یکم – رژیم های دیکتاتورى، عدم نظارت دمكراتيک شهروندان ونهادهای مدنی،اجتماعى وسياسى بر قدرت يعنى عدم انتخابات آزاداست،كه نتيجه هاى آن د رجامعه عبارتند از: اختناق،زندان،شكنجه واعدام مخالفين واقليت ها
دوم- یک رژیم دیکتاتوری قدرت مطلقه است که به وسیله عدم رعایت حکومت قانون یعنی تجاوزبه قانون اساسی وبرقرای قوانین اضطراری اعمال می شود.
سوم- رژیم دیکتاتوری عدم رعایت جدای قوای سه گانه (قانونگذارى،قضائى واجرايى)مى باشد.
چهارم- زيرپاگذاشتن منشور جهانى حقوق بشر وميثاق هاى وابسته به آن است.
پنجم- رژیم دیکتاتوری عدم رعایت آزادی مطبوعات وآزادی بیان را در اولویت کار خود قرار می دهد تا بتواند ازاين طريق برنقص قوانین وظلم واستبداد خود پرده پوشی بکند.
امروز مى خواهم دراين مقاله آثاروزیان سیاست های مرکزگرآئى درطول اين هشتاد سال اخير ودرنهايت اراده “ملت هاى غير فارس”رابررسى كنيم.
يكى ازمهمترين هدف هاى سياست مركزگرائى درواقع هويت زدايى ومحو مدنيت وتضعيف اقتصادى وتغييرساختاراجتماعى “ملت هاى غير فارس”مى باشد.
وقتى لابه لاى چند جلد کتاب سياسى،اجتماعى وفرهنگی نوشته شده دراين موضوع را ورق مى زدم كه اكثراًتوسط نوسينده گانی پان فارسیسم وبا ایدئولوژی وگرایش های سیاسی مختلف نوشته شده بود به پاراگراف فوق صحه کامل داده می شود.
قبل ازپرداختن به موضوع اصلی لازم می بینیم که هر چند کوتاه هم باشد نگرش شونیستی نویسندگان پان فارس رایادآوری کنیم.
دراين كتب اهداف سياسى كه دنبال شده بود يا از نوع چپ جهانی قدیم اسلاویستها(روسى)وغيره…كرده اند و در ايران نيز دركنار اعمال تفكر تحميلى فوق هويت و فرهنگ غنی واصیل “ملت های غیر فارس” را جایگزین هویت ساخته ومعدوم پارس بنمايند.
با مطالعه دراين نوع كتب نوشته شده توسط نويسندگان پان فارسیسم که به زبان
دقيق تر پهلویسم وآریائيسم ساختگی كه برای مصرف سیاسی یک دوره خاص اروپاییان بود، بيمارى مزمن به چشم می خورد که به جزءافتخار به نداشته ها وجعل وتحريف تاريخ
“ملت هاى غير فارس”وتوهين وتحقير “ملت ها” هیچ گونه مطلبی به درد بخورعاید خواننده نمی شود.
اما امروز همه شاهد اوج عظيمى ازقيام و به پا خواستن ملت های منطقه که جرقه آن را اراده جوانى كه امروزهمه جهان او را مى شناسند آری کسی جز”محمد البوعزیزی”نیست.
محمد بوعزيزى توانست با عزم واراده خود كه الهام گرفته ازآزاده بودن بشرو بشریت عرش ظلم واستبداد ديكتاتورى بنام زين العابدين بن على راتكان ودرنهايت توانست به ديكتاتورى
بيست وسه ساله بن على كه دربعضى اوقات ادعاى روبوبيت “وأناربكم الاعلى”رامى كرد
را به زباله دونى تاريخ واصل كند.
محمد بوعزيزى توانست اين جرقه بيدارى را به كشورهاى جهان از جمله به مصر،ليبى،يمن وسوريه منتقل كند.اين كشورها داراى نكات بسيارمشتركى هستند. ولى نكته بارز و اصلى كه بين اين “ملت ها” وجود دارد اين است كه نظام هاى حاكم دراين كشورها
ازنوع نظام هاى ،مستبد و ضد مدنيت و بشريت هستند.
ویکی ازنکات مشترک دیگری که بین این “ملت ها” وجود دارد این ا ست که همه عزم
واراده کرده اند که دربرابرظلم واستبداد ديكتاتورها بايستند و به حاکمان ظالم خود بگویند که زمان عبودیت بشروفراعنه زمان ازبین رفته است همه وهمه خواهان آزادی وزندگی وكرامت در شأن بشريت هستند.
حال نظام حاكم در ايران با ديدن عزم واراده ملت هاى منطقه که خواهان آزادی ودمکراسی هستند بخوبى به اين نتيجه رسيده اند که دیگر آن شعارهای پر زرق وبرق از قبیل
حمایت دين ،يارى مستضعفين،منافع امت اسلامى،حمايت ازدستاورهاى اسلام وغيره…
كه خريدارى ندارد. وعاقبت آنها كمى از عاقبت ديكتاتورهاى منطقه وجهان نيست.
زيرا “ملت هاى غير فارس”درايران همانند ديگر”ملت ها” جهان عزم واراده كرده اند كه حق خود را از طريق مسالمت آمیزواتحاد با همدیگراین نظام مستبد دينى که یکی ازبدترین نوع دیکتاتوری (ولايت فقيه) رابه درک واصل کنند ونظام مرکزگرآیی را فرو بپاشند ونظامی کاملاً دمكراتيک که درآن حق وحقوق تمام “ملیت ها واقلیت های دینی”محفوظ باشد
ودرنهايت اين اراده ملت ها است كه تاريخ وسرنوشت خود را مى سازد نه ديكتاتورها.
ملت هاى غير فارس بايد آنچنان آگاه وهوشیار باشند که ازهر فرصتی که برای آنها پیش آید کمال استفاده وبهره را ازآن ببرند.
با اميد آزادی تمامی بشریت ازظلم واستبداد دیکتاتورها
4 اوت 2011