي. تعداد فراواني هستند که واجد تمام شرايطند ولي متاسفانه جايي براي اشتغال و امرار معاش در شرکتهاي مستقر در عسلويه پيدا نمي کنند.”
“جوانان تحصيلکرده عسلويه” در رابطه با محروميت عسلويه از امکانات رفاهي و بهداشتي نوشتهاند: “جرم ما چيست که اين همه مظلوميت و محروميت تحمل کنيم؟ از آب شرب، برق، خيابانها، تميزي هوا، امکانات آموزشي و . . . تا اشتغال و حقوق و مزايا. چرا بايستي از منطقه ويژه تنها دود نصيب ما شود، چرا بايستي از منطقه ويژه فقط بيماري دامنگير ما شود؟ نه خبري از توسعه و نه خبري از عمران.
چرا بايستي در جوار قطب صنعتي جهان باشيم که تقريباً 8 درصد نفت جهان را تأمين مي کند، اما کوه عظيمي از محروميتها و مشکلات باشد؟”
در اين نامه، همچنين به احمدينژاد انتقاد شده که بارها در چارچوب سفرهاي استاني به عسلويه رفته اما هيچ وقت در ميان مردم حاضر نشده و حتي آنها را از نزديک نديده است
ایا این فجایع و ظلم را پایانی است، مردم تا کی باید ناظر دروغ و نفرت این اقایان به اصطلاح مسلمان اما ضد بومی و عرب باشند، تا کی باید منتظر صبر و طاقت الهی باشند، تا کی باید نظاره گر غارت منافع و ثروت خود به مانند 85 سال اخیر از طرف مرکز نشینان باشند، و تا کی باید سکوت اختیار کنند، تا چوب تجریه طلب ، محارب و مخالف منافع ملی بر سر انان فرود نیاید؟.