شرکت کنند، میرحسین موسوی نیز در دیدار با شماری از ایثارگران جنگ با عراق دیدار و برای آنها نکاتی را مطرح کرد. آن ایرانیانی که از خارج به داخل برده اند، تماما کسانی اند که درخارج از ایران بند ناف منافع اقتصادی خودشان را به دولت احمدی نژاد وصل
کرده اند و بسیاری هم آقایان فرماندهان سپاه هستند که در لباس شخصی شده اند روسای شرکت های واسطه در اروپا و دیگر کشورهای جهان. آنها که موسوی با آنها دیدار کرده، اهل لفت و لیس نبوده و برسر ایمان ایستاده و اغلب به همین دلیل نیز از سپاه و بسیج کنار گذاشته شده اند.
سخنرانی احمدی نژاد را که مثلا در یک جمع تحصیل کرده خارج از کشور سخنرانی کرده باید شنید و برای ملتی افسوس خورد که ایشان به نمایندگی از آنها سخنرانی می کند. هر لات چاله میدانی می توانست با پوشیدن یک دست کت و شلوار تر و تمیز مانند لباسی که احمدی نژاد در این همایش پوشیده، در همین مجلس و همایش مانند احمدی نژاد سخنرانی کند. برای فرهنگ چاله میدانی او، همان
حداد عادل که در صف اول نشسته باید کف بزند که زد! این رئیس جمهور، آن رئیس فرهنگستان را هم میخواهد! حوصله کنید و سخنرانی احمدی نژاد را که در همین شماره پیک نت ببینید و بشنوید و با سخنان و استدلال های میرحسین موسوی مقایسه کنید.
میرحسین موسوی در دیدار با ایثارگران و خانواده های آنها گفت:
فاجعه ای که اکنون در زندان ها رخ می دهد ادامه اندیشه دبیرشورای نگهبان و شاگردان این چنینی اوست. فاجعه کهریزک و حمله به کوی دانشگاه و حمله به مردم نتیجه چنین نگرشی است که به خوبی در آن سبعیت و زشتی همه گرایش های اقتدارگرایانه و فرعونیت را می توان دید. ظلم و جور در هر شرایطی و هر دوره ای بد است. چه در دوران پهلوی و چه در دوران جمهوری اسلامی. ظلم در جمهوری اسلامی اتفاقا بدتر است چراکه به نام اسلام صورت می گیرد. آیا اسلام قبول می کند که از یک انسان هتک حرمت شود یا با فروکردن سر یک زندانی در توالت از او اعتراف گرفته شود؟
ما می دانیم که در دوران مشروطیت بزرگانی چون علامه نایینی استبداد دینی را بدترین نوع نامیدند. ما وقتی از سویی به بازداشت ها و شیوه های محاکمه ، شکنجه ها و قلع و قمع دانشگاهها و اخراج و ستاره دار کردن دانشجویان نظر می کنیم و از سوی دیگر با ایستادگی زندانیان و مردم بر تحقق مطالباتشان روبرو می شویم، یاد آیات سوره قصص و دیگر آیات کریمه مشابه می افتیم که در آنها هم مواجهه فرعونیت و مستضعفین مطرح است و هم بشارت پیروزی برای ستمدیدگان.
دروغ هم یکی از ظلم هاست که در هر زمانی بد است. مخصوصا اگر این دروغ از دهان دبیرشورای نگهبان قانون اساسی و امام جمعه پایتخت باشد. کسی که باید امانتدار آرای مردم و پاسدار اصول قانون اساسی و میثاق ملی باشد. آیا برهانی روشن تر از دروغ بزرگ اخیر این آقا برای تقلب در انتخابات می توان آورد؟ مخصوصا اگر در نظر بیاوریم که این اولین خلاف گویی ایشان نیست.
واقعا نمی شود سخنان ایشان را که در جایگاه مقدس نمازجمعه به محاکم قضایی برای اعدام زندانیان دست مریزاد می گفت و هل من یزید می طلبید که عده بیشتری اعدام شوند، فراموش کرد.
ما انتظار داریم همه ملت به ویژه روحانیت و مراجع عظام خواستار رویت و بررسی اسناد ادعایی ایشان باشند و همچنین از سخنران دیگر نمازجمعه که دوست دیگر ایشان هستند و ادعا کردند که شورای نگهبان به عنوان صافی مورد تایید امام زمان( عج) هستند دلایل و مدارک خود را با تفاصیل ارایه دهند.
تا هنگامی که فرصت داده ایم که عده ای بر حکومت و مناصب و منزلتی سوار باشند و مردم را گوساله و بزغاله و خس و خاشاک بنامند این فرعونیت ادامه خواهد یافت و از دروغ سازمان یافته و تحریف اسلام استفاده خواهد شد.
روز نیمه شعبان اتفاقی تلویزیون را روشن کردم و دیدم جشنی با عنوان سه جشن بزرگ ولایت در دانشگاه تهران را نشان می دهد. یک نفر با لباس روحانیت برای مردم آن هم در روزجشن و سرور مذهبی می گفت که اگر نصف جامعه علیه نصف دیگر که حاکم است باشد، آن نصف حاکم حق دارد همه نصف دیگر را اعدام کند! فاجعه بارتر اینکه ایشان از جنگ نهروان به عنوان استنناد نسل کشی خود نام می برد و در این صحبت طبیعی بود که ایشان نه اشاره ای به جنگ نهروان و شکل آغاز آن و نه به حضور آزادانه خوارج در کشور اشاره ای داشته باشد.نه آنکه بر اثرآن حرفها و استنباط ها در دین ایمان مردم و سرنوشت اسلام اعتنایی می کند. البته ما این نوع طرز تفکر را می توانیم در گروه های تروریستی و آدم کش بیابیم.
نظام و کشور امروز با دو راه کاملا متضاد روبروست. یکی ازاین راهها رویکرد اقتدارگرایانه است که در این راه از دین به صورت ابزار استفاده می شود، همان طور که از زندان ها و سرکوب ها و بستن روزنامه ها و تعطیلی بخش عمده ای از قانون اساسی و بی احترامی به حقوق و کرامت ذاتی انسان ها بهره برداری می شود. در این رویکرد همان طور که آن ملبس به لباس روحانیت در نیمه شعبان در دانشگاه به صورت صریح گفت، حکومت اگر لازم ببیند می تواند حتی نیمی از جامعه را به قول ایشان اعدام کند و ما می دانیم که انتخاب این رویکرد جز متلاشی شدن نظام انتهایی نخواهد داشت. گرچه در انتها ایران، ایرانی و اسلام باقی خواهد ماند ولی می توان حدس زد که خسارت این راه کمر ملت ما را خم خواهد کرد.
راه دیگر برگرداندن امور به سمتی است که مردم خود حاکم بر سرنوشت خویش باشند و چند نفر برای آنها تصمیم نگیرند. راهی
که در آن زندانیان سیاسی آزاد، حق اجتماعات به رسمیت شناخته می شود و محدودیت مطبوعات و رسانه ای برداشته می شود. مهمتر از همه حق انتخابات آزاد و رقابتی و غیر گزینشی نیز به رسمیت شناخته شود.
این مردم هستند که تشخیص می دهند که چه کسی را با چه طرز تفکری به مجلس بفرستند و این نمایندگان واقعی مردم و نه وکلای تسخیری آنها هستند که تشخیص می دهند که مصالح کشور کدام است و چگونه باید کشور را اداره کرد. در این شکل همه اعضای حکومت منتخب مردم و خدمتگزار آنها هستند و نه حاکم برآنها و ما در مجلس اول جمهوری اسلامی به چنین فضایی نزدیک شدیم. اما از مجلس چهارم به بعد آن فضا از بین رفت. امروز روشن شدن هر چه بیشتر تفکر حداقلی بعضی از اعضای شورای نگهبان به ملت
نشان می دهد که استنباط ظرفیت این شورای کلیدی و انحراف آن از وظایف اصلی و تبدیل شدن آن به یک صافی آرای ملت تا چه حد برای آتیه مملکت مهلک است و چگونه تاکید اقتدارگرایان در حفظ شورای نگهبان با همین جهت گیری کشور را به فاجعه انتخاب اول که اشاره شد سوق خواهد داد