منتشر می کند. عده ای با جمع آوری امضا سعی دارند تا خود را دموکرات جا زده و همزمان رسانه ها را به سانسور دعوت می کنند. در این میان طی روزهای گذشته نوشته ای با چند امضا منتشر شد. امضا کنندگان برای تحقق دموکراسی در ایران بی بی سی و بسیاری رسانه ها را به سانسور دعوت می کنند!
نامه این اشخاص بسان دیگر نامه های سرگشاده ای که پان ایرانیست ها و مرکزگرایان دیگر به بی بی سی فارسی نوشته اند، حکایت از انزجار آنها از چند چیز دارد. اولا برنامه پرگار در مورد عرب ستیزی، ثانیا گزارش بی بی سی از کنفرانس حمایت از ملت عرب اهواز در قاهره و ثالثا انتشار بیانیه هایی در دفاع از پنج جوان عرب محکوم به اعدام از سوی سازمان های حقوق بشر جهانی و ایرانی و همچنین انتشار مقالات عدیدی در سایت های خبری در مورد مسائل ملل ایران اساتید سانسور طلب را به شدت آشفته است.
اندک نگاهی به نام امضاکنندگان این نامه ائتلاف طیفی وسیع از سیاسی های درون و بیرون نظام در زیر چطر مخالفت با مطرح شدن مسائل ملل ایران به شکل عام وخصوصا ملت عرب اهواز را فاش می سازد. بعضی ازامضاکنندگان سال هاست که در مجله های به اصطلاح علمی اصل و وجود ملل غیرفارس را منکر می شوند وهرگونه هویت ملی غیر از هویت ایرانی را انکار می کنند. به لیست امضا کنندگان نیز بایستی باستانگرایان را افزود که نه تنها وجود هویت های ملی غیرفارس را انکار، بلکه گذشته وحال وآینده ایران را بدون نشانه ای از وجود این ملل تعریف می کنند. لذا تقدس مفاهیمی چون “هویت ایرانی، مبتنی بر زبان فارسی” و ” تمامیت ارضی، مبتنی بر منافع اقتصادی” راز گردهم آمدن این مخالفان سیاسی هستند.
حدود نود سال از حاکمیت حکومت های مرکزگرا در ایران می گذرد اما هنوز وجود ملت عرب اهواز بسان دیگر ملل ایران از سوی مرکزگرایان انکار می شود. این انکار وجود به منظور معافیت نظام مرکزی از اعطای هرگونه حق مدنی و سیاسی به محکومان به حاشیه نشینی است. عملکرد نظام های متوالی در ایران جای هیچگونه شکی نمی گذارد که آنان حاشیه را سزوار مساوات با مرکز نمی دانند. ملت عرب اهواز که بردریایی از نفت زندگی می کند بیش از یک میلیون نفر آن حاشیه نشین شهرهای خود هستند. در حالی که سالانه هزاران فرصت شغلی در اختیار مهاجران وارده قرار می گیرد. آب رودخانه های اهواز را به استان های مرکزی منتقل کرده اند، بیش از هفتاد درصد زمین های کشاورزان عرب را مصادره کرده اند ومحیط زیست را با طرح های امنیتی توسعه نیشکر آلوده ساخته اند. تالاب ها نابود شده اند و طوفان شن روزگار ملت عرب در اهواز را سیاه کرده است. آب آشامیدنی اهواز بوی لجن می دهد و قابل شرب نیست. طبق پژوهشی که دانشگاه چمران اهواز انجام داده است در مناطق عرب نشین اهواز بیکاری بالای پنجاه درصد است ومردم با دستفروشی و کارهای کاذب به سختی روزگار می گذرانند.
در برابر این همه ظلم وستم، تحصیل کردگان و روشنفکران عرب به هردری زدند تا از تبعیض اعمال شده درحق ملتشان بکاهند. پس از یاس از دولت رفسنجانی، به خاتمی روی آورند وهمه به او رای دادند. عاقبت طرح کوچ اجباری میلیونها عرب از دفترخاتمی درز کرد و شک را به یقین مبدل ساخت. مرکز پس از آنکه سیاست اسیمیلاسیونش به نتیجه نرسید قصد نابودی هویت عربی را با ذلیل ساختن این ملت دارد. در برابر این همه ستم وتبعیض جوانان عرب با شیوه ای مسالمت آمیز و بواسطه تظاهرات از حقوق خود دفاع کرده اند. اما بایکوت خبری اعمال شده بر این منطقه توسط نظام بسان سقفی آهنین است که درپناه آن نظام با خیال راحت دست به چه جنایت ها که نزده است. در سایه این بایکوت خبری جوانان عرب دسته دسته به زندان ها افکنده می شوند تا زیر شکنجه مجبور به اعترافات کذب شوند. اعترافات در شبکه خوزستان یا شبکه پرس تی وی نمایش داده می شود و روز پس از آن حق طلبان بی گناه عرب در خیابان های مرکزی اهواز به دار آویخته می شوند. پیکرهای اعدامی ها نیز با اهانت وتحقیر تمام درکنار مراکز تجمع زباله ها و یا محل های ریختن ضایعات صنعتی و یا صدها کیلومتر به دور از زادگاهشان در چاله ای در کوه انداخته شده وروی آنها را با بتون و سیمان پرمی کنند.
این “اساتید” ای کاش به «میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی» اشاره نمی کردند که بند بند این میثاق در محکومیت ستم وتبعیض وشکنجه و اینگونه اهانت و تحقیر در حق ملل است. این رفتار دوگانه اینان در استناد به این میثاق حکایت از بحران ارزشی نزد آنان دارد. نمود واضح “نفرت پراکنی نژادی و قومی” را به صراحت در استفاده ابزاری نظام جمهوری اسلامی از اختلافاتش با همسایگان عربش در برافروختن احساس ملی مردم در ایران دید. این اشخاص به عنوان مثال اگر سری به شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک وتویتر بزنند متوجه می شوند که چند هزار ایرانی مرکزگرا وجود دارد که در (صفحات تنفر از عرب) عضو هستند، و هرروزه پست های نژادپرستانه بر این شبکه ها منتشر می کنند. این “اساتید” امضاکننده، سالها است با به خدمت درآوردن علم به سود جمهوری اسلامی به بقای این نظام ستم وتبعیض یاری رسانده اند. آنها ملل ایران را سزاوار حقوق ذکر شده در این میثاق که در راس آنها حق خودمختاری است، نمی دانند و برای خود حق قیمومیت براین ملل قائل هستند. اینان به سخن گفتن بجای ملل ایران، سال ها است که خو گرفته و تا آنجائیکه خود نیز دروغ هایی را که به این ملت ها بسته اند باور کرده اند.
امضاء کنندگان در دفاع از تمامیت ارضی ایران “شرایط اجتماعی و سیاسی” نظیر قلع وقمع
فعالان مدنی وسیاسی ملل، شکنجه و کشتار آنها و اعدام جوانان بی گناه و بستن کامل فضای سیاسی و اجتماعی وایجاد رعب و وحشت عمومی در مناطق حاشیه ایران را به هیچوجه مد نظر نمی گیرند. به همین دلیل است که از نظر آنان تمامیت ارضی بر حقوق بشر از جمله “حق حیات” اولویت دارد.
شیون برخواسته از اینان همانا و تلاش زندانبان برای در حبس نگه داشتن زندانی اش همانا. نظام بایکوت خبری را به منظور سرکوب ملل ایران بدون هیچگونه دردسر و زحمت می خواهد و شخصیت های اینچنینی، ملل زندانی بی زبانی می خواهند تا خود قیم آنها باشند.
انکار گذشته وهویت و وجود ملل ایران و عدم اعتراف به حقوق سیاسی ومدنی این ملل و رد هرگونه راه حل غیرمرکزی از سوی نظام و روشنفکران پشتیبان آن، با به بن بست کشاندن زندگی ملل غیرفارس در ایران برای این ملل نه راه پیش گذاشته است و نه راه پس.
در کجای دنیا دیده شده است که اساتید دانشگاه ونویسندگان خواستار سانسور خبری شوند؟ درخواست بایکوت خبری نقض های حقوق بشر صورت گرفته در مناطق حاشیه ایران و در اولویت قراردادن ارزشهای سیاسی و منافع مادی گروهی خاص بر حقوق انسان های تحت ستم، رویکرد غیرانسانی و خودخواهانه امضاء کنندگان این نامه را رسوا می سازد.
انتشار مقالات و نوشته های روشنفکران ملل غیرفارس در سایت های فارسی خارج از کشور امری تروریستی نیست. انتشار واقعیت های بایکوت شده و برملاشدن نقض های حقوق بشر واجازه تنفس یافتن هویت های ملل به حاشیه رانده شده، خطر بزرگی برای نظام مرکزی حاکم و هویت ذهنی محصول پیاده سازی سیاست آپارتاید قومی و ساخته و پرداخته امثال این “اساتید” است. گویی که آگاهی جهانیان از وضعیت ملل تحت ستم درایران “خواب در چشم تر” این اساتید محترم می شکند.
سئوالی که در این میان شکل می گیرد؛ آیا سانسور به روند دموکراسی خواهی در جهان کمک می کند؟ جواب قطعا؛ یک “نه” بزرگ است. لذا توصیه ما به کسانی که خواهان سانسور هستند این است که با تقاضاهای مکرر خود برای سانسور، زمینه جنبش رادیکال را فراهم نسازید. چرا که در صورت شکل گیری جنبش رادیکال به شکل عملی، طبیعی است که افکار عمومی شماها را مسئول اصلی نتایج ناخوشایند آن خواهند دانست.
16 فوریه 2013