بحران ایران عمیق‌تر از قیمت نان است

پس از سرنگونی شاه، آیت‌الله خمینی تنها در یک مورد موفق شد. او به قوی‌ترین، ثروتمندترین و موفق‌ترین حکومت خاورمیانه چیره شد. رژیمی که او بر خرابه‌های حکومت شاهنشاهی نوین ساخت، حکومتی دینی و عقب‌مانده و با اندیشه‌های اقتصادی چپ‌گرایانه کهنه بود. ایران در نگاه غرب یک نمونه موفق بود که با فاصله زیاد از دیگران پیشی گرفته بود.

خمینی همه آنها که او تایید کرده و یا بهترین‌ آرزوهایشان را در او قابل تحقق می‌دیدند، ناامید کرد. جوانان امیدوار بودند جانشین شاه، یک رژیم کاملا دموکرات باشد. اقلیت‌های قومی نیز گمان می‌کردند رفتن شاه به معنای پایان قومیت سرکش فارسی و برپایی دولتی همگانی باشد. کمونیست‌ها فکر می‌کرد او علیه آمریکا که همپیمان شاه بود، همپیمان آنها باشد و آمریکایی‌ها نیز تصور می‌کردند قدرت گرفتن رهبران دینی بهتر از به قدرت رسیدن حزب توده کمونیست باشد و راه را بر تانک‌های شوروی که افغانستان همسایه را تحت کنترل خود در آورده بود، خواهد بست و آمریکایی‌ها می‌توانند در آینده با آنها همکاری کنند. توده‌های عرب نیز تعهدات خمینی برای آزادسازی قدس از دست اسرائیلی‌ها را باور کردند و عرب‌های خلیج امیدوار بودند، رفتن شاه، پایان مناقشه درباره جزایر [خلیج]، بحرین و عراق باشد. همه آنها اشتباه می‌کردند.

آمریکایی‌ها دریافتند توصیفات راست‌گرایی در غرب قابل انطباق بر راست‌گرایی دینی در منطقه نیست و راست‌گرایان دینی در قیاس با حزب توده، دشمنی بیشتری با آمریکا داشتند. تهران مشکلات خود با اسرائیل را به حوزه نفوذ در مناطق عربی محدود کرد. عرب‌های خلیج نیز متوجه شدند که خمینی دشمن اصلی آنها است و آنها هدف همیشگی او از برافروختن اختلافات دینی و فرقه‌ای قدیمی هستند.

آنها که باور دارند بحران اقتصادی، انگیزه اصلی مردم برای قیام علیه رهبر رژیم هستند، عوامل ریشه‌ای‌تر و مهم‌تر را نادیده می‌گیرند. تظاهرات سال 2009 گسترده‌تر [از تظاهرات فعلی] بود و توسط افرادی از بطن نظام رهبری شد که از امتیازات معیشتی قابت توجهی بهره‌مند بودند. ریشه‌های بحران رژیم همه آن چیزی است که بالاتر گفتم. رژیم همه نیروهای محلی را کنار زد و خود را نمودار کرد و زمانی که ناکام شد، برای همگان آسان بود که یک درخواست را مطرح کنند و آن سرنگونی رژیم است. نان تنها مشکل آنها با دولت حسن روحانی نبود و قیمت سوخت نیز نقطه اختلاف آنها با رژیم رهبر این نبود، آنها با همه آنچه رژیم نمایندگی می‌کند، مخالفند.

اکثر ایرانیان افرادی متدینی نیست، آنها غرور ملی دارند که نمی‌خواهند از سوی رهبران دینی به حاشیه رانده شود. این غرور ملی به باد رفت، پس از آنکه مجموعه از دروایش که باور داشتند تنها مسئولیت آنها در خدمت آیت‌الله درآوردن حکومت و نشر آموزه‌های او و جنگیدن برای او در گوشه و کنار جهان است. این اندیشه خودبینانه ساده برای اکثریت جوانان ایرانی که بهترین فیلم‌ها را می‌سازند و زیباترین قصیده‌ها را می‌سرایند و در پستوها به دور از چشمان مخبران بسیجی پارتی می‌گیرند، باورپذیر نیست. برای ماه‌ها دختران جوان ایرانی یک روز در هفته با انتشار تصاویر بدون حجاب خود، آخوندها را به چالش کشیدند. ملت ایران که پلاکاردهایی با شعارهای مخالفت با حمایت از جنبش‌های دینی در سوریه، لبنان و عراق به دست می‌گیرند، به شکل حقیقی از رژیم ایران متنفرند و این احساس بزرگتر و خطرناک‌تر از درخواست نان با قیمت کمتر است.

دشمنان رژیم ولایت فقیه در خارج نیز بسیارند. حتی آنها که نشان می‌دهند نگران رژیم ایران هستند، مانند روسیه درباره تقسیم دریای خزر و موضوعات دیگر با ایران اختلاف دارند. این موضوع تهران را در آینده تحت فشار قرار خواهد داد که یا به واقع‌گرایی سیاسی پرداخته و با شهروندانش آنگونه که می‌خواهند رفتار کرده و دست از ماجراجویی‌های خارجی‌اش بردارد و اگر چنین نکند اکثریتی که در داخل و خارج از این رژیم متنفرند، موفق به سرنگونی آن خواهند شد.

عبدالرحمن الراشد

المصدر : العربية

By A A

Related Post