پیش بینی قطعی آینده این کشور، نیازمند نوعی بی پروایی (بی احتیاطی) تئوریک است. مصر کشوری بزرگ و در عین حال پیچیده است که اکنون در میانه تغییراتی غیرقابل پیش بینی قرار گرفته است. با این حال نشانه های نگران کننده ای نیز وجود دارد، زمانی
که «مرکز تحقیقاتی پیو» در آوریل سال گذشته یک نظرسنجی در جهان عرب انجام داد جامعه مصر دیدگاههایی را از خود بروز داد که در چشم جهان غرب به شدت افراطی می آمد. 82 درصد از پرسش شوندگان مصری با سنگسار به عنوان مجازات زنای
محصنه موافقت نموده بودند، 84 درصد با مجازات مرگ برای کسانی که مذهب اسلام را ترک کنند، موافقت کرده و در نزاع میان هوادارن مدرنیزاسیون و بنیادگرایان، 59 درصد از مردم، بنیادگرایان را به رسمیت شناخته بودند.
هرچند یافته های موسسه پیو نگران کننده است، اما این تمام آنچه در مصر وجود دارد نیست، یک نظرسنجی که در سال 2007 صورت گرفته نشان می دهد 90 درصد مردم مصر از آزادی مذهب حمایت می کنند، 88 درصد خواهان یک دستگاه قضائی بی طرف اند، 80 درصد خواهان آزادی بیان و 75 درصد مخالف سانسوراند. علاوه بر این طبق برخی گزارشات در سال 2010، مردم مصر دموکراسی را بهتر از هر مدل حکومت دیگری دانسته اند.
من همچنان معتقدم که ترس از یک حکومت دینی در مصر به طور وسیعی در حال گسترش است. اما مدل یک ایران شیعی نمی تواند برای کشورهای سنی عرب جذابیت داشته باشد، بوِیژه در مصر که مردم با آسیبهای ناشی از رویکرد دینی مفتی های هوادار
مبارک و همچنین تجربه حکومتهای دینی در سایر کشورها آشنایی دارند. گزینه محتمل تر ایجاد یک «دموکراسی مخالف اصول آزادی» است، چنانچه یک انتخابات معقول و بیطرفانه در مصر انجام شود این احتمال که اکثریتی بی توجه به حقوق و آزادیهای
فردی در این انتخابات پیروز شوند بسیار است. در این شرایط جامعه مدنی تحت فشار قرار گرفته و از اهرمهای در اختیار دولت، بر علیه آن استفاده می شود. به عبارت دیگر، خطر نه از جانب مدل ایران، بلکه تکرار الگویی شبیه به روسیه است.
امید من آن است که مصر از رفتن به سوی این کوره راه اجتناب کند، و من نمی توانم با اطمینان به شما بگویم که این امید من محقق خواهد شد. اما شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد فرایند دموکراسی می تواند در مصر به جریان افتد. نخست ارتش، که
بطور قطع سکولار باقی مانده و مانع از ایجاد هر نوع نظم سیاسی مذهبی خواهد بود. هرچند ارتش می تواند در مواردی برخلاف برخی موازین دموکراتیک عمل کند –بویژه وقتی پای منافع فرماندهان آن در میان باشد- اما با وجود این، ارتش مصر هنوز چنان قدرتمند و محبوب است که می تواند از برخی خط قرمزها با جدیت مراقبت نماید. همان نقشی که ارتش در ترکیه بازی کرده و ضمن ایفای نقشی اساسی در مدرنیزه کردن جامعه، حرکتهای مذهبی افراطی را نیز کنترل نموده است.
جامعه مدنی در مصر غنی و پیچیده است و گرایش آزادیخواهانه مداومی در درون آن وجود دارد. از زمان تهاجم ناپلئون به مصر در 1789 این کشور تمایلات زیادی نسبت به غرب پیدا کرده است. جریانهای فکری و سیاسی آزادیخواه از آن زمان بارها و بارها در دهه های 1880، 1920 و 1950 در این کشور شکوفا شده اند. قانون اساسی مصر که در سال 1882 تدوین شد در میان تمام کشورهای خاورمیانه و آسیایی در زمان خود، نمونه چشمگیری بود.
مصر همچنین عناصر اصلی یک نظم لیبرال را در قانون اساسی خود کماکان حفظ نموده است. بویژه مبارزات دستگاه قضائی این کشور برای حفظ استقلال خود قابل تحسین است. بروس رادرفورد از دانشگاه کلگیت در کتاب جالب و به هنگام خود «مصر پس از
مبارک» که در سال 2008 منتشر شد به خوبی به مقاومت دستگاه قضائی مصر برای مستقل ماندن از دخالتهای دولتی و نظامی اشاره می کند. حرکتهای اخیر در جهت اقتصاد باز و بازار آزاد نیز یک طبقه نخبه از بازرگانان را پدیدآورده که به یک نظم قانونی و آزاد تمایل دارند.
اینکه اصلاحات اقتصادی ادامه نیابد امری محتمل است. چنان که در بسیاری از کشورها که اقدام به حذف یارانه ها و الغاء حمایتهای دولت از صنایع نموده اند، خشم عمومی نسبت به برنامه های دولت و همچنین الیگارشی اقتصادی حاکم برانگیخته می شود. اما رشد
اقتصادی و کسب حداقل های لازم برای حرکت به سوی اقتصاد بازتر، که مورد نیاز مصر نیز هست، ممکن نخواهد شد مگر از طریق مبارزه با فساد و بهبود آموزش و پرورش، که در طول زمان به شکل گیری یک طبقه متوسط مستقل از دولت منجر خواهد شد.
جذابیتها و محدودیتهای اسلام
چالش واقعی که باقی مانده نقش اسلام، بنیادگرایان اسلام گرا و اخوان المسلمین است. اسلام جذابیت ویژه ای در مصر و به صورت گسترده تر در جهان عرب دارد. اما این مسئله مهمی است که درک شود چرا چنین جذابیتی بوجود آمده؟ دیکتاتورهای سکولار در
جهان عرب برای چندین دهه به شکل بیرحمانه ای همه فعالیتهای سیاسی را سرکوب نموده اند. یکی از مکانهایی که آنها نمی توانستند تعطیل کنند مسجد بود، به همین دلیل این مکان همواره محلی برای عمل سیاسی و خلق گفتمان مبارزه علیه وضع موجود بوده است، بنابراین اعتراضات در جهان عرب همواره زبانی اسلامی می یافتند.
قابل انکار نیست که برای بسیاری از مصریها، همانطور که اخوان المسلمین شعار می دهد، “راه حل اسلام است”. اما جذابیت این گروه در جامعه مصر عمدتا به دلیل آن بوده که برای چندین دهه توسط دولت تحت فشار قرار گرفته و فعالیت آن ممنوع شده است.
اما در بازار رقابت اندیشه ها
این گروه می تواند دریابد، همانند بسیاری از کشورهای اسلامی، که مردم بیشتر نگران کارآمدی دولت، توسعه و کنترل فسادند تا شعارهای ایدئولوژیک پرطمطراق.
اینها مسائلی است که در مرکز اعتراضات مردمی، در مصر و همچنین در تونس قرار دارد. مسائلی که از چنان جذابیتی برخوردارند که می توانند به یک فوران خودجوش در جهان عرب تبدیل شوند. هرچند که این حرکت الزاما پذیرای شکل فعلی فرایند
صلح اعراب و اسرائیل نخواهد بود. اسرائیل تحولات مصر را با نگرانی دنبال می کند و معتقد است که هر تغییری در این کشور به معنای امنیت کمتر برای اسرائیل است. این تفکر به میزان زیادی حقیقت دارد، صلح میان مصر و اسرائیل نه صلح میان دو ملت که صلح میان دو رژیم بوده است. اسرائیل ممکن است از خود بپرسد چه سیاستی باید اتخاذ کند تا با یک مصر دموکراتیک به روابط
باثباتی برسد. دستیابی اسرائیل به یک توافق دوطرفه با فلسطینی ها هرچند درمان همه دردهای منطقه نخواهد بود، اما می تواند مصریها را به طور جدی متقاعد سازد که اسرائیل بیش از این به دنبال تحمیل رنج به مردم فلسطین نیست.
چالش اسرائیل همان چالش امریکا نیز خواهد بود، گرایش عمومی به امریکا در مصر، برای سالها بواسطه حمایت این کشور از دیکتاتوری مبارک و همچنین حمایت بی قید و شرط این کشور از اسرائیل، مخدوش شده است. ایالات متحده نه تنها با الیت نظامی
حاکم در مصر که با مردم مصر هم باید روابط بهتری برقرار کند. امریکا باید از تندروی در برابر حرکتهای محافظه کارانه اجتماعی در مصر اجتناب کند به این معنا که بلافاصله به این تمایلات، انگ جهادی بودن (تروریستی بودن) نزند، مثل موضعی که اسرائیل
همواره اتخاذ می کند. امریکا باید بداند که درخواست زنان برای حفظ حجاب اسلامی با تلاش برخی از مردان برای پوشیدن کمربندهای انفجاری متفاوت است. اگر ایالات متحده با هر شکلی از بیان تمایلات مذهبی مخالفت کند آنگاه از درک تحولات جدید در مصر عاجز خواهد ماند و همچنین از برقراری رابطه با یک خاورمیانه دموکراتیک تر.
جالب ترین بخش اعتراضات در مصر و تونس نقش کم رنگ ایالات متحده در اذهان مردم بود. در حالی که اوباما به وضوح بر روی مسائل مصر تمرکز نموده بود اما مردم توجهی به امریکا نداشتند. در تونس نقش امریکا حتی از این هم کمتر بود. به طور حتم، این مسئله نتیجه نوع رویکرد جرج بوش و باراک اوباما به منطقه بوده است. پس از حملات 11 سپتامبر، جرج بوش، مبارزه با
دیکتاتوریهای عرب را در کانون توجه خود قرار داد. اما او اهداف خود را با پی گیری یک سیاست خارجی شدیدا منفور (جنگ عراق، حمایت از اسرائیل و…) در جهان عرب، بی اعتبار کرد. حتی مبارک هم از این چهره منفی امریکا نزد افکار عمومی، به سود خود بهره می جست، چنانکه در سال 2005 عده ای از فعالین سیاسی منتقد خود را به بهانه پیروی از ایالات متحده بازداشت نمود.
اوباما در مقابل، به همان نقش تهاجمی و سلطه جوی امریکا عقب نشست، این مسئله باعث شد آزادیخواهان و دموکراتهای مصری صدای خود را به گوش دیگران برسانند، بدون اینکه عروسک دست آموز امریکا خطاب شوند (حتی هواداران مبارک نیز نتوانستند
از این انگ علیه معترضین استفاده کنند). نتیجه آنکه، موج این جنبش در درون جهان عرب شکل گرفت و بدون دخالتهای خارجی از طریق افکار عمومی به هم پیوسته اعراب به دیگر کشورها سرایت کرد، به تونس،مصر، اردن و …
برای بیش از 5 دهه خاورمیانه از گفتمانهای سیاسی مبتنی بر ایدئولوژیهای فراگیر تغذیه نموده است. برای معترضان ایرانی (1979) امریکا نه تنها یک کشور و یک ابرقدرت، که “شیطان بزرگ” بود. در مقابل، آنچه که اکنون در مصر و تونس اتفاق می
افتد می تواند بازگشت به گفتمانهای سیاسی عادی باشد که با واقعیات سیاسی جهان مدرن بیگانه نیست و ریشه در شرایط خاص هر کشور دارد. به این معنا، جنبشهای اخیر می تواند نخستین انقلابات پسا-امریکایی در خاورمیانه جدید باشد.
گرفته شده از سایت فرارو