خواهیم يافت. در پایان قرن گذشته تقریبا 200 کشور و واحدهای سیاسی تشکیل شدند. این کشورها بجای امپراطوریهای مرکب ، گسترده و، اندک تشکیل شدند. امپراطوریهائی که روزی جهان را در قبضه خویش داشته اند.
این برهم خوردن مرزها و تقسیم جهان در چندین دفعه و بشکل موج اتفاق افتاد. مخصوصا بعد از دو جنگ جهانی و در نتیجه استقلال کشورهای مستعمره و بعد از پایان یافتن استعمار برآفریقا ، کشورهای کارائیب و اقیانوس آرام و جهان عرب صورت گرفت. موج اخیر که بشکل موقت بوده، اتحاد جماهیرشوروی و یوگسلاوی را متلاشی ساخت وبه جای آن دوکشور، 20 کشور جدید در شرق اروپا و آسیای میانه تشکیل شدند.
قرن بیستم نقطه آغازین این موجها بشمار نمی آید بلکه این پدیده به قرن نوزدهم مربوط می شود. در آن زمان امپراطوریهای اسپانیا و پرتقال در قاره آمریکا متلاشی شده ، 23 کشور مستقل بجای آنها تشکیل شدند. البته اینرا هم بگویم که در قرن نوزدهم اتحادیه هائی از دولتها و واحدهای سیاسی مستقل، کشورهائی مانند آلمان و ایتالیا را تشکیل دادند. این بهم پیوستگی و اتحاد منجر به تشکیل کشورهای استعمارگر اروپائی مانند فرانسه، بریطانیا، روسیه، هلند و پرتقال شد. همچنین این رویه باعث بوجود آمدن ژاپن و آمریکا در منطقه آسیا و اقیانوس آرام شد. بنابر این قرن بیستم نقطه شروع این تکه تکه شدن جهان نبوده بلکه در تسریع وشتاب آن تاثیر داشت.
تغییرمرزها واین تقسیم نتیجه طبیعی و ناگزیر نزاعها و کشمکشهای جوامع بشری جهت کسب هویت و سازماندهی خویش برای اعتراف دیگران به هویت خویش بوده است. تشکیل کشور مستقل شرایط ویژه ورود آن را به سازمان ملل و مجموعه بین الملل مهیا می سازد. هدف مذکور در نتیجه حق تعین سرنوشت ملتها و توسط شهروندان آن کشور تحقق یابد. هویت ملی بعضی از کشورها به میل و علاقه شهروندان ، عوامل اتنیکی(قومی) ، دینی(مذهبی) و تاریخ قدیم برمی گردد.
عده ای از دولتها استقلال خویش را در نتبجه حوادث و اتفاقات ناگوار سیاسی بدست آوردند. این گونه دولتها در شرق اورپا و پس از سال 1918 تشکیل شدند. این نوع کشورها در بالکان، چکسلواکی و یوگسلاوی هستند. کشورهائی هم بعد از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی و کشورهای مذکور دربالا تشکیل شدند. این کشورها سلوانی، کرواتی، بوسنی هرزگوین(بعدها منتنگرو و کسوو مستقل شدند، مترجم) بودند. همچنین در نتیجه فروپاشی اتحاد شوروی ملیتهای قدیمی و با هویت ثایت مانند اوکرائین، ارمنستان، گرجستان، آذربایجان و کشورهای آسیای مرکزی مستقل شدند.
عده دوم از کشورها در نتیجه اتحاد واحدهای سیاسی مستقل شدند. در تشکیل این کشورها، شرایط ویژه بین الملی و تقسیم های استعماری نقش داشته اند. این گونه تقسیم به علت رقابت امپریالیستی از یک طرف واز طرف دیگر در نتیجه نزاعها وکشمکشها و رقابتهای داخلی دولتمردان و اپوزیسیون جهت بدست آوردن قدرت سیاسی بوده است. نمونه این نوع کشورها را در غرب آفریقا و آفریقای استوائی زیر سیطره استعمار فرانسه را می توان دید. در مناطق مذکور درگیریها و جنگهای داخلی مبتنی بر اختلافات ملی-اتنیکی ، مرزها را تغییر داده است. این مرزها همزمان با سلطه استعمارگران به شکل قانونی و بین الملی برسمیت شناخته شده است. کشیدن مرزها، تغییر ساخت حکومتهای دولتها در این دوره بیشترعلت ژئواکونومیک وسوق الجیشی داشته و هرگز به علل اجتماعی و ملی اهمیت داده نشده است. ضعف و ناهمگونی ملی رژیمها و واحدهای سیاسی بعد از استقلال، اتحاد و همبستگی ملی آنها را مورد سؤال قرار داده است . امروزه مشکلات مرزهای داخلی و بین الملی کشورهای مزبور، کشمکشهای بین ملیتها و اقوام مختلف را به همراه کشانده است. خلاصه کلام ، در دو دسته مذکور بالا، کشورهائی در قرن بیستم قبل ازپروسه ملت سازی زاده شدند و در این باره واقعیت ملی از وجدان ملی و قومی پیشی گرفته و می توان گفت که در این راه هم موفق یوده اند. می توان گفت ، که علل و انگیزه های ذکر شده بالا را می توان در تشکیل کشورهای بسیار و تقسیم جهان به تکه های کوچکتر در اوائل قرن بیستم، نیمه وپایان آن قرن، مؤثر بوده اند.
نظریه های ذیل گسترش رژیمها و تغییر مرزها را به چهار دسته تقسیم می کنند
ا- نظریه اول، نزاع و كشمكش موجود را ثمره طبیعی پیشرفت سیاسی می بیند، معتقد است که تاریخ بتدریج هویت جمعی را متبلور می سازد و این هویت جمعی به جائی پیش می رود تا مستقل شود.
2- نطریه دوم معتقد است که این پدیده یک اتفاق تاریخی است و حوادث سیاسی و مسائل ملی می توانند هم به تشکیل کشورها و یا عدم تشکیل آنها منجر شوند يا اصلا منجر نشوند و وظیفه صاحب نظران در این مورد اینست، که واقعیتها را گزارش دهند.
3- نظریه سوم عوامل چندانی را در تقسیم جهان و گسترش رژیمها دخیل می داند. از جمله تک روی مجموعه های الیگارشی و عدم قبول آنها در تقسیم ثروتهاست، لذا این عامل، عدم قبول وپذیرش دیگران را به همراه آورده و باعث کشمکشهای داخلی از جمله ملی و قومی منجرمی شود . این نظریه موارد زیر را جهت اثبات ادعای خویش نقل می کند،مانند: پایان دادن آنتیل انگلیسی در نتیجه رغبت جامایکای ثروتمند به حفظ شهروندان و ثروتهای آن، تشکیل کشور پادشاهی برونای در همسایگی مالزی فدرال و تشکیل امارت قطر در همسایگی امارات متحده عربی در سال 1972 و کوشش بیافرای نفتی در تجزیه خویش از نیجریه و تجزیه کاتانگای ثروتمند از کونگو بلجیکی بود. در این گونه نمونه ها، منافع سیاسی-اقتصادی گرو
ه های داخلی همسو با منافع شرکتهای فراملی و قدرتهای اقتصادی خارجی در تغییر مرزها دخیل هستند ، از این نمونه ها در جهان فراوان است.
4- آخرین نظریه علت تقسیم کشورها را در نقش مؤسسه ها و قدرتهای اقتصادی ومالی جهانی در تقسیم ثروت و مواد خام بین یکدیگر وهمچنین زمینه سازی و همسوئی وکسب موافقت نیروهای سیاسی در داخل می داند، این بدین معنی است که یک رابطه تعاملی پیش خواهد آمد. ازعوامل مهم برپائی یک رژیم سیاسی مستقل در یک منطقه معین از جهان، تحقیق منافع اقتصادی و امنیتی قدرتهای مذکور می باشد و در نهایت امر آن کشور نوپا توسط آنهاهدایت خواهد شد. کشورهائی مانند قطر، بحرین، کویت و غیره از این قبیل اند. علاوه بر آنچه گفته شد بعضی از کشورها از موقع مهم سوق الجیشی ، ژئوپولیتیک و ژئواکونومیک برخوردارند مانند سنگاپور بر آبراه مالزی ، کشور اوروگوئه واقع بر دلتای لابلانا، کشور پاناما بر آبراهی واقع شده که بنام آن کشور نامیده می شود. در ضمن شرایط و ویژگیهای امنیتی و استراتژی عملیاتی هم می توانند در تقسیم کشورها و تشکیل رژیمهای سیاسی مستقل مؤثر واقع شوند، این ویژگیها ممکن است دیر یا زود و یا در درازمدت مورد استفاد واقع شوند. از دیگر شواهد معلوم این نظر،
1- درگیریها و جنگهای داخلی صومال، کشوری که بر آبراه نفت واقع شده است.
2- بالکانیزه کردن یوگسلاوی مشرف بر دریای آدریاتیک است.
قدرتهای مزبور، بر اختلاف ، کشمکشها و درگیری بین گروه ها و سازمانهای فعال سراسری، ملی(اتنیکی) ومذهبی جهت انجام نقشه های سیاسی و تقسیم یک کشور تکیه می کنند . برنامه آنها بر یک استراتژی و تاکتیک کاملا مطالعه شده و از قبل آماده شده است، فقط اجرای آن به گروه های مزبور واگذار می شود.
اما کلا این سؤال مطرح است ، آیا تقسیم کشورها واقعا بر اساس یک اراده متعمد واقع است؟ ویا فرصتی است مناسب در یک شرایط معین جهت تحقیق آرزوهای دیرینه ملیتهای نا همگون و بدور از مرکز درتقسیم یک کشور پیش می آید؟. تقسیم کشورها و نزاعهای مرزی شامل همه قاره هاست. هیچ یک از کشورهای این قاره ها مسون نبوده و نخواهد بود. حتی کشورهای توانمند ومستقر با جنبشهای ملی(اتنیکی) و محلی سروکار دارند. کشور اسپانیا( اقلیم باسک، اقلیم کاتالونها)، بریطانبا( اسکاتلند و ایرلند)، فرانسه( باسکها و غیره)، ایتالیا( تیرول در شمال، سیسیلین و ساردینین) همچنین در شرق و غرب اروپا جنبشهای ملی ادامه دارد. قاره آفریقا هم از این تقسیم بدور نیست و ویژگیهای ملی(اتنیکی) و عدم انسجام بر یک پایه وساختار معین اجتماعی، اغلب جنگهای داخلی این کشورها پوشش ملی داشته و ویژگی مزبور این قاره را بحد انفجار رسانده است. کشورهائی مانند نیجیریه، آنگولا، زیمبابوه، سودان، اتیوپی و جنوب افریقا در مقدمه تهدید جنبشهای ملی قرار دارند.
جهان عرب از شرایط بالا مستثنی نیست. مسئله ملی و خواسته های قومی ملیتهای مختلف ساکن کشورهای عربی مانند کشور مراکش، الجزایر با مسئله صحرا و بربر درگیرند. همچنین منطقه ثروتمند و نفتی سرت رغبت استقلال دارد. درخاورمیانه کشورهائی چون لبنان، سوریه، عراق با مسئله ملی دست وپنجه نرم می کنند و هنوز این معضل حل نشده است. ملیتها در این کشورها به خواسته ها و جنبشهای خود جهت تحقق حقوق خویش چنان پیش می روند تا به استقلال و تشکیل دولت مستقل خویش پیش می روند.
کشور قدیمی مانند ایران با کشمکشهای ملی و مذهبی و تجزیه طلبی درگیر است وتا به حال مسئله ملی در این کشور حل نشده است. جنبشهای ملی ما نند بلوچها، کردها ، عربهای اهوازی و غیره در این کشور هنوز ادامه دارند. در همین زمینه، درگیریهای ملی-اتنیکی درکشورهای ترکیه، پاکستان، افغانستان ، چین ، هند و فلپین هنوز ادامه دارد.
کشورهائی که از ملیتهای ناهمگون، قومیتها و مذاهب مختلف تشکیل شده اند و هنوز مسئله ملی از طرف دولتمردان بشکل امنیتی نگاه می شود وعدم اعتراف به اختلاف، تعدد ، تکثر و پلورالیسم در جامعه و انکار مشارکت فعال دیگر اطياف تشکیل دهنده جامعه شده اند، باعث می شود، تا مناطقی که این ملیتها در آن ساکنند اگر از ویژگیهای سوق الجیشی، منابع زیر زمینی، ژئوپولتیک و ژئواکونومیک برخوردار باشند، مرز این کشورها با هر عارضه و یا بحران داخلی و خارجی زیر سؤال قرار خواهد گرفت و انسجام و همبستگی موجود آن را خدشه دار خواهد کرد.
21.01.2011