خفقان ایران و نقش اخوند، شعری از یک عرب اهوازی

By A A مه25,2010

الشعر از فاضل الاحوازي

يكي بود يكي نبود

غير از خدا؛آخوندى بود

آخونده  نكَاه مي كرد

دور وبرش صدا مي كرد

با چندتا دستمال  كاغذى

همه رو سياه مي كرد

آخونده صيغه مي كرد

بچّه كوچك اعدام مى كرد

حلال و حروم مي كردedam_2tan_ahvaz_1

حروم و حلال مى كرد

پيرزن زندون مى كرد

***
آخونده زير عباش هزار هزار چاقومي ذاشت

صدتا شيطون تو سينه؛سرشون كلاه مي ذاشت

***Arab_Ahwazi_Poor_children_360_x_341

حسين حسين سينه مي زد

همه رو روغن مي زد

يا زهرا كه ميكَفت؛همه رو توسر مي زد

اسكناس كاغذي؛با دست كج جارو مي زد

***
نميدونم مردم خرند يا از خر اونورترند

آخه تا كي اينجورى؛تو سر هم مي زنند

***
آخه بسه كافيه

با با  بى انصافيه

كشور ما ؛جمهورى اسلاميه

هديه شون كيف قاپيه

هيچكي شد به هيچكيه

خر تو خر الاغيه

آخرش؛آخونده  هم زندانيه

با عمامه بى عبا رفتنيه

**************
فاضل الاحوازي

By A A

Related Post